مشاعرۀ سنّتی

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در باغي رها شده بودم.
نوري بيرنگ و سبك بر من وزيد .
آيا من خود بدين باغ آمده بودم
و يا باغ اطراف مرا پر كرده بود ؟
هواي باغ از من مي گذشت
و شاخ و برگش در وجودم مي لغزيد.
آيا اين باغ
سايه روحي نبود
كه لحظه اي بر مرداب زندگي خم شده بود ؟
ناگهان صدايي باغ را در خود جا داد .
صدايي كه به هيچ شباهت داشت...


سهراب​
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
سراب

سراب

در باغي رها شده بودم.


نوري بيرنگ و سبك بر من وزيد .
آيا من خود بدين باغ آمده بودم
و يا باغ اطراف مرا پر كرده بود ؟
هواي باغ از من مي گذشت
و شاخ و برگش در وجودم مي لغزيد.
آيا اين باغ
سايه روحي نبود
كه لحظه اي بر مرداب زندگي خم شده بود ؟
ناگهان صدايي باغ را در خود جا داد .
صدايي كه به هيچ شباهت داشت...



سهراب​
تنش از خستگي افتاده ز کار،
بر سر و رويش نشسته غبار،
شده از تشنگي خشک گلو،
پاي عريانش مجروح ز خار

هر قدم پيش رود، پاي افق
چشم او بيند دريايي آب.
اندکي راه چو مي‌پيمايد
مي‌کند فکر که مي‌بيند خواب!

"سهراب"
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
تازگی خیلی سفارش می کنی
می گی دیگه وقت رفتنه
زیبا جون تو می خوای از پیشم بری
از تو انقدر فقط سهم منه؟
هرگز به مزاج خود يکي دم نزني
تا از دم خويش گردن غم نزني

هرچند ملولي تو يقين است که تو
با اين‌که ملولي ز کسي کم نزني
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد اون روزا می افتم با تو بودن زیر بارون
وقتی که شرمنده بودن پشیمون لیلی و مجنون

....
سلام همسایه(خداپرست)
کم پیدایی:gol:
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نوري به زمين فرود آمد:
دو جا پا بر شن هاي بيابان ديدم.
از كجا آمده بود؟
به كجا مي رفت؟
تنها دو جا پا ديده مي شد.
شايد خطايي پا به زمين نهاده بود.


سهراب​
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
دوش آن‌چه برفت در ميان تو و من
نتوان بنوشتن و نه بتوان گفتن

روزي که سفر کنم ازين کهنه وطن
افسانه کند از آن شکن‌هاي کفن
_____
به Cute: سلام همساده
چند روزي است ملولم! با اين‌حال خدا را شاکرم!:gol:
 
  • Like
واکنش ها: cute

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol: و رفت تا لب هیچ
:gol: و پشت حوصله ی نور ها دراز کشید
:gol: و هیچ فکر نکرد
:gol: که ما میان پریشانی تلفظ درها
:gol: برای خوردن یک سیب
:gol: چقدر تنها ماندیم ...
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما را سری ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه،که از خاک کمتریم!
 

sisah

عضو جدید
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
 

sisah

عضو جدید
می‌خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
تمامي الفاظ جهان را در اختيار داشتيم و
آن نگفتيم
كه به كار آيد
چرا كه تنها يك سخن
يك سخن در ميانه نبود:
آزادي!
ما نگفتيم
تو تصويرش كن!

«شاملو»
:gol:
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه فرشته ام نه شیطان کی ام و چی ام؟همینم!
نه ز بادم و نه آتش که نواده ی زمینم

نه حق حقم نه ناحق نه بدم نه خوب مطلق
سیه و سپیدم:ابلق،که به نیک و بد عجینم

نه برانمش نه در بر کشمش،غم است دیگر!
چه بگویم از حریفی که منش نمی گزینم؟
 

sisah

عضو جدید
در دام تو هر کس که گرفتارترست
در چشم تو ای جان جهان خوارترست
وان دل که ترا به جان خریدار ترست
ای دوست به اتفاق غمخوار ترست
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را
تو رویانی شقایق را به زیر صخره ی صمّا
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
ايام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد
ساقي به دور باده‌ي گلگون شتاب کن

بوي بنفشه بشنو و زلف نگار گير
بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
روي تو کس نديد و هزارت رقيب هست
در غنچه‌اي هنوز و صدت عندليب هست

گر آمدم به کوي تو چندان غريب نيست
چون من در آن ديار هزاران غريب هست!
:gol:
 

sisah

عضو جدید
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا