وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
رمضان ميرود و مي برد از كف دل ما
آنكه يك ماه صفا يافت از او محفل ما
رمضان عقده گشا بود گنه كاران را
واي اگر او رود و حل نشود مشكل ما
حال اي ماه خدا ميروي آهسته برو
كه نداني چه كند رفتن تو با دل ما
با آرزوي قبولي تمامي طاعات
پيشاپيش عيدتان مبارك