به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

سامه

عضو جدید
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانه هايي را كه هر روز برايشان مي ريزم

در ميان آنها
يك پرنده ي بي معرفت هست
كه مي دانم روزي به آسمان خواهد رفت
و بر نمي گردد
من او را بيشتر دوست دارم
 

سامه

عضو جدید
مانند قاب عكس تو ،ديواري ام هنوز
در انتظار گفتن يك آري ام هنوز

بردار قلب تنگ مرا ! ضربه اي بزن !
اي دست هاي سر زده ! گيتاري ام هنوز

پيدا اگر نمي كني ام ،شك نكن ،كه من
در گير و دار اصل پديداري ام هنوز

مي پيچم اين چنين به خودم ،تا يقين كني
در گردباد مست جنون ،جاري ام هنوز

با تكه تكه هاي تنم مي رسم به تو
با اين وجود ،ساده و تكراري ام هنوز

رو راست نيست با دل من هيچ عابري
در راه عشق ،منتظر ياري ام هنوز
 

sisah

عضو جدید
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش ارامترین خواب جهان خواهد بود:gol:

گل در برو می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است:gol::gol:
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
مانند قاب عكس تو ،ديواري ام هنوز
در انتظار گفتن يك آري ام هنوز

بردار قلب تنگ مرا ! ضربه اي بزن !
اي دست هاي سر زده ! گيتاري ام هنوز

پيدا اگر نمي كني ام ،شك نكن ،كه من
در گير و دار اصل پديداري ام هنوز

مي پيچم اين چنين به خودم ،تا يقين كني
در گردباد مست جنون ،جاري ام هنوز

با تكه تكه هاي تنم مي رسم به تو
با اين وجود ،ساده و تكراري ام هنوز

رو راست نيست با دل من هيچ عابري
در راه عشق ،منتظر ياري ام هنوز
چقدر زیبا بود!! این کار کی بود؟ کمتر دیدم دوستان این باشگاه غزل نو بذارن، یا حتی علاقه ای نشون بدن به غزل های نویی که من میذارم( که البته اکثرا از کارهای خودمه).. ببخشید از اسم و آواتار شما پیدا نیست که خانوم هستید یا آقا.. این غزل کار خودتون بود؟
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
برگرد عزیزم که کسی مثل شما نیست
مانند شما هیچ کسی هیچ کجا نیست
برگرد... ولو بشکند اینبار غرورت
مثل کمر ما که شکستست و کمانیست
بگذار شبی صبح شود بی غم و غصه
تا در سر ما فرصتی از شور جوانیست
یک عمر کنارت به توافق نرسیدیم
انگار که عشقٍ همه از روی تبانیست
مجموعه شعرم، همه را پاره نما یید
بگذار بگویند که این مرد روانیست..
 

comudf

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کرانه عظیم دوست داشتن

همچو دانه های آفتاب صبح
کز بلند جای کوه
پخش می شود به وی جنگل بزرگ
و تمام مرغهای جنگل بزرگ را
در هوای دانه ها ز لانه ها
می کشد برون
نگاه تو
مرا ز مرغهای راز
می کند تهی
همچو گربه ای پناه آوریده گرد من
می خزی و چون پلنگ
می نشینی عاقبت برابرم
و مرا نگاه سخت سهمنک تو
رام می کند
خواب می کند
کم کمک به سوی داغگاه مهر می برد
همچو موجهای تشنه خو که می دوند
رو به سوی آفتاب پای در نشیب
در غروبهای سرخ و خالی و خفته
دل به گرمی نوازش نگاههای خسته تو می دهم
سر به ساحل تو می نهم
ای کرانه عظیم دوست داشتن
ای زمین گرمسیر
 

سامه

عضو جدید
چقدر زیبا بود!! این کار کی بود؟ کمتر دیدم دوستان این باشگاه غزل نو بذارن، یا حتی علاقه ای نشون بدن به غزل های نویی که من میذارم( که البته اکثرا از کارهای خودمه).. ببخشید از اسم و آواتار شما پیدا نیست که خانوم هستید یا آقا.. این غزل کار خودتون بود؟



سلام..بابت توجه تون ممنونم..(من که اسمم هم دخترونست که..!)

بابت غزلهای زیباتون بهتون تبریگ میگم . نه این شعر هایی که اینجا میذارم هیچ کدوم مال خودم نیستن .

این غزل زیبا هم سروده سرکار خانم آمنه دولت آباديه... که من قفط افتخار به نمایش گذاشتنش رو پیدا کردم.

شاد باشید.
 

سامه

عضو جدید
و آب بود و ... پيش از آفتاب و آب بود
كه آدمي نبود،يا كه بود و خواب و بود

فرشته هم نبود ،يا كه بود و پر نداشت
و نام دوست ،حرف اول كتاب بود

شراب بود و نور بود و بارش شهود
و تاك خود نبود و ... نشئه ي شراب بود

و سيب سرخ بود و زعفران ،زمين رسيد
كه بهترين مكان و حسن انتخاب بود

و گل چه حرف كوچكي است ،پاكي تو را
كه با تو اشك چشم خار هم گلاب بود

و آسمان كه حوض كاشي قشنگ توست
و چشمه اي به ارتفاع آفتاب بود

و قاب خالي از پرنده – آسمان شب
به شوق تو ستاره زار ماهتاب بود

بنا شد آدمي بنا شود براي تو
چرا كه نام روشن تو فتح باب بود

پر فرشته سنگ شد – كه سجده ات نكرد
چرا كه جايگاهش آتش مذاب بود

و آب بود و ... نام تو بر آن نوشته بود
و آب بي تو آب نه ، فقط سراب بود
 

سامه

عضو جدید
دلم گرفته عزيزم كمي سه تار بزن
تمام غربت آيينه را هوار بزن

و حرف هاي دلت را كه مثل من تنهاست
بخوان و در غزلت شاعرانه جار بزن

دوباره ،چتر خودش را خزان گشوده به باغ
سري به وسعت تنهايي بهار بزن

اگر كه لهجه ي باران هنوز يادت هست
به روي پنجره طرحي به يادگار بزن

پر از ترنم باران شده نگاهت ،پس
به همنوايي شعرم بيا سه تار بزن
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند .... وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشعه پرتو ذاتم دادند..............باده از جام تجلي صفاتم دادند
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن شب بارانی
جاده های غرور از تو گریخت
تو در مسیر اندوه شکستیو جاده ها تا صبح ادامه یافتند!
چه اتفاق عجیبی که همیشه
من از تو می گریزم
و تو از من
و آنقدر از هم گریخته ایم
که
من اینجاایستاده ام و تو
درست روبروی من!
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
..در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو ..

محمدعلی بهمنی
 

Dr.mamal

عضو جدید
شبي بود و بهاري، در من آويخت
چه آتش‌ها، چه آتش‌ها برانگيخت

فرو خواندم به گوشش قصه‌ي خويش
چو باران بهاري اشک مي‌ريخت.
:gol:
"ه‍. الف. سايه"
گل من غصه نخور گریه سهم آدماست
تروتازه بودن گل مال اشک شبنم هاست
ماه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه ;)
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
طمع خام بين كه قصه فاش ......... از رقيبان نهفتنم هوس است
همچون حافظ به رغم مدعيان......... شعر رندانه گفتنم هوس است
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
عاشقی یعنی تحمل نه شکایت نه گله
اگه حتی بینمون باشه یه دنیا فاصله
مهم اینه که چقدر دوسش داری فقط همین
اگه لازم باشه آبرو رو بنداز رو زمین
برگا زرده روزای اول فصل پاییزه
بذار اون بشکنه و دلت رو برگها نریزه
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
 

سامه

عضو جدید
او را به‌جرم كندن يك سيب كشتند
بي‌آن‌كه جرمش را كُنَد تكذيب كشتند


اول به‌ضرب تركه او را پند دادند
بعداً به‌قصد اندكي تأديب كشتند


آنان بدون سيب‌ها آسيب بودند
او را فقط از ترس اين آسيب كشتند


قانون منع سيب را تصويب كردند
تصويب كردند و پس‌از تصويب كشتند


آمد بگويد: من! ولي فرصت ندادند
آرام شد او را به‌اين‌ترتيب كشتند
 

سامه

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پرنده بودن و باران ، پرنده بودن و باد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پرنده بودن و تقدیر هر چه باداباد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سکوت درخور این لحظه های روشن نیست[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بخوان بلند بر این قله های بی فرهاد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگرچه با عطش سوختن زمین گیرم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرا به باد غزل های خویش خواهی داد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تو با سرودن از آغوش صبح می بری ام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به رقص دستهءگنجشک در مزارع باد[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ومن دوباره همان دوره گرد خواهم خواند[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سکوت ... زخمه ... غزل خط فاصله فریاد ...»[/FONT]
 

MaaRyaaM

عضو جدید
زندگی رویا نیست
زندگی زیباییست
می توان
بر درخت تهی از بار زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
می توان
از میان فاصله ها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست....:gol:
 

Similar threads

بالا