سلام
مشکل من اینه که آوردم میشه بخونین به من بگین میشه تاپیک بزنم براش؟؟؟؟؟؟؟
میخواستم خودتون رو بزارید جای پسری که به همکارش علاقه داشته و دختر هم متقابلاً
...
در حد اینکه از هم خوششون میومده همین نه حرفی نه دوستی ای نه هیچ چیز دیگه ای هم بینشون نبوده
...دختر بعد یه مدت میره
پسر هم که ظاهرا تو این مدت خوشش اومده ازش میگرده دنبال شماره دختره ...با هزار بدبختی پیدا می کنه
محترمانه میگه میخوام باهات آشنا بشم..دختره جواب نمیده...میگه دوستت دارم باز فایده نداره
زنگ میزنه ...اس ام اس میده ...توفیر نمیکنه
سه چهارماه بعد بازم محض یادآوری اس ام اس میفرسته ..و تمام.
دختر هم در نهایت با اینکه به پسر علاقه داشته بهش میگه من اونی نیستم که فکر می کنی ..اما نمیتونه فراموشش کنه
حتی وقتی محیط اش عوض میشه حتی وقتی آدم های جدید میان تو زندگیش حتی وقتی خواستگار از اون سمج تر براش پیدا میشه
این قضیه هفت ماه پیش برام پیش اومد
دلیل هایی که داشتم برای جواب ندادن به این همکارم به علت این نبود که بهش علاقه نداشتم یا در نظرم آدم محترم و با شخصیتی نبود
نه به خاطر این بود که شرایط ازدواج رو نداشتم به نظر خودم...نمی خواستم خودم و اونو وارد یه قضیه احساسی کنم
اما الان تصمیم گرفتم با تاخیر چند ماهه جهنم همه چی بگم..لااقل اش فکر می کنم این باشه که بفهمم به درد هم نمیخوریم
و قضیه برام تموم بشه....
نمیخوام فکر کنه که نمیدونم از تنهایی این کارو میکنم یا نمی دونم کسی بهتر از اون پیدا نکردم یا .غرورم هم نمیخوام شکسته بشه
به نظر شما هنوز به من علاقه داره؟میتونه داشته باشه؟من فقط الان میخوام باهاش حرف بزنم نه عاشقانه نه رمانتیک که ببینم کلا گروه خونیمون
به درد هم میخوره یا نه؟
هیچکدوم از همکارای سابق مون رو هم نتونستم پیدا کنم که واسطه بشه
خودم هم فقط شماره اش رو دارم....با این تفاصیل به نظر شما بعد حداقل 4ماه دیلی من چجوری میتونم بهش بگم که فقط میخوام با هم آشنا بشیم
راستش رو بخواین روم هم نمیشه بعد این مدت باهاش تلفنی هم صحبت کنم
چیکار کنم حالا؟که بعدم دچار مشکل نشم؟
دوست محترم....اخه واقعا چرا ....چرا بعد چند ماه فیلتون یاد هندوستان کرد.....
.
.
بگزریم سرزنش کردم فایده ای نداره ...امید باشد که این بشه یه تجربه واسه دخترای دیگه تا یکی ازشون خواستگاری کرد این کارو نکنند که حالا بعد چند ماه پشیمون شند...
در رابطه با این که هنوز دوستون داره یا نه بهتون بگم اون ته ته ته دلش مطمئن باشید هنوز هم بهتون علاقه داره (البته اگه قصدش ازدواج بوده باشه و...)
ببنید در پایان غزل شهریارو بخونید خالی از لطف نیست
این که به درد هم می خورید یا نه که بعد اشنایی خونواده ها مشخص میشه
.
.
با این حال بگم که شاید هنوز هم خیلی خیلی دوستون داشته باشه گفتم شاید خیلی خیلی (پس یکم حتما دوستون داره)وقتی شما بهش جواب درست و حسابی ندادید و رفته دیگه سراغی ازتون نگرفته دلیلی بر این نمیشه که دیگه دوستون نداره تازه میتونه از روی دوست داشتن زیاد هم باشه که وقتی فهمیده نمیتونه جایی در دلتون داشته باشه دیگه ادامه نداده و شما رو به تقدیر سپرده
شایدم الان اونم منتظر یه نشونه از شماست...شاید ارزو میکنه که هیچ وقت دیگه نبینتون (البته بگم اگه طرف ادم فهمیده ای و کاردرستی باشه مطمئنا با دیدن مجدد شما نخواهد به هم ریخت )
.
این که چجوری برید بهش بگید ...مطمئنا این که بخواید مستقیم بهش بگید که الان اجازه اشنایی میدید به همون قدر اشتباهه که بخواید با دوز و کلک (نمیدونم پیام اشتباهی و ...) بهش بگید.....
باید حساب شده رفت جلو.....این پیام طولانی شد....اگه راه خوبی به ذهنم برسه حتما میگم....
.
.
حالا چرا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
.
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
.
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
.
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
.
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
.
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
.
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
.
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
.
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
.
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا