کالایی سازی آموزش در ایران
در پاییز سال 1384، یک موسسه آموزشی با جعفر محمدی رتبه اول کنکور و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده علوم اجتماعی تهران تماس می گیرد و به او پیشنهاد می کند تا در ازای دریافت مبلغ 1.5 میلیون تومان اعلام کند که در کلاس های این موسسه شرکت کرده و بر اثر فعالیت های این موسسه توانسته در کنکور رتبه اول را به دست بیاورد. جعفر محمدی نپذیرفت. در همان زمان من در یک موسسه آموزشی خصوصی درس می دادم. دانشجویان همه قصد داشتند در کنکور رشته ارتباطات شرکت کنند. آنها از من خواستند برایشان جزوه بگویم. من به آنها توضیح دادم که این کار هرچند برای من آسان است اما اصلا به نفع آنها نیست و هر کس دیگری هم که برای آنها جزوه بگوید، در واقع آنها را فریب داده است. جلسه بعد که برای تدریس به موسسه رفتم، رئیس موسسه مودبانه از من خواست که برای داوطلبان جزوه بگویم تا آنها رونویسی کنند. داوطلبان به صورت دسته جمعی به روش تدریس من اعتراض کرده بودند. آنها می خواستند که فریفته شوند.
زمستان سال 1385 در یک موسسه معتبر دیگر درس می دادم. روزی که برای جلسه توجیهی رفته بودیم، مدیر موسسه به ما گفت که چنانچه داوطلبان را به سمت خرید سایر محصولات آموزشی هدایت کنیم، از خجالت ما در خواهد آمد. همه کسانی که در آن جلسه بودند، از رتبه های اول تا سوم کنکور بودند و اکثر آنها با تکان دادن سر تایید کردند. در پاییز سال 1386 شخصی به من مراجعه کرد و از من خواست در ازای دریافت چهار میلیون تومان پشت در جلسه کنکور کارشناسی ارشد بنشینم و به سوالات که به وسیله یک نفر از جلسه بیرون آورده می شود، پاسخ دهم. وی همچنین گفت در صورتی که به اندازه کافی شجاعت داشته باشم و جای داوطلب در سر جلسه بنشینم به من ده میلیون تومان پول می دهد و اگر برای او رتبه اول کنکور را کسب کنم، به من بیست میلیون می دهد که از این مقدار ده میلیون تومان پیش از جلسه پرداخت خواهد شد. من قبول نکردم. بعدها فهمیدم این شخص با یک گروه کار می کند و سایر اعضای آن به سراغ کسان دیگری هم رفته اند و با برخورد سرد آنها مواجه شده اندِ چند در نهایت فهمیدم که با نفرات دیگری با قیمت های خیلی پایین تر به توافق رسیده اند.
یکی دیگر از دوستانم که مدتی بی پول شده بود، به صورت دست نویس اطلاعیه هایی مبنی بر تدریس خصوصی بر دیوارهای شهر تهران نصب می کند و خود و همسرش به تدریس مشغول می شوند. بعد از مدتی به این نتیجه می رسند که اگر قیمت را بالا ببرند، مشتریان بیشتری خواهند داشت. در حال حاضر بهای تدریس خصوصی در برخی مناطق تهران به سیصد هزارتومان برای یک جلسه رفع اشکال یک ساعت و نیمه می رسد. حقوق یک ماه یک معلم در مدت یک ساعت و نیم قابل حصول است.
در ماه های گذشته در برخی مجلات شاهد رسوایی هایی در مورد تقلب تحصیلی بوده ایم. رئیس آموزش دانشگاه آزاد گرگان مقاله یک استاد استرالیایی را دوبار به اسم خود چاپ کرده است. مدتی پیش یکی از اساتید دانشکده مدیریت دانشگاه تهران مقاله یک استاد اسرائیلی را عینا در جای دیگری چاپ کرده بود. مقاله ای با نام خانم معصومه ابتکار در یکی از ژورنال های خارجی چاپ شده بود که معلوم شد این مقاله عینا از مقاله یک استاد خارجی کپی شده است. خانم معصومه ابتکار اعلام کرد که از این جریان خبر نداشته و یک دانشجو این مقاله را به وی داده است. عباس عبدی در مقاله ای در روزنامه اعتماد ملی توضیح می دهد که چطور برخی دانشگاه های روسی ایرانیان را برای گرفتن مدرک دکترا ثبت نامه می کنند. آنها سپس پایان نامه را به زبان روسی می نویسند و پس از دریافت آخرین قسط، دانش نامه را همراه با یک نسخه از پایان نامه برای آقا یا خانم دکتر می فرستند. جالب اینجاست که این استاد دانشگاه، اصلا نمی تواند یک کلمه از پایان نامه دکترایش را بخواند. در یک مورد دیگر پس از مسائلی که در رابطه با کردان وزیر کشور پیش آمد، رئیس جمهور رسما دستور داد مدارک کلیه مسوولان کشور بررسی شود.
* * *
در گذشته، دانش چیزی بود که از استاد به شاگرد هدیه می شد. استاد در مقام جایگاه برتر، خود را با همه خطرات مواجه می کرد تا این هدیه مقدس را در زمین بکر ذهن شاگرد بکارد و به صورت غیر مستقیم یا مستقیم در جایگاه خدمت به جامعه قرار بگیرد. در شماره گذشته مجله به معلمان عشایری و محمد بهمن بیگی پرداخته شد. معلمان نسل گذشته با همه خطرات، از حمله حیوانات درنده گرفته تا بدخواهی های صاحبان قدرت و ثروتی که منابع قدرت خود را در نادانی می دیدند، مواجه می شدند تا فرزندان محروم ترین گروه های اجتماعی را با سواد و توانمند کنند. شخصا در طول دوران تحصیل با چنین معلمانی مواجه شده ام. معلمانی که به معنای واقعی کلمه می سوختند تا نسل های بعدی جامعه زندگی بهتری داشته باشند. نسل هایی که با مفاهیمی مثل فداکاری، گذشت، صبر، درستکاری و انصاف کمتر آشنایند و حتی برای لحظه ای به آنچه نسل های پیشین برای آنها انجام داده اند، فکر نمی کنند. معلمان زحمت کش نسل گذشته اکنون که با این نسل پر توقع و طلبکار مواجه می شوند، در ارزش خدماتی که انجام می دهند دچار تردید می شوند. آنها گاهی با خود فکر می کنند «آیا به جای خدمت بی شائبه به این طلبکاران، بهتر نبود کار دیگری می کردم تا جلوی بچه های خود شرمنده نباشم؟». از مجلس اول شورای اسلامی به این سو، تعداد معلمانی که به نمایندگی مجلس می رسند، دوره به دوره کمتر شده است. در چنین شرایطی زمینه برای ظهور صنایع آموزشی فراهم می شود و همانطور که می دانیم، کار «صنایع» تولید کالاست.
در اینجا بحث بر سر شکل گیری روش های موازی دادن مدرک آموزش عالی نیست. بحث بر سر دانشگاه آزاد، آموزش مجازی و دانشگاه شهر بازی نیست. در اینجا حتی موضوع مدرک قلابی آکسفورد هم مطرح نیست. سوال این است که دلیل ایجاد چنین وضعیتی چیست و پاسخ هم این است که آموزش در کشور ما کالایی (Commoditized) شده است. در این وضعیت، آموزش هم می تواند مثل هر کالایی به فروش برود. منطق عرضه و تقاضا بر آن حاکم است و چنانکه می دانیم، در منطق بازار، هنگامی که کالایی سود نداشته باشد، فروش آن متوقف می شود. بنابراین باز هم جای شکری باقی است که کالای آموزش در ایران هنوز دارای سودی است و گرنه خدا می داند در جامعه ای که آموزش در آن عرضه نمی شود، چه اتفاقی خواهد افتاد.
هر از گاهی در خبرها می خوانیم که وزارت علوم به دنبال جمع آوری موسسات غیرقانونی آموزشی است. دفعه بعد که این خبر را خواهیم خواند متوجه خواهیم شد که در دفعه گذشته این وزارت خانه نتوانسته این موسسات را جمع کند. این موسسات بسیار نیرومندند و برخی از آنها ماهانه تا چند ده میلیارد تومان درآمد دارند. برخورد با چنین امپراتوری هایی آسان نیست. از یکی از مسوولان سازمان سنجش شنیدم که وقتی برای بررسی وضعیت یکی از این موسسات مراجعه کرده بود، چنین پاسخ شنیده بود: «به شما مربوط نیست ما در اینجا چه می کنیم».
در اینجا با بررسی بعضی آگهی های موسسات آموزشی خوهیم دید که چگونه آموزش در کشور ما کالایی شده و در حال تخریب همه زیربناهایی است که در طول یکصد سال گذشته و یا حتی چند هزار سال گذشته در این کشور ایجاد شده است.
اولین تصویر متعلق به سر در انتشارات گاج است. گاج یکی از فعال ترین موسسات در صنعت آموزش در ایران است. با این حال، بر روی درب ورودی این شرکت دو اسفنکس مربوط به دروازه ملل پارسه نصب شده است. معلوم نیست که انتشارات گاج که هر ساله میلیاردها تومان پول نصیب صاحب خود می کند، چه ارتباطی با دروازه همه ملت ها و افتخارات گذشته ایران و منشور حقوق بشر کورش دارد. سوالی که در جای دیگری ممکن است پیش بیاید این است که آیا کسانی که ایرانیان را سرکیسه می کنند، می توانند مایه افتخار آنان هم باشند؟
دو عکس بعدی مربوط به یک آگهی دیواری شهری است که موسسه آموزشی قلمچی آن را طراحی کرده است. در تصویر اول تعدادی از داوطلبان برتر کنکور کارشناسی دانشگاه های کشور را می بینید که رتبه خود را در دست دارند و نشان می دهند که بچه های موسسه قلمچی چگونه همگی رتبه های برتر کنکور را نصیب خود کرده اند. از آنجا که پیروزی هزار تا صاحب دارد و شکست حتی یک پدر و مادر هم ندارد، نه موسسه قلمچی و نه هیچ موسسه آموزشی دیگری آماری از تعداد کسانی که در این موسسات ثبت نام کرده و در کنکور شکست خورده اند ارائه نمی دهند.
اما نکته اصلی را در عکس بعدی می توانید ببینید. بار اولی که این عکس را دیدم برای یک لحظه فکر کردم با عکس تعدادی از جنایتکاران طرف هستم. افرادی که با طرز خاصی ایستاده اند و شماره به گردن دارند. اینها رتبه های اول کنکور کارشناسی دانشگاه ها در رشته های مختلف هستند که از کلاس های موسسه قلمچی استفاده کرده اند. نمی دانم موسسه قلمچی چطور توانسته این افراد را وادار به گرفتن چنین عکسی کند اما باید بگویم که این عکس چیزی جز احساس شرم در میان کسانی که ذره ای به کشورشان می اندیشند ایجاد نمی کند. اینها نخبه ترین جوانان کشور هستند که اینچنین تن به مناسبات سرمایه داری داده اند. فکر نمی کنم هیچ کدام از آنها به بیست سالگی رسیده باشند. اینها که در اوج جوانی و شورشگری تسلیم شده اند، وقتی به چهل سالگی برسند و محافظه کار شوند دیگر چه می کنند. نباید فراموش کرد که آینده این کشور به دست این جوانان رقم خواهد خورد. این جوانان وقتی خود در جایگاه تولید کالای آموزش قرار بگیرند، آیا حاضرند مثل معلمانی که به ما درس دادند، به آسانی برای رفاه نسل های بعدی تلاش کنند؟
طراحان این آگهی به طرز آشکاری صورت داوطلبان را با نرم افزار فتوشاپ یا چیزی شبیه به آن دستکاری کرده اند تا چهره زیباتری برای آنها درست کنند. بسته بندی زیبا بخش بسیار مهمی از بازاریابی یک کالا را تشکیل می دهد. هرچند این جوانان به نظر من نباید تن به چنین کاری می دادند، اما به نظر من گناه والدین آنها بسیار بیش از خود آنهاست. من فکر نمی کنم این آگهی بدون نظر آنها طراحی شده باشد. هوشمندترین مردم ایران، همیشه در خدمت محروم ترین ایرانیان بوده اند. در ادبیات ما هوشمند اصطلاحی با بار مثبت بوده است چرا که زمانی که کسی هوشمند دانسته می شد، به احتمال زیاد خیرخواه هم بود. اما در عصر کالایی سازی آموزش، دیگر نخبگان این کشور پناهگاهی برای مردم نخواهند بود. آدم یاد خیام می افتد: یاران موافق همه از دست شدند، در پای اجل یکان یکان پست شدند.
آگهی بعدی یک آگهی اینترنتی برای یک کلاس خصوصی است که از اینترنت گرفته ام. در این آگهی که برای دانش آموزان شهر تربت جام طراحی شده، استاد کامپیوتر به دانش آموزانی که مایلند کامپیوتر را به صورت خصوصی یاد بگیرند وعده می دهد که اگر تا یک روز دیگر تماس بگیرند آنوقت «مبلق نصف می شود».
آگهی بعدی بسیار جالب است. این عکس از داخل بورد ورودی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برداشته شده است. درب این بورد قفل است و بنابراین کسی که این آگهی را در این مکان نصب کرده، حتما کلید بورد را داشته و بنابراین در داخل دانشکده علوم اجتماعی دارای مسوولیت است (با تشکر از بیژن تفضلی بابت تهیه این عکس). برای من جالب است استادانی که هر روز صبح وارد محوطه این دانشکده می شوند، با دیدن این آگهی چه فکری می کنند. در حال حاضر قیمت انجام یک پایان نامه حدود ششصد هزار تومان است. بدین ترتیب، اگر دانشجویی موفق شود با تقلب از سد کنکور رد شود، می بینید که با پرداخت فقط ششصد هزار تومان فارغ التحصیل می شود و می تواند در یکی از دانشگاه های فرعی کشور به تدریس مشغول شود و لقب استاد دانشگاه را یدک بکشد.
در آگهی بعدی، آموزنده با هوش مدعی می شود که با استفاده از روش های نوین عصب شناختی به شما زبان انگلیسی یاد می دهد. زمانی دانش آموز عصای دست خانواده بود و نه تنها به لحاظ مالی استقلال داشت، بلکه می توانست از سایر اعضای خانواده هم دستگیری کند. با ظهور نسلی از دانش آموزان که آرمانی جز قبولی در دانشگاه و فخر فروختن به دیگران ندارد و قادر نیست حتی یک روز بدون کمک والدین زنده بماند، روش های عصب شناختی برای آموزش زبان مشتری های تنبل زیادی را به خود جذب می کند. فکرش را بکنید، شب می خوابید و فردا صبح که از خواب بیدار می شوید مثل بلبل انگلیسی صحبت می کنید. حداقل اگر انگلیسی صحبت نکنید، یک نفر را به نان و نوایی رسانده اید.
آگهی بعدی یک نشانه دیگر از کالایی شدن آموزش در ایران است که می تواند برای تهیه کنندگان آن (موسسه آموزشی ماهان) پیگرد قانونی هم داشته باشد. در این آگهی، به طور صریح ادعا شده که «قبولی در کنکور» صرفا با ثبت نام داوطلب در «ماهان» آسان می شود. مطابق ادعای صریح این آگهی، اگر فرد بی سوادی هم در ماهان ثبت نام کند، قبولی در کنکور برای او آسان می شود که مصداق یک کلاهبرداری آشکار است.
آگهی بعدی دیگر کاملا کالایی سازی آموزش را نشان می دهد (با تشکر از سروش شاقاسمی برای پیدا کردن این آگهی). در این آگهی معلمی در بسته گذاشته شده و برای دانش آموز نابغه ارسال می شود. نمی دانم چرا معلمان علیه ترتیب دهندگان این آگهی که در تیراژ میلیونی هم توزیع می شود هیچ شکایتی نمی کنند.
آموزش مهم ترین رکن توسعه در این کشور است. خصوصی سازی هرچند در عرصه سایر نهادهای اقتصادی می تواند به شکوفایی اقتصادی منجر شود، اما خصوصی سازی آموزش در ایران اشتباه مرگباری است. حتی در میان کشورهایی که نهادهای پلیسی را هم به بخش خصوصی واگذار کرده اند، کشورهایی پیدا می شوند که آموزش را به عنوان امری همگانی در دست دولت باقی گذاشته اند. در فرانسه دانشگاه ها به صورت مجانی خدمات ارائه می کنند. شما برای درس خواندن در کشور سوئد نیاز به پرداخت شهریه در هیچ مقطعی ندارید. در فنلاند هم به همین صورت. در کشور آلمان بسیاری از دانشگاه ها به صورت مجانی اداره می شوند. قانون اساسی کشور ما هم آموزش را رایگان اعلام کرده است و بنابراین به لحاظ قانونی مشکلی وجود ندارد. چه خوب است که یک بار دیگر به خود بیائیم و تا دیر نشده فکری به حال آموزش این کشور بکنیم.
والدین دانش آموزان باید بدانند ایجاد یک محیط امن و صمیمی برای دانش آموز، بهترین عامل برای تضمین موفقیت اوست. فرستادن دانش آموز به کلاس های فشرده و بی ارزش، خرج کردن مبالغ چند ده میلیونی و تلاش برای میانبر زدن، به جز بالابردن استرس برای دانش آموزان کاری نمی کند. فراموش نکنید که بسیاری از کسانی که با شرکت کردن در کلاس های کنکور موفق می شوند، پیش از شرکت در این کلاس ها هم دانش آموزان موفقی بوده اند.
دانش آموزان (و حتی دانشجویان) هم باید بدانند که اینجا یک کشور مرفه اروپای غربی و یا آمریکای شمالی نیست. زحمت کشیدن یک فعالیت مقدس و دارای اثرات روحی و روانی بسیار مثبت است. تحمل کم این نسل و بالا رفتن آمار خودکشی را می توان نشانه ضعف نسل جوان حاضر کشور دانست. شما نیازی به صنایع آموزشی ندارید. صنایع آموزشی هرگز نمی توانند بر روی تنگه بسفر پل معلق بسازند. آنها نقشی در دربند پارس نداشته اند. تا به حال کسی نشنیده که این صنایع با رستم فرخزاد یا سربداران خویشی ای داشته باشند یا در چالدران تابلویی از آنها نصب شده باشد. محصولات صنایع آموزشی هم هیچ نقشی در مقاومت در خرمشهر نداشته اند. چیزی که باعث بزرگی انسان می شود، از درون او جوانه می زند.
http://www.esmatlyintercultural.blogfa.com/post-41.aspx
I am Ehsan Shahghasemi, PHD candidate in Communication at the University of Tehran and member of International Academy for Intercultural Research