دست‌نوشته‌ها

samiyaran

عضو جدید
بیشتر سایش روزگار این روزها بر سنگِ من است...
اینقد به این در و آن در زدم در این رود....که گوشه های تیزم..کُند شد!!!...
من دیگر مومی شدم در دستش...

سلاح تیزی زبانم هم کُند شد...
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظرت عشق چه طعمی دارد...
من که می گویم "شور"
وقتی یادت می افتم...انگار قلبم دریای نمک است
این حس شور....
عشق که میگویند,همین حس شور است؟
:w05:...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پینههای دستش را تماشا میکرد پیرمرد به یاد دوران جوانیش افتاد که دستانش اینقدر بر اثر کار پینه بسته و زبر نبود
اما تنها دلخوشیش نوهای هست که همین دستان را نوازش میکند و میبوسد و ارام کنارش مینشید روی نیمکتی ان هم روزهای ملاقات در خانه سالمندان
با دیدن نوه اش شاد میشود ولی غمی بر دلش سنگینی میکند فرزندانش هرگز به دیدنش نیامدند روزی که پیرمرد حس کرد روز مرگش نزدیک میشود به نوه اش گفت تا از فرزندانش بخواهد به دیدنش بیایند ولی خود میدانست فرزندانش نمیایند روزی که پیرمرد مرد روز ملاقات بود اینبار فرزندانش امدند اما دیر وقتی که دیگر پیرمرد نمیتوانست انها را اغوش بگیرد و نوازششان کند
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرگزلحظات با تو بودن را از یاد نخواهم برد .هرگز لبخند های بی ریایت را از یاد نخواهم برد.لحظات در گذر است ودقیقه دقیقه های ساعت برایمان مهم است زیرا که دیگر تکرار نمیشوند

این برگه ها بیانگوی عشق بین ماست .بدان که هرگزازخاطرم نمی روی وبا تو بودن برایم لذت بخش است .اینک تو را به خدای زیبایی ها میسپارم روزها ازپی هم میگذرند ونشانی از خود باقی

نمی گذارندولی ای تنهاترین رویای عشق هیچ چیز خیال تورا از من جدا نمی کند


پ.ن:فاقد مخاطب خاص:w12:
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...


پ.ن:فاقدمخاطب خاص:w12:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...

...

setarehaie aseman emshab poshte abrha penhan shodan midani man tak setaream dar in posht abr nemitavanam bederekhsham akhar hich setare kenaram nist ta ba ham bederakhshim v az posht abrha biaiam biron
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



پاییز ،ای اشنای سالهای کودکیم

خزانی این روزهای جوانیم را نبین

من روزی بهاری بودم

بر دل هر دشت

بمان با من

تا بهار من فاصله ایی نمانده است !


میلاد دوباره ات مبارک

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهم برایتاز دلم بنویسم

از کویری که به وسیله چشمه احساس تو سیراب شد و برای مدتی کوتاه به آرزوی محالش دست یافت!

اما خیلی زودتر از آن چیزی که تصورش را میکرد فهمید که اشتباه کرده و عشق تو سرابی بیش نبوده.

اما باز هم فکر کردن به همین سراب برایم آرامشی ژرف به وجود می آورد,

آرامشی که ماندگار و پایدار است و به من زندگی می بخشد
:gol:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امروز اولین روز پاییز هست
دلم نیز همچو پاییز هزار رنگ گرفته نمیدانم کی از هزاران رنگ به بهاری سپید میرسم تنها میدانم ان روزی که به بهار سپید میرسم حتی دلم یخ شده و دیگر گرمای خورشید بهار نیز یخش را باز نخواهد کرد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...........

...........

روزی چشمان جوانی دیدم بسیار نافذ و گیرا اما افسوس که تنها عکسی بود بر دیواری کنارش نامی نوشته بود اما انقدر محو چشمانش شدم که نتوانستم بخوانم نامش را بعد از ان روز به چشمان جوانان دیگر نگریستم اما جز بی رمقی و غم چیزی ندیدم نمیدانم چرا چشمان ان شهید اینقدر گیرا بود با انکه در فقر و جنگ زندگی کرد اما چشمان جوان امروز با انکه در رفاه و اسایش و ارامش زندگی میکند اینگونه هست شاید فراموش شده که گاهی باید شاد بود یا اینکه انقدر رفاه زیاد شده که به سراغ چیزهایی برای شادی میرویم که خیلی بی ارزش هستند
کاش در زمان ان جوان زندگی میکردم شاید الان عکس من نیز بر دیواری نقاشی شده بود و همگان با دیدن عکسم به شادی نگاهم پی میبردند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
koche baq midani haman ja bod ke tarkam kardi mikhaham aram az koche baq kharej shavam ta faramoshat konam negaranam nabash ama na to tanha negaran khodat hasti man aram dor mishavam faramoshat mikonam tamam khaterat ra be kenar haman derakhti ke az man joda shodi ja gozashtam
 

شهرآفتابی

عضو جدید
روزی ...

روزی ...

روزی دلهایمان کنار هم خواهد بود
ودیدار عطر وصل را خواهد داشت
روزی که باران بهترین
تسکین خواهد بود
وهر لحظه زیر باران
برایمان تولد بهترین ثانیه هاست
روزی که دیگر باران آسمان از دلتنگی نیست
پرواز دیگر
آرزو نیست
وهمین
از تمام دنیا برایمان کافیست
روزی که دیگر نگاه ها صحبت خواهند کرد
تا زیبای سکوت معنی شود
روزی که هر ثانیه اش خاطره ایست
تاکمترین شوق
اشتیاق به پرواز باشد
روزی که ثانیه های آخر رسیدن
آسمان به زمین باشد
روزی که در دلهایمان لمس کنیم بودمان را
ومن به امید آن روز ثانیه ها را
در سبد انتظار می چینیم
حتی اگر دیگر خودم نباشم !!!...
"شهرآفتابی "


 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
.............

.............

ادمها فراموش کردن صدای پای زمانی را که به مرگ نزدیک میشود
حتی دوستی و محبتشان به کسی زیاد هست که بتواند کاری بزرگ برایشان انجام دهی
کاش کمی به روزی فکر کنیم که ان روز دستمان از دنیای به این بزرگی کوتاه میشه
شاید اونوقت قدر و ارزش دوستیها رو بدونیم و فقط از یه طرف انتظار نداشته باشیم درکمون کنه
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این روزهـــــــ ــــــا دلم نه سرخی بهار را میخواهد

نه بارون پاییزی....

نه گرمی تابستان.....

چقدر دلم زمستــ ــــــان میخواهد

که آب شوم در زمین تشنه

و سرد شود ، داغی این همه دشنه

سرد شود این همه درد....


این همه زخم ....

کاش گاهی میشد

برای تنوع هم زمستانی شد




 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل گرفته که باشی فرقی نداره کجای این کره خاکی باشی!!!

هیچ چیز التیام بخش تو نیست!

چه در دورترین نقطه ی دنیا باشی

و چه در نزدیکی ترسیم یک رویا

فرقی ندارد !!!

فقط میدانی که گاهی هیچ چیز جای بغض های پی در پی را نخواهد گرفت

نه خنده های تصنعی !!

نه ادمک ها ،نه اشک.....

میدانم هیچ چیز جای بغض های مرا پر نخواهد

گویی که سالها مرده ام!!!

کاش غصه تموم میشد

کاش بغضی نبود!

کاش.....

 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرغ شان تنها بود و فکر میکرد
مرغ ما خروس داشت جوجه داشت ولی وقتی برای فکر کردن ندارد
مرغ آنها تنها بود آمد که خروس ما را ببرد
مرغ ما ناراحت شد زد و یک پای مرغ آنها کند
حالا.....
مرغ آنها یک پا دارد مال ما دو تا و خروس و جوجه
بجایش مرغ آنها سوژه دارد تا به پای نداشته و پای داشته فکر کند
ولی فرقی نمیکند مرغ آنها یک پا دارد
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاهی که دست و دلت به زندگی نرفت

بنشین گوشه ایی و خاطرات شیرین بودن را مرور کن

با یک فنجان چای داغ

ومرور لحظه به لحظه ی همه ی بودن ها،

همه ی خواستن ها


هی رفیق من نیز با تو همدردم !!!!
 
آخرین ویرایش:

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



کلبه ایی ساختم با اجر هایی از جنس تلخ تنهایی

اما امروز ویرانه های من قوی تر از کلبه خیالی من است

کاش کلبه ایی نبود تا ادمها برای عبور از هم مانعی باشه

کاش تنهایی نبود تا ادم ها برای فرار از هم کلبه ایی بسازن

خیال شیشه ایی
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوی عجیبی میدهی
بانوی پوست پرتقالی
سیگار .... و قدم....
نم میکشی زیر بارانیم
ابری که در من میبارد
ابری از آفتاب دریای سرخ.....(توی نقشه نه)
لبانت
جفت لبانت
این دو جفت لبانت
که یکی را کرایه بردم
و این روزها هر لحظه دوست دارم به تو باز گردانم
به تو
باز گردم
بوی عجیبی میدهی
باران.... سیگار.... لب....لب
 

elham_kocholo

عضو جدید
ارزويم اين است، كه تو با شي و من
توي يك باغ بزرگ
زير يك سرو بلند
و نگاهت كه به من خيره شده
باغ پر شود از بوي عطر تن تو
.
ارزويم اين است كه نگيري از من ان نگاه مستت
ارزويم اين است!


(اولين بارمه شعر ميگم! نظزتون بگين به نظرتون جاي پيشرفت دارم؟؟؟)
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
شب مهتابیست
میخواهم کمی بخندم ان هم نه با کسی
میخواهم به تنهایی بخندم
میخواهم بدانم چرا همه به دنبال کسی هستن
تنها خودت هستی
لبخندت
به خودت زیباست
پس به همراه تنهایی خود میخندم
به تمام لحظات ناب و دوست داشتنی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
جنگها هر روزه کودکی را یتیم
زنی را بیوه میکند
اما جنگهایی هستن
که کودکی را یتیم نمیکند
زنی را بیوه نمیکند
اما دلشان را غمناک میکند
 
بالا