تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
سعدی
آفاق را گردیده ام مهر بتان ورزیده ام
خوبان فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش / میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شیشه ی می دور از آن لبهای میگون میگریست
تا دل خود را دمی خالی کند خون میگریست
تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل با من بیا دامن کشان
ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیرتا بهار زندگی آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل با من بیا دامن کشان
ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان/ غلام همت سروم که این قدم دارد
در این سرای بی کسی کسی به در نمیزندناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود
از ره گذر خاک سر کوی شما بو//هر نافه که در دست نسیم سحر افتاددردا که فراق ناتوان ساخت مرا
بر بستر ناتوانی انداخت مرا
در راه نظر مرغ دلم گشت هوا گیر /// ای دیده نگاه کن که دام برافتاد
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدردا که فراق ناتوان ساخت مرا
بر بستر ناتوانی انداخت مرا
یارب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست //جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیستای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز ایی
یارب این شمع دلفروز ز کاشانه کیست //جان ما سوخت بپرسید که جانانه ی کیست
ترا ز اینه حال دلم شود روشن
اگر به حسرت من سوی خود نگاه کنی
یارب سببی ساز که یارم به سلامت//باز آید و برهاندم از بند ملامت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |