


















یادش بخیر ... تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردییادش بخیر ... سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریمیادش بخیر ... آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشنیادش بخیر ... آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چییادش بخیر ... با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشهیادش بخیر ... دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیلیادش بخیر ... برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیمیادش بخیر ... پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شدیادش بخیر ... برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودنیادش بخیر ... تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیمیادش بخیر ... تیتراژ اول برنامه کودک وق وق وق وق وق ... وق وق وق وق وق ... وق وق وق وق ووق وق وق وق....یادش بخیر ... كانالهاي تلويزيون ۲ تا بيشتر نبود ،كانال يك و دویادش بخیر ... وقتي مي رفتيم پارك مي چسبيديم به ميله تاب و آنچنان ملتمسانه به اوني كه سوار تاب بود نگاه مي كرديم تا دلش بسوزه و زود بياد پايين ولي وقتي خودمون سوار مي شديم عمراٌ پائين نميومديمیادش بخیر ... مچ دستمونو گاز ميگرفتيم و بعد با خودكار بيك روي جاي گاز مون ساعت مي كشيديم
چقدر زود گذشت......