مشاعرۀ سنّتی

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میسوزم از اشتیاقت
از آتشت از فراقت
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفركن
با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفركن
با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم

من از بیگانگان هرگز ننالم //كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز

من از بیگانگان هرگز ننالم //كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد

داد ميخواهم خدايا دادخواهي ساده نيست
عاشقي در اوج بايد کار هر افتاده نيست
ميزند ساق دلم را حزن کمبود شراب
داد من جز دست ساقي و کباب و باده نيست
بزم ما را ساقيا روشن کن امشب تا سحر
آنکه در بندت نباشد اي خدا آزاده نيست
[FONT=&quot]ƹ̵̡[/FONT][FONT=&quot]ӝ̵̨̄[/FONT]ʒ* * * * * * *
* * * * * *[FONT=&quot]ƹ̵̡[/FONT][FONT=&quot]ӝ̵̨̄[/FONT]ʒ
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
داد ميخواهم خدايا دادخواهي ساده نيست
عاشقي در اوج بايد کار هر افتاده نيست
ميزند ساق دلم را حزن کمبود شراب
داد من جز دست ساقي و کباب و باده نيست
بزم ما را ساقيا روشن کن امشب تا سحر
آنکه در بندت نباشد اي خدا آزاده نيست
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * *
* * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل پردرد به یاران چه نویسم...
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل پردرد به یاران چه نویسم...

ما کار و دکان و پيشه را سوخته ايم
شعر و غزل و دو بيتي آموخته ايم
در عشق که او جان و — دل و — ديده ي -- ماست
جان و دل و ديده ، هر سه را سوخته ايم
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * *
* * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ
 

مهندکس

عضو جدید
ما کار و دکان و پيشه را سوخته ايم
شعر و غزل و دو بيتي آموخته ايم
در عشق که او جان و — دل و — ديده ي -- ماست
جان و دل و ديده ، هر سه را سوخته ايم
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * *
* * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ


مجال من همین باشد ک پنهان عشق او ورزم

کنارو بوس وآغوشش چ گویم چون نخواهد شد..

 

arc_saba

عضو جدید
درخت شعر من خشک است و در باغم نمي آيي
بيا شايد بيفتد رعشه بر اندام تنهايي
یک چند به کودکی به استاد شدیم/یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید/از خاک در آمدیم و بر خاک شدیم

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک چند به کودکی به استاد شدیم/یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید/از خاک در آمدیم و بر خاک شدیم
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد



 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد


دلتنك صدايت شده ام مي داني
با دل بنويسم خط مي خواني
هر شب به خيالت تو بسوزم چون شمع
امشب تو بيا به خواب من مهماني

 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز

دلتنك صدايت شده ام مي داني
با دل بنويسم خط مي خواني
هر شب به خيالت تو بسوزم چون شمع
امشب تو بيا به خواب من مهماني


یکی درد و یکی درمان پسندد// یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و دردو وصل و هجران// پسندم آنچه را جانان پسندد
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی درد و یکی درمان پسندد// یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و دردو وصل و هجران// پسندم آنچه را جانان پسندد
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را


شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را

تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را


شب همه شب انتظار صبح رویی می‌رود

کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را


احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست //در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت ؟!
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کدامین چشمه سمی شد ، که آب از آب می ترسد ؟ // و حتی ، ذهن ماهیگیر ، از قلاب می ترسد
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست
گر چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند
 

self.f_t_m990

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشق ها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست
گر چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود// تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
 

Mahdy.T

عضو جدید
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
وا فریادا از عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من غمزده دادا دادا
ورنه من و عشق هرچه بادا بادا


گ...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا