اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است!
اکسیرِ من! نه اینکه مرا شعرِ تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
سرشارم از خیال، ولی این کفاف نیست
در شعرِ من حقیقتِ یک ماجرا کم است
تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضورِ شما کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
امّا چقدر دلخوشیِ خوابها کم است
خونِ هر آن غزل که نگفتم، به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است؟!
محمد علی بهمنی