مشاعرۀ سنّتی

sisah

عضو جدید
شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند

من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند
 

mmg11

عضو جدید
دوری که درو آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی درین معنا راست
کین آمدن از کجا و آن رفتن به کجاست
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر بمهر به عالم سمر شود
 

sisah

عضو جدید
درد ما را در جهان درمان مبادا بی‌شما
مرگ بادا بی‌شما و جان مبادا بی‌شما

سینه‌های عاشقان جز از شما روشن مباد
گلبن جان‌های ما خندان مبادا بی‌شما
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز نه آغاز و نه انجام چهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
هوشنگ ابتهاج:gol:
 

sisah

عضو جدید
تن همی‌گوید به جان پرهیز کن از عشق او
جانش می‌گوید حذر از چشمه حیوان چرا

روی تو پیغامبر خوبی و حسن ایزدست
جان به تو ایمان نیارد با چنین برهان چرا
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
آمده ای که راز ما بر همه کس بیان کنی
وان شه بی نشانه را جلوه دهی نشان کنی

دوش خیال مست او آمد و جام،بر کفَش
گفتم:مِی نمی خورم،گفت:"مکن!زیان کنی"
 

sisah

عضو جدید
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
 

sisah

عضو جدید
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
 

sisah

عضو جدید
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یک دانه کیست

(دوستان ببخشید امروز تشکرم ته کشیده:smile:)
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترسم این قوم که بر درد کشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
 

russell

مدیر بازنشسته
آفريدند تو را تا که فقط ناز کنی
همه مجنون تو باشندو تو ليلا باشی
در کرم اهل کرم پيش تو کم آوردند
ديگران قطره ناچيز و تو دريا باشی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یار من باش که زیب فلک وزینت دهر
از مه روی تو اشک چو پروین برفت
 

sisah

عضو جدید
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد

برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست وکلیدش به دلستان داد
 

russell

مدیر بازنشسته
دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد
داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه بي سرو ساماني من گوش كنيد
گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیده تا دید جمالش در خیالش روزو شب
بی سرو پا سو بسو گردیده در هر کشوری
من چه بازم گر نبازم عشق یار نازکی
باده نوشی جان فزایی دلبری مه پیکری
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
یارب مرا یاری بده،تا خوب آزارش کنم

هجرش دهم،زجرش دهم،خوارش کنم،زارش کنم!!!


سیمین بهبهانی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر برلب زده خون می خورم وخاموشم
 

a young Architect

عضو جدید
من که باشم که بر ان خاطر عاطر گذرم؟
لطفها می کنی ای خاک درت، تاج سرم
دلبرا بنده نوازیت که آموخت ، بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
 

russell

مدیر بازنشسته
مستی امروز من نیست چو مستی دوش

می نکنی باورم ؟ کاسه بگیر و بنوش

غرق شدم در شراب ، عقل مرا برد آب

گفت خرد : " الوداع ! باز نیایم به هوش "

حضرت مولانا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا