سلام
ما همیشه در مورد هشت سال دفاع مقدس صحبت میکنیم و از رشادت ها و دلاوریهای سربازامون تو اون زمان میگیم
اما در مورد حواشی زندگی این سربازانی که عضوی از بدنشونو از دست دادن هم فکر کردید
بذاریم منظورمو با یه داستان از سربازی بگم که:
سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس
گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛
ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.))
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.))
پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده
و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد
و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی کند.))
پدرش گفت: ((ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است.
ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.))
پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم که او در خانه ما زندگی کند.)) آنها در جواب
گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی
خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه
بازگردی و او را فراموش کنی.))
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه
سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی
جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
پسر آنها یک دست و پا نداشت
.
.
حتی زمانی که تردید داریم قلب ما در یقین است
شما به جای پدر و مادر اون سرباز بودید چیکار میکردید؟
مایی که تجربه جنگ رو داشتیم و خیلی از سربازمون با چنین شرایطی روبرو بودن
آیا واقعا" توان روبرو شدن با همچین شرایطی رو داشتید؟
ما همیشه در مورد هشت سال دفاع مقدس صحبت میکنیم و از رشادت ها و دلاوریهای سربازامون تو اون زمان میگیم
اما در مورد حواشی زندگی این سربازانی که عضوی از بدنشونو از دست دادن هم فکر کردید
بذاریم منظورمو با یه داستان از سربازی بگم که:
سرباز قبل از اینکه به خانه برسد با پدر و مادر خود تماس
گرفت و گفت: ((پدر و مادر عزیزم جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه برگردم؛
ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم که می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.))
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ((ما با کمال میل مشتاقیم که او را ببینیم.))
پسر ادامه داد : ((ولی موضوعی است که باید در مورد او بدانید؛ او در جنگ بسیار آسیب دیده
و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن ندارد
و من می خواهم اجازه دهید او با ما زندگی کند.))
پدرش گفت: ((ما متاسفیم که این مشکل برای دوست تو به وجود آمده است.
ما کمک می کنیم تا او جایی برای زندگی در شهر پیدا کند.))
پسر گفت: ((نه؛ من می خواهم که او در خانه ما زندگی کند.)) آنها در جواب
گفتند: ((نه؛ فردی با این شرایط مو جب دردسر ما خواهد بود.ما فقط مسئوول زندگی
خودمان هستیم و اجازه نمی دهیم او آرامش زندگی ما را بر هم بزند. بهتر است به خانه
بازگردی و او را فراموش کنی.))
در این هنگام پسر با ناراحتی تلفن را قطع کرد و پدر و مادر او دیگر چیزی نشنیدند.
چند روز بعد پلیس نیویورک به خانواده پسر اطلاع داد که فرزندشان در سانحه
سقوط از یک ساختمان بلند جان باخته و آنها مشکوک به خودکشی هستند.
پدر و مادر آشفته و سراسیمه به طرف نیویورک پرواز کردند و برای شناسایی
جسد پسرشان به پزشکی قانونی مراجعه کردند.
با دیدن جسد؛ قلب پدر و مادر از حرکت ایستاد.
پسر آنها یک دست و پا نداشت
.
.
حتی زمانی که تردید داریم قلب ما در یقین است
شما به جای پدر و مادر اون سرباز بودید چیکار میکردید؟
مایی که تجربه جنگ رو داشتیم و خیلی از سربازمون با چنین شرایطی روبرو بودن
آیا واقعا" توان روبرو شدن با همچین شرایطی رو داشتید؟