با اين دل بي قرار چه كنم؟؟؟؟؟؟

[zemestoon]

هر آهنگیـــــــــ که گوش میــــــــَدهم به هر زبانـــــــــــی که باشـــــــــــد بغضم را میشکند ... نمی دانم بٌغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است ...!!

 

[zemestoon]

حیـــــف!!! هـر بـار مـــﮯـخواهـم بـه سمـــتت بیـــایم، یـادم مــﮯـفتد کـــه "دلتنگــــــﮯ" بهـــانه ی خـــوبــﮯ بــرای تکـــرار یــک اشتبـــاه نـــﮯـست...

 

[zemestoon]

هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کُــــما رفته اند !حرف می زنند ؛ راه می روند ؛ نفس می کشند ؛ اما چیزی حس نمی کنند ... هیچ چیز ! فقط فکر .... و فکر میکنند ... !!!

 

[zemestoon]

ایــ ـن روزهــ ـآ زیــ ـآدی سـ ــاکتـــ ــــ شـ ـده ام نمـ ـی دآنــ ـم چـ ـرآ حــ ـرفــ ـــــ هـ ـآیـ ـم ؛ بـ ـهــ جــ ـآی گلــ ــو از چشمـهـ ـآیـ ـم بیــ ـرون مـ ـی آینــ ـد ...

 

[zemestoon]

بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن... ! و بــه نبــودن هـا ، زود ...! آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!

 

[zemestoon]

فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد.. فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت: "راحت شدم ..."

 

[zemestoon]

گریــــه شـــاید زبـــان ضـــعـف بـاشــ ــد شــاید خیلــی کـودکانـــ ــه شــاید بـی غـرور... ... امــا هــر وقـت گونه هایـم خیــس می شود مـی فـــهـمـــــم ؛ نــه ضعیفـم !!! نــه یـک کودکـم !!! بلکه پر از احساســــــم..

 

[zemestoon]

خـلاصـــ ــ ـــه ی این روزهـایـم همـیـن دو سـطـر می شـود : تـــــــو ایـنـــجـا نیستی و حـال من بد است؛ بدِ ، بدِ ، بدِ

 

[zemestoon]

در زنـدگی برای هر آدمی از یک روز....از یک جا... از یک نفر به بعد... دیگر هیچ چیز مثل ِ قبل نیست... نه روزها... نه رنگ ها... نه خیابان ها.

 

[zemestoon]

هیچ چیز سـختر از این نیست که منـطقـی فــکر کنــــي . . . وقتــی احساسـاتت دارن خـــفــت ميـکنـن . .

 

[zemestoon]

کاش میشد برگردی و ببینی چشـمانم چگونه تقاصِ تمام بیخیالی هایت را پس میدهند...

 

[zemestoon]

خوابم نمی برد به همه چیز فکر کرده ام؛ حتی تو و می دانم که خوابی و قبل از بسته شـدن چشم هایت به همه چیز فکر کرده ای جـز مــــن...

 

[zemestoon]

چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ... با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه: هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی!!!!

 

[zemestoon]

یاد گرفتم .... زیادی عاشق نشم ! زیادی عادت نکنم ، چون همین "زیادی" ... بعداً زیادی داغونم میکنه ... !!!

 

[ghazaleh_heidari]

دست ها گاهی طوری رفتار میکنند که انگار عضو جدایی از بدن آدم هستند!…​

​

​

​

​

دست ها عاشق میشوند …​

​

​

​

​

دیوانه میشوند …​

​

​

​

​

دلتنگ میشوند …​

​

​

​

​

دست ها حتی گاهی از غصه میمیرند ...!!!​

​

​

​

​

 

[ghazaleh_heidari]

دلتنــــــــگم !​

​

​

​

​

همـــــــــین !​

​

​

​

​

و ایـــــــن نیــــــاز به​

​

​

​

​

هیــــــــچ زبــــــان​

​

​

​

​

شـــــاعـرانه ای​

​

​

​

​

نـــــــــدارد !!!!​

​

​

​

​

​

​

​

​

​

 

[ghazaleh_heidari]

حــــــرف تــــــو که میشــــــود

مــــــن

چقــــــدر ناشیانه,

ادعــــــای بی تفاوتــــــی میکــــــنم!​

 

[ghazaleh_heidari]

گاهــی کسـی رو دوســت داری ، نمی فهمـــــــــــد... ​

گاهــی کسـی تو را دوست دارد ، نمی فهمـــــــــی... ​

گاهی هر دو هم را دوست دارید ، نمی فهمنــــــــد!!!​

 

[ghazaleh_heidari]

20 نفر واست سالاد فصل سلطنتی درست میکنند...​

لب نمیزنی...​

ولی دوست داری تره ای رو بخوری که "اون" هیچوقت واست خرد نمیکنه!!

 

[ghazaleh_heidari]

خاطرات خیلی عجیبند​

گاهی اوقات می خندیم ​

به روزهای که گریه می کردیم ​

گاهی گریه می کنیم ​

به یاد روزهایی که می خندیدیم......!​

 

[ghazaleh_heidari]

نامــــت​

خاطراتــــت​

بوســ ? ـــــه هايــــت​

و لـــمــــس حــــس بودنـــــت​

همـــه و همـــــه را بدست ســــــرد باد سپــــــردم​

يادم تو را فرامــ - - - - - ـــوش

 

[ghazaleh_heidari]

خیلی ها​

خیلی وقت است​

که رؤیاهای خود را در ایستگاهی دور​

جا گذاشته​

به عمد آمده اند زندگی کنند.​

می گویند بی خیال هر چه که بود و​

بی خیال هر چه که هست.
​

 

[zemestoon]

خیلی ها

خیلی وقت است

که رؤیاهای خود را در ایستگاهی دور

جا گذاشته

به عمد آمده اند زندگی کنند.

می گویند بی خیال هر چه که بود و​

بی خیال هر چه که هست.
​

مرسی برای شعر ها

 

[zemestoon]

خدا بزرگه
خیلی بزرگ تر از دلتنگیهای من مگه نه؟
پس خوب میشه همچی

 

[ghazaleh_heidari]

یاد گرفتم .... زیادی عاشق نشم ! زیادی عادت نکنم ، چون همین "زیادی" ... بعداً زیادی داغونم میکنه ... !!!

زياد خوب نباش.
زياد دم دست نباش.
زياد كه باشي،
زيادي ميشوي....

 

[i am alone]

بکن بندازش دور که دیگه از این مشکلا نداشته باشی چون کسی که دلت واسش بیقراری میکنه تو دلش واست جایی نیست

والا من موافق نیستم که کنده بشه و دور انداخته بشه...اینجوری انگار که میخوای فرار کنی عوض روبرو شدن و کنار اومدن باهاش...واقعیتو حسش کن و درک کن که این بیقراریات بی جواب نمیمونه از جانب خدا...تا با واقعیت کنار نیای و سختی نکشی نمیتونی رشد کنی و تو این راه موفق بشی...فرارکردن کارساز نیست بلکه حریص تر و تشنه ترت میکنه...باهاش کنار بیا و حستو کنترل کن و امیدتو به زندگی و خوبیاش از دست نده.اینطوری هم قلبت آروم میگیره کم کم...هم زندگیتو میتونی مدیریت کنی به امید خدا....