گفته بودي تو بگو
چه بگويم اي دوست
كه سزاوار شنيدن باشد
زير شلاق نگاه
بهتر از نعره ي ديدن باشد
اشتياقم بس نيست؟
با توام
شوق نگاهم بس نيست؟
روز ديدار تو ميلادم بود
رو به هم آينه وار
روز تكرارم بود
با تو انديشه ي من قدرت پرواز گرفت
شعر تنهايي من مونس و همراز گرفت
با تو من واژه ي ترديد نميدانم چيست
به چه مي انديشی؟
به فريب...
به سراب...
به گمان...
باورم كن و نترس
محفل قلب مرا
تو به تن كن ونلرز
چه بگويم اي دوست
كه سزاوار شنيدن باشد
زير شلاق نگاه
بهتر از نعره ي ديدن باشد
اشتياقم بس نيست؟
با توام
شوق نگاهم بس نيست؟
روز ديدار تو ميلادم بود
رو به هم آينه وار
روز تكرارم بود
با تو انديشه ي من قدرت پرواز گرفت
شعر تنهايي من مونس و همراز گرفت
با تو من واژه ي ترديد نميدانم چيست
به چه مي انديشی؟
به فريب...
به سراب...
به گمان...
باورم كن و نترس
محفل قلب مرا
تو به تن كن ونلرز