خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد با پای شکسته هم می توان سراغش رفت تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد تنها کسی است که وقتی همه رفتند:میماند وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن... خدا را برایت آرزو دارم...
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست... دستی از روی محبّت بزنیم!! تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود.!
یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم.. حق به شب بو بدهیم... و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان!
وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا..!
زندگی شیرین است! زندگی باید کرد.. و بدانم که شبی، خواهم رفت! و شبی هست که نباشد پس از آن، فردایی
صبح ها با طلوع خورشید .... زیبایی به جهان می تابد .... وشبها با طلع ماه .... باز هم زیبایی حکم فرماست ..... کاش طلوعی برای ما هم بود .... تا نوری زیبا بر ما بتابد ....
گوشه ای آرام میگریست... من هم کنارش رفتم و گریستم... هر دو یک درد داشتیم ... " آدم ها...." عجب از آدمایی، که نشانههایت را میبینند و انکارت میکند ... و عجب از تو که انکارشان را میبینی و مهربانی میکنی . . .
کاش میشد:بچگی را زنده کرد کودکی شد،کودکانه گریه کرد شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟ کاش میشد ، بچگانه خنده کرد ...
باران نبار
اشکهای من برای همه کافیست
آنکه روزی حرف از عشق و وفا میزد, بی وفا از آب درآمد...
دل بستم...
دل دادم...
دل باختم...
دیگر چیزی از قلبم نمانده
دیگر با نگاهت آتشم نزن
من با حرفهای سوزان آخرت, خاکستر شدم...
بگذار در باد رها شوم... خدایا فقط تو میدونی چقدر دلتنگم...