مشاعرۀ سنّتی

[marjan.h]

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت.

 

[sshhiimmaa]

تو پنداري كه بدگو رفت و جان برد؟
حسابش با كرام الكاتبين است..

 

[mim-shimi]

تو خود ای گوهر یکدانه کجایی آخر؟
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد

 

[marjan.h]

در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود؟

 

[بشارت]

در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود؟

در عهد تو اي نگار دلبند
بس عهد كه بشكنند وسوگند
ديگر نرود به هيچ مطلوب
خاطر كه گرفت با تو پيوند
از پيش تو راه رفتنم نيست
همچون مگس از برابر قند
عشق آمد ورسم عقل بر داشت
شوق آمد وبيخ صبر بركند...

 

[hamid_61]

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن؟

 

[sshhiimmaa]

نازنين تر ز قدت در چمن ناز نرست
خوش تر از نقش تو در عالم تصوير نبود

 

[fonoon2]

درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس

 

[marjan.h]

نقش مستوری ومستی نه به دست من وتوست
آنچه سلطان ازل گفت بکن.آن کردم

 

[sshhiimmaa]

مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز
دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

 

[sshhiimmaa]

ماه كنعاني من مسند مصر ان تو شد
وقت ان است كه بدرود كني زندان را

 

[mim-shimi]

آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم

 

[marjan.h]

ما کارو دکان وپیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم

 

[بشارت]

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
آسودگي ما همانا عدم ماست

 

[sshhiimmaa]

تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف تو
زان سفر دراز خود عزم سفر نمي كند

 

[بشارت]

تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف تو
زان سفر دراز خود عزم سفر نمي كند

ديري است كه در حنجره فرياد ندارم
خشكيده به لبهاي خموشم گل آواز

 

[shabestar]

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت

بی مزد بود ومنت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

 

[sshhiimmaa]

تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نيم افتادست

 

[يامين]

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل، امید در وفای تو بست

 

[nagola]

تو آیینه مرمر عشقی
تاج پر بها بر سر عشقی
حساس تر از برگ گل یاس
روح تازه در پیکر عشقی

 

[hami_life]

یارب ان نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

 

[shabestar]

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می جستم
رخت می دیدم و جامی هلالی باز می خوردم

کشیدم در برت در را و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

 

[يامين]

مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق

 

[hami_life]

نمی خوام با (ق) سخته
قایقی خواه ساخت
خواهم انداخت به اب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در ان هیچکس نیست قهرمان را بیدار کند

 

[يامين]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

 

[hami_life]

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

 

[sshhiimmaa]

ميخواره و سرگشته و رنديم و نظر باز
وآنكس كه چومانيست دراين شهركدام است؟

 

[يامين]

تو نشستي كنار دلهره ات
شده انديشه كسي خوره ات؟
شده از عمق سينه آه كني؟
مثل ديوانه ها نگاه كني؟

 

[sshhiimmaa]

يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد
آنكه يوسف به زر ناسره بفروخته بود

 

[بشارت]

يكي روبهي ديد بي دست وپاي
فرو مانده در لطف و صنع خداي