آرماندیس
پسندها
1,062

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • :gol:
    سلام دوست خوبم
    حالتون خوبه؟؟
    روشنفکر جوان یه مدتی به اینترنت دسترسی نداره...به من سپرده بود که بابت پیامای تبریک تولدش تشکر کنم...
    ممنون و متشکر


    خوب یادم هست از بهشت که آمدم

    تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم ...

    اما زمین تیره بود و سخت !

    دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش

    و من هر روز ذره ذره سخت تر شدم ...

    من سنگ شدم !

    دیگر نور از من نمی گذرد ...

    حالا تنها یادگاری ام از بهشت، اشک است ...

    نمی بارم چون می ترسم بعد از آن، سنگ ریزه ببارم !!!
    رفته كارتن خواب شده بچه م!
    ديگه با خودشه اين كارا
    درست صحبت كن شما . من كه با شما شوخي ندارم . درباره من حرف زديد ،‌جوابتون رو دادم .
    شما دو تا چرا داين تو پروفايل من با هم صحبت مي كنين؟:w15:
    نخير پسرم خودش اومد من خبرش نكردم
    نخير هم . چيزي به من نگفته بود . الكي شايعه درست نكن . خيالبافي هم نكن .
    اون پسرمه! تو فرق داري عزيزم! تورو بايد طور ديگه ادب كرد:d


    آرامشی ست

    در قطره قطره ی بارانت

    خدا

    که هیچ جا پیدا نمی شود ...!
    منم بعضی وقتا اینطوری هستم اما آرامش واقعی همیشه پیش خداست...
    چه جسارتا! حيف كه خوابم مياد وگرنه يه كل كل حسابي باهات مي كردم
    چرا حالا مهندس قلابي؟
    بگو وگرنه ت صبح نمي خوابم
    سوره یاسین رو بخون بهت آرامش میده ...

    راستی این آهنگ دلت دریاست یاس رو منم خیلی خیلی دوست دارم البته کلا آهنگای یاس رو دوست دارم:heart:
    سلام من خوندم پیامتونو اما من تصمیم گرفتم درسمو بخونمو تو همین رشته بمونم استادای ما که خوبن به نظر من دانشگاه ما خیلی خوبه من در مورد پیام نور شهرهای دیگه هم تحقیق کردم اما هیچ جا مثل گرگان نبود از همه نظر.


    برای نزدیک شدن به تو به کلمه ها احتیاجی ندارم و منت جاده ها را نمی کشم... می دانم اگر دستهایم خالی از دانه های اشک و تسبیح هم باشد به حرف هایم گوش می دهی و مرا از نیایش محروم نمی کنی ...
    آنقدر ابرها را می شمارم تا به مرزهای مقدس گریه برسم ...
    آنقدر تو را صدا می کنم تا دروازه های ملکوت به رویم باز شوند ...
    بی تو قدم زدن در زیر باران زیبا نیست ...
    بی تو آسمان را باید مچاله کرد و دور انداخت !
    بی تو قطار ها در شب گم می شوند و به ایستگاه صبح نمی رسند ...
    .
    .
    .
    بی تو هیچ کسی عاشق نمی شود ...!
    درود ...به به دوست گلم

    لطف كردي عزيزم :gol:

    اگه با ابي بوده باشه آره همين كنسرت آخريشه ، ولي شادمهر تو اين كنسرتش مريض بود واسه همين زياد رو فرم نبود :victory:


    خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...

    خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !

    چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !

    درد هایم هم همینطور ...

    به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف

    و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !

    خدا قبول نکرد ...

    گفت آدم زنده ی بی درد وجود ندارد !

    اگر بخواهی،

    درد ها و همه ی خستگی هایت را،با زندگی ات ازت می گیرم !

    همه را با هم ...

    من قبول نکردم ...

    سهمی از درد ها و سهمی ازخستگی هایم و همه ی زندگی ام را نگه داشتم ...

    .

    .

    .
    نفس می کشم و خدا هم هست ...!


    از نور آموختم ؛

    كه سكوت كنم ...

    و از سكوت ؛

    كه پذيرا باشم ...

    راهی طولانی در پيش است ...!


    کسی می گوید آری
    به تولد من
    به زندگی ام
    به بودنم
    به ضعفم
    نا توانی ام
    مرگم

    ...

    کسی میگوید آری
    به من
    به تو

    ...

    و از انتظار طولانی شدن شنیدن پاسخ من
    شنیدن پاسخ تو
    خسته نمی شود ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا