دست‌نوشته‌ها

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل من غصه نخورد
چه عجیب,امشب اصلا نگرفت...
که تو باشی و نباشی....
نباش!
هیچ وقت نباش!
دل من مرهم یک زخم شده ...زخم حالا نیست؟
حالا, من دلم را بردم...با خیالی راحت

با دلی آسوده
با دلی مثل قدیم...چیزی از آن دل من کم نشده...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گذشت زمان بر موهایش گرد سپیدی پاشیده چین و چروک صورتش ادم را به یاد دوران خوش بچگی و قصه های شیرین مادربزرگ میبرد کاش هنوز بچه بودم تا برایم داستان بخوانی و ارام مرا بخوابانی صدای دلنشین مادربزرگ همیشه در گوشم هست و من ارزو دارم فریاد بزنم مادربزرگ خیلی دوستت دارم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



گاهی باید خودت را بریزی دور

کَم شوی ، پنهان شوی

دور از دسترس همه شوی

تا کسی تو را پیدا کند

تو راکشف کند

اونجاست که تازه خودت را پیدا کرده ای

گاهی نباید باشی ،و کسی پیدات کنه که میخواهد باشی!

گاهی باید رفت و بعضی چیزها رو با خود برد

و چیزهایی بیابی که با آن پیدا شوی


پ .ن چقدر دلم رفتن میخواهد، رفتن و نرسیدن اما، پیدا شدن:w05:
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنها گوش کن
نه حرف نزن ، نه سر و صدا کن ، تنها گوش کن
به اواز طبیعت که هر روز به تو یاداوری میکند زندگی کنی نه اینکه بخاطر کسی زندگیت را از دست بدهی یاداوری میکند که خالق هستی عاشق زیبایهاست پس تو نیز عاشق باش و در عین حال هرگز وابسته نباش اخر روزی از دست میدهی

تنها کافیست به گذر فصل نگاه کنی انوقت میفهمی نباید به هیچ چیز وابسته بود تنها باید لذت برد و منتظر بود تا ان چیز را روزی که داده شد از تو گرفته میشود
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
...............

...............

روزگار به کامم نیست نه هست اخر وقتی هر روز چشم باز میکنم و نفس میکشم گاهی باعث شادی کسی میشوم پس دنیا به کامم هست اما کمی صبوری میخواهد که دیگر خیلی کم شده

چشمهایم گاهی انقدر میگرید که نمیتوانم به سوی نور نگاهی بیاندازم اخر سوزشی که دارد اذیتم میکند
دستانم تنها نوازش کننده این من خسته هست کافیست روزی این دستها را نداشتم نمیدانم چگونه خود را ارام میکردم
تنها انتظار باید کشید تا روزی به سوی که از ان امدم بازگردم
 

samiyaran

عضو جدید
بَد شده ام با خودم...
گاه و بیگاه زیر و رو می کشم برای خیال برفی ام...
هنوز فک می کند بهار است با آنکه سپید شده موهایش از دونه های برف...

بد شده ام با خودم....
مجبور بوده ام به جای سیلی به گوشِ وجدانم....آن را ندیده بگیرم...

بد شده ام با خودم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در تلخی روزگار خویش تنها به بودن کسی در زندگیم امید دارم که بیشتر لحظات فراموشش میکنم ان خداست که همیشه با من در تمام لحظات هست میدانی خدا در زمین نیست در اسمان هم نگرد نمیابی در خودت و قلبت بگرد انجا به زیبایی خدا را خواهی یافت کافیست به چشمانت در اینه بنگری
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوی خاک بارون خورده چقدر خوشاینده حس تازگی را میدهد حس زنده شدن اما حس عشق را به من میدهد
عشق هماین واژه سه کلمه ای میتواند کارهایی انجام دهد که باعث تعجب همگان میشود
مادر که همیشه مراقب کودک هست و در بدترین شرایط هم از مراقبتش کم نمیگذارد اما فرزند که رشد کرد دیگر احترام نمیگذارد و وقتی مادر پیر شد به خانه سالمندان میبرد تا مجبور به نگهداری نشود

پدر که با سختی تلاش میکنه و وقتی پیر شد دیگه برای فرزند فایده ای نداره برای همین هم به خانه سالمندان برده میشه
عشق همیشه زیباست اما ما خودمون خرابش میکنیم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
............

............

میگویند میروی اما دلم نمیخواهد باور کند
اما میدانی این چند روز بخاطر نبودنهایت دیگر کلافه ام هر روز سراغت را میگیرم میگویند هنوز نیامدی میدانی هر چقدر باران ببارد هرچقدر من اشک بریزم ایا تو برمیگردی یا اینکه به حرف دیگران گوش دهم و فراموشت کنم
اری نوشتش ساده هست فراموش میکنم اما عمل به ان انقدر سخت هست که نمیدانند امروز به خود گفتم فراموشت میکنم اما مثل همیشه باران بارید هر چه من بیشتر لج کردم باران تندتر شد و حال میان برگشتنت یا برنگشتنت مانده ام
کاش برگردی
کاش ثابت کنی به انها که عشق را نمیفهمند که همیشه عشق حیقیقی پیروز هست
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
رسم زمونه اشک نه خنده
غصه هست نه شادی
حسرت نه امید
کاش کمی این رسم برعکس میشد
خنده نه اشک
امید نه حسرت
شادی نه غصه
اونوقت زمونه زیبا میشد
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شنیده بودم شاید معنیه شادی...فاصله ی بین دو غم باشه
باور کردم...
فهمیده شدم؟ یا ناامید؟
اسم این فهمیدن ها چیه که هر چی بیشتر می شه...زندگی سخت تر می شه....این چه بیدارییِ که هر چی بیشتر می شه....میل به خواب بیشتر می شه....خواب همیشگی

بدجوری تو داستان های دنیا گیر کردم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
..........

..........

غمگین نیستم وقتی بدانم شادی
اشک نمیریزم وقتی بدانم تو میخندی
هرگز اعتراف نمیکنم دوستت دارم
هرگز نمیفهمم چرا همه از عشق سخن میگوین
اما تا از عشق خود میگویم همه سکوت میکنند در مورد عشق من
نمیدانم چگونه باید میفهمیدم دوستم داری یا نداری
 

!/!

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یک تنها نیستم ...

تنهـا حتی نمیتواند یک من باشد

باید یک مـا باشی... بدون تـو... تا تنها باشی

وگرنه > مـن < در گلستانی زندگی میکند که هنوز عطر « تــو » به مشامش نخورده است...

پس ما یک تنهــا هستم...!

ⓞⓢⓎ ⒻⒾⒺⓈⒾⒹⒺ ⒸⒶⓣ
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من تمام عشقم را در پیاله نگاهم می ریزم و یک جا به تو تقدیم می دارم
مهربون دوست داشتنی نازنین
تو تجسمی از یک شاهزاده پاک,معصوم و بی ریایی
دوستت دارم و همیشه به یادتم
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif


 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجنون نازنین
تو برای شعر ناتمام خوشبختی من
همیشه بیت آخری
مطمن باش
تاوقتی از من فاصله می گیری
این غزل به پایان نمی رسد
تردید را کنار بگذار
وبه سوی من بازگرد
که بیش از این تاب انتظار ندارم



 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مهربانی سالهاست رفته به خواب کسی هست بیدارش کند در این کره خاکی کسی هست که به مهربانی بیش از اندازه نیاز دارد کسی که نگاهش سرد و دستانش سردتر به مهربانی نیاز دارد کمک کنید تا مهربانی را بیابم تا دستانم سرد و نگاهم سرد نماند
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مجنون نازنین, آرام باش
من خوبم, خیلی خوب.
فقط نمیدانم چرا با شنیدن اسم تو,
اشکهایم خودرا در آغوش گونه هایم می اندازند
تمامی وجودم پیانو وار می لرزد
دلم فرو می ریزد
ودستانم بی پناهی را فریاد می زند
و آغوشم تو را کم می آورد
و چشمانم به در دوخته میشوند
اما تو نگران من نباش
فقط خوشبخت باش تا شاید من به آرامش برسم

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خندهای کودکیم را به من بازگردانی
ان نگاه بی خیالم را به من بازگردانید
ان همه دوست داشتنی که نثار همه میکردم را دوباره بازگردانید تا دوباره بتوانم نثارشان کنم
ان دستانی که تنها با یه خراش کوچک دستی مهربان میگرفت به من بازگردانید
کمی صبر کن دنیا بگذار دوباره کودک شوم بیخیال
تما اتفاقات دوروبرم
بی خیال عاشقی
بیخیال از دست دادن
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمان من فرش زیر پات
مهربون نازنین
روی چشم من قدم بگذار
تا برایت بگویم از
قصه عشق
از دلدادگی
از یه مجنون به تمام معنا
که آرام قدم در زندگی ام گذاشت و تکیه گاهی برای من وتنهایی ام شد
حال که به شانه اش تکیه میزنم با خود میگویم که من او ندارم...
وباید برای خوشبخی اش سنگ تمام بگذارم
آه مجنون نازنین از من دلگیر مباش
که من اینجا فقط و فقط از مکنونات دلم, از احساسات قلبم با تو سخن میگویم وبس
پس وقتی تورا دارم او رامیخواهم چه کار؟!


 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چه میدانی دلی شکسته دیگر هرگز ترمیم نمیشود
چه میدانی وقتی تنها به زور بخندی و قطرات اشک در این خندها ناخوداگاه سرازیر میشود یعنی چه
چه میدانی تنها دل خوشیت شود خنده ادمهای دیگر
چه میدانی وقتی غمی بزرگ در دلت سنگینی کند و نتوانی از دلت بیرون کنی
چه میدانی تنها ماندن بعد از این چه تلخ هست
 

شهرآفتابی

عضو جدید
چند روزیست
کبوتری کنار پنجره اتاقم
جا خوش کرده است!!!
هر بار که می آید
نمی دانم چرا !!!

چشم ودلم روشن می شود
انگار تو را با خود در دل دارد
نمی دانی چقدر زیبا با آن صدای
از ته گلویش برایم صحبت می کند
چه می گوید نمی دانم !
اما صحبت کردنش را دوست دارم
گاهی همه درد ودل هایم را
با او می گویم
نمی دانم شاید
تو باشی
اینگونه به دیدار آمده ای !!!
"شهرآفتابی=sh.k"


 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشق بارانم

باران همه غصه هایم را می شوید و مرا پاک می گرداند

ازغمهایی که در نبودن تو پیکره مرا آلوده کرده اند

وبه من اجازه نفس کشیدن نمی دادند

مجنون نازنین

من زیر این باران

روحم را

جسمم را

نفسهایم را

تطهیر می دهم و منتظر بازگشتت می مانم
 
آخرین ویرایش:

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر روز با تو در سرزمین رویا قدم میزنم.
هر روز با عطر تن تو رویاهایم را معطر میکنم
.

در حالی که تو عشق منی اما من در حسرت آغوش تو ام
.
تو از من رویت را برمیگردانی اما من عاشق نگاه تو ام
.
تو در برابرمن سکوت میکنی اما من تشنه شنیدن صدای تو ام
.
تو از من بی اعتنا میگذری اما من در حسرت روزی هستم که بی ریا پناهم باشی
....
عزیزترینم ایکاش روزی تو به این باور برسی که شاهزاده نازنینی
:gol:

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خوشحالی چیست
همان حسیست که کنار کسی داشته باشی
معرفت چیست
همان کاریست که در حق کسی بکنی
دوستی چیست
همین که فهمیدی او نیز عاشق همانیست که تو دوست داری بگذاری بروی کنار
مهربانی چیست
همان حسیست که سالهاست فراموش شده
 
بالا