پشتم خمیه شده نمیتوانم صاف شوم
قلب درد دارد نمیدانم کی شکست
روحم میخواهد از جسمم دور شود
و من از جسمم خوب انتقام میگیرم با نابودی جسمم اینگونه روحم راحتتر به پرواز در میاید و به اوج میرود
دیگر چشمان شور زندگی ندارد تمامش غم شده
دیگر از تمام اینه ها بیزارم همشان شاهد اشکهایم در تنهایم بودند و چقدر سرد بودند حتی نمیتوانستند مرا ارام کنند تا کمتر بگریم
میخواهم اینبار که میخوابم دیگر بلند نشوم
میخواهم اینبار که به جاده میروم دیگر از جاده برنگردم
میخواهم کمی خدا مرا در اغوش بگیرد ولی دیگر اغوشش را باز نکند تا برگردم
میخواهم کمی بخندم ولی دیگر لبهایم مرا یاری نمیدهند تا لبخندی کوتاه بزنم
میخواهم کمی نه تا ابد به ارامش برسم
بروید و بگذارید اینه ها تنها شاهد اشکهایم باشد
دستانم تنها اشکهایم را پاک کنند
و تنها صدای خود را بشنوم که با اشک با خدا حرف میزند
کمی بگذارید نفس بکشم
کمی اجازه دهید بمیرم
قلب درد دارد نمیدانم کی شکست
روحم میخواهد از جسمم دور شود
و من از جسمم خوب انتقام میگیرم با نابودی جسمم اینگونه روحم راحتتر به پرواز در میاید و به اوج میرود
دیگر چشمان شور زندگی ندارد تمامش غم شده
دیگر از تمام اینه ها بیزارم همشان شاهد اشکهایم در تنهایم بودند و چقدر سرد بودند حتی نمیتوانستند مرا ارام کنند تا کمتر بگریم
میخواهم اینبار که میخوابم دیگر بلند نشوم
میخواهم اینبار که به جاده میروم دیگر از جاده برنگردم
میخواهم کمی خدا مرا در اغوش بگیرد ولی دیگر اغوشش را باز نکند تا برگردم
میخواهم کمی بخندم ولی دیگر لبهایم مرا یاری نمیدهند تا لبخندی کوتاه بزنم
میخواهم کمی نه تا ابد به ارامش برسم
بروید و بگذارید اینه ها تنها شاهد اشکهایم باشد
دستانم تنها اشکهایم را پاک کنند
و تنها صدای خود را بشنوم که با اشک با خدا حرف میزند
کمی بگذارید نفس بکشم
کمی اجازه دهید بمیرم