در عرض یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد. در یک ساعت میشه یکنفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز میشه عاشق شد ولییک عمر طول میکشه تا کسی رو فراموش کرد...
تورا می خواستم تا در جوانی نمیرم از غم بی همزبانی غم بی همزبانی سوخت جانم چه می خواهم دگر زین زندگانی؟! هرکجا دور از تو باشم نازنین غربت نشینم هرکجا پایت گذاری خاک نرم آن زمینم یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست... زندگی گریه ی مختصریست... مثل یک فنجان چای... و کنارش عشق است... مثل یک حبه قند... زندگی را با عشق نوش جان باید کرد...
دختر گفت: بشمار پسرک چشمانش را بست
و شروع کرد به شمردن: یک…دو… سه …چهار…..
دخترک رفت پنهان شود
آن طرفتر پسردیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند،
برّه شد و با گرگ رفت
پسرک قصه هنوز می شمارد…
چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!
[SIZE=+0]بگذار بمیرم[/SIZE] ای خوبتر از گل ای پاکتر از قطره ی شبنم ای دل به تو محتاج من جز تو نخواهم ز دو عالم دل در تب سنگین خمار است ای دوست بهار است جز چشم تو هر چشم خمار است کیفیت چشمان تو چون جام شراب است ای چشم تو سر چشمه ی خورشید یک دم نگاهم کن صیاد منم ای آنکه به دام تو اسیرم بگذار که از پای بیافتم مستانه بمیرم ای هستیم ز تو ارزنده چه دارم؟ که به پای تو بریزم؟ در کوی وفایت چشمانم گر ندهد جان گر سر ندهم بر سر پیمان ای وای به من گر که به محشر پرسند چه کردی در راه محبت؟ آخر چه بگویم ؟از فرط خجالت؟