رد پای احساس ...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کاش

تا هردو نفر نمی گفتن خدافظ،

تلفن قطع نمیشد...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهم من از زندگانی هیچ بود دل به هرکس خوش نمودم پوچ بود رنج غربت به تن خسته نشست درد تنهایی عمرم را شکست روزگارم بر خلاف آرزو هایم گذشت یک شبه عاشق شدم سالها پشیمانی گذشت سرگذشت دیگران عبرت نشد خود شدم عبرت برای دیگران
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
گوشه‌ی یکی از نامه های قدیمی


"دوستت دارم"ی خیس


با عطر باران یافته ام.


گذاشته ام سر طاقچه دلم؛


از این حوالی اگر گذر کردی


آخرین یادگاریت را با خودت ببر...!!!
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا حالا این حس رو تجربه کردی...

دیدی که چه حس قشنگیه...
تا حالا دلت خواسته که همیشه و همه جا در کنار یکی باشی...
تا حالا دلت خواسته به کسی بگی دوستت دارم...
تا حالا دلت خواسته خودت رو برای کسی فدا کنی...
تا حالا شبها وقتی همه خوابن تو خلوت خودت

به خاطر وجود کسی گریه کردی...
تا حالا خدا رو به خاطر خلقت کسی ستایش کردی...
تا حالا شده خوشبختی کسی رو بخوای بدون این که خودت جایی تو این خوشبختی داشته باشی و شاید
خوشبختی اون در گرو نابودی تو باشه ....
آره!! ؟؟؟



به این میگن عشق...!!!



حس قشنگیه! نه؟
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر شعر
گریز از یک گناه بود

هر فریاد
گریز از یک درد

و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق

افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی...

 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هـــــــی فــــلانی میـــــدانـــی؟ میگویند رسم زندگی چنین است...
می آیند...

می مانند...
عادت می دهند....
و می روند....
و تو در خود میمانی و توتنها میمانی
راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟!
مثل همه فلانی ها؟!
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگار…


انگار ولگرد شده بودم…
به جستجوی نشانی ات به تمام جهان سر زدم اما نبودی…
به دور رفتم حتی به سرزمین خوشبختی در افسانه های پدربزرگ که حقیقت نداشت…
هیچ کس نبود…

انگار تو هم ولگرد شده بودی…

 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیوانه باران زده

سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی…..
گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..
گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی….. او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
دیوانه باران زده
 

پروانه شیرازی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چون… نمی نویسم …..
چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی
حرف نمی زنم ….
چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی
نگاهت نمی کنم ……
چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی
صدایت نمی زنم …..
زیرا اشک های من برای تو بی فایده است
فقط می خندم ……
چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
سکوت کن شاعر
کسی اینجا نمیاید
کسی اینجا نمیخواند
کسی اینجا دل تنگ نبودنهایت نمیشود
کسی اینجا حتی لحظه ای یادش نمیاید تو کجایی
کسی اینجا منتظرت نیست
کسی اینجا اغوش پر مهرش را نثارت نخواهد کرد
سکوت کن
تا شاید
روزی وقتی دیگر حضور تو در یک تکه خاک سرد بود انوقت به یادشان بیایی
سکوت کن تا کسی نه درد بکشد و نه عذاب
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]همــــیشـه دقــیقا وقـــــتی پـُر از حـــرفی ...[/FONT]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]وقتـــی بغــــض میکـــُنی ...[/FONT]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]وقتـــی دآغونــــی ...[/FONT]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]وقــــتی دلــِت شکــــستـه ...[/FONT]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]دقیقــــا همیـــن وقـــــتا ...[/FONT]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]انقــــدر حــرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگـی :[/FONT]

[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]“بیخـــیآل' ...[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــوابهـــ ــایــم

گـــاهــــــی زیبــ ـاتــــر از زنــدگــــی ام مــ ـی شـــونـــد

کـــــ اش گـــــاهــ ــــی

بــــــرای همیش ـــه خـــــ ـــواب مـــی مـ ــانـــدم !!


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم بايد عين مرسوله پستي سفارشي باشه.

يكي باشه هميشه تحويلش بگيره،

بگيرتش تو بغل،

امضا هم بده كه تحويل گرفته شده، پس گرفته نمي شود....
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
בِلتَـنگـــَــم …


هـــَـــمـــین !


وَ ایــــــن نیــــــاز به هــــیچ زَبـــان شاعــِــرانـﮧ اے نَــــבارَב..!!
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
جدیدا با دیوار حرف میزنم


میدونی ...

از شخصیتش خوشم میاد یه جورایی .. محکمه .. ثابته .. ارومه
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

از شهر پُر آشوبِ دلم

به خیال

رمزی در کار نیست

فقط

هوای من را داشته باش

میخواهم آرزویی محال کنم...


 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


آرام آرام نم نمک باید دیر شود


نباید این غصه فراگیر شود


قصه درازاست اما



قصه گو باید کمی پیر شود...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیشب به روی صفحه های آبی دلم

خط قرمزی کشیدم

تا یادم نرود آسمان همیشه آبی نیست ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلتنگی يعنی .... :

روبروی دريــــــ ــا ايستاده باشی ؛

امـــــا.....

خــــاطــــ ـره ی يه خيابون خفه ات کنه

!
 

ghazal.

کاربر فعال
انتهــــای شک اگـــر انکار باشد بهتــر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است

مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هـــر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است

هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنــــار صدق اگــــر مکار باشد بهتــــــر است

بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیـم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است

روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشــــم پنجره دیوار باشد بهتر است

بوسه با اکراه شیرین تر از آغوش رضاست
گاه جـای اختیـــار اجبار باشد بهتــر است

بوســه هــــای مخفیانه غالبا شیریـــــن ترند
پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است

در کنارم در امانـــی از گـــــزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است

بازوانت را بپیـــچ این بار دور گردنــــم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است

تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتـر است

چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائمـــا در حسرت دیدار باشد بهتر است

شکوه های کهنه اما چــون لحافـــی چرکمُرد
بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است

قیمت دنیــــای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است

 

ghazal.

کاربر فعال

[h=2]خرمن خیال[/h]
این غزالی که به اسارت نشسته ست
به پادام چشم تو
نخواهد که رهید آسان
نخواهد که رمید از بند ...
نه... نمی رهد
نه... نمی رمد...

چقدر دور مانده ای و
و چه دیر خواندم ات
دیرِ... دیر
که من خرد شده در هیاهوی دردم
از ابتذالِ آشکارِ عروسکانِ دلشکسته و
پریشم پریش
بی دست و پای ...

اما ...
ملالی نیس جهانِ کوچکِ کوچه هایِ کوچمِ را
که دلبسته ام به صفای جهارت و
به نازِ صداقتِ و
به تغزل نگاه و
به آوازِ کبکانِ غریب و شوریده ی شهر
تا
وقتی بیایند چلچله های عجول ...

اینک چون برزگری
با داس ِ شعر
تند و چالاک می روم به خوشه چینیِ
شنبم های گونه هات
وقتی
آبادی نگاه تو آنسوی
سوسو ی ِخرمنِ خیالم
پیداست ...
پیدای... پی ...دا... ست
 

ghazal.

کاربر فعال
[h=2]جادوی سکوت[/h][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من سکوت خويش را گم کرده ام .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]لاجرم در اين هياهو گم شدم .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من که خود افسانه ميپرداختم ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عاقبت افسانه مردم شدم ![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اي سکوت اي مادر فريادها ![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ساز جانم از تو پر آوازه بود .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تا در آغوش تو راهي داشتم ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چون شراب کهنه شعرم تازه بود .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در پناهت برگ و بار من شکفت ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو مرا بردي به شهر يادها ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من نديدم خوشتر از جادوي تو ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اي سکوت اي مادر فريادها .[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گم شدم در اين هياهو گم شدم ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تو کجايي تا بگيري داد من ؟[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گر سکوت خويش را ميداشتم ,[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زندگي پر بود از فرياد من ![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]فريدون مشيری
[/FONT]
 

ghazal.

کاربر فعال

[h=2]فصل مشترک[/h]
چه می خواهند این
شبگردهای برهنه از احساس
با چشم های افسون شده شان
که می آفریند وحشت وهراس...

و چه می خوانند پوپکان مست
از دل ناشنیده هایی
به جنس باران و
نغمه هایی برنگِ ارغوان ....

قهرِ نسیم و
سکوتِ بی هیاهوی بادبادک ها
چه رازی درش نهفته است؟
چه فصل مشترکی میانِ
ولوله ی غم هاست و
پیله ی سرد و آشفته ی پروانه ها

چه فصل مشترکی ست ؟
این سوی حقارت بی رمقِ نگاه و
آنسوی رویش سحر آمیزِ انتظار ...

مانده ام ، پریشان و دلتنگ
روبروی فریادِ ناشکیبِ شاپرکها و
مهربانی ی بی شماره ی شقایق ها

نمی دانم ... نمی دانم
چه می خواهند این
شبگردهای برهنه از احساس
با چشم های افسون شده شان
که می آفریند وحشت وهراس...
 

ghazal.

کاربر فعال
[h=2]نجوایی با ستاره ها[/h]
من از میان غبار بی رمقِ احساس
در این سیاهی شبانه های بی ماه
تو را می بینم ... ترا پشت دیوارهای خاکستری
و شگفت مانده ام هنوز
که این کوچه ها
چگونه بوی تو را دارند
خوی تو را د...ا...ر...ند
* * * *
میانِ بن بست
آشفته ی خواب و خاطره ها
صدای تو جاریست
می شنوم تمامی نفرین و ضجه هایت را
تا شعر نجوای بیصدای تو را
به گوشِ آستاره ها زمزمه کند
که هنوز هم خطوط موازی دستانمان معنا می کند
بیکرانه ی آسمان را ...
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
از بالا که بنگری

هر گلدانی سبزينه جنگل دارد،

از عمق که خيره شوی


هر آرزوئی در ابديت عشق زنده است،


و از روبرو که بنگری


بوسه هم گفتگوئی است


ـ به زبانی که با قرارداد به دنيا نيامده است
.
 

eghlimaa

عضو جدید
کاربر ممتاز


گاهی دلم برای خودم تنگ میشود...


دلم برای كودكی هایم تنگ شده!


برای روزهایی كه تمام زندگی ام را می توانستم در پرواز بادكنكی خلاصه كنم...


برای روزهایی كه تمام غمم را با یك لبخند فراموش می كردم
...

دلم برای معصومیتم تنگ شده
!!!

برای تمام آنها كه بودند


دلم برای آن روز ها كه می توانستم با نگاه مهربانی،


وجودم را پر از عشق كنم؛تنگ شده است
.

دلم برای خدا تنگ شده است
....

خدایی كه گمش كردم


خدایی كه در جست و جوی من است
!

دلم برای آن خــــــــــدا،دلم برای آن كودكـــــــی ها

تنگ است
!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا