الهی داداش سعید نبینم ناراحت باشی
برای خوشبین بودن دو تا ماده اولیه لازم داری که ظاهرا هیچ ربطی نداره ولی واقعا مؤثره !
1- سلامتی جسمانی
2- شاد بودن
ببینیم نظر دوستامون چیه ؟
بیا سیب بخور تا همیشه سالم باشی
![]()
يكي به من بده من اعصاب ندارم الان
ممنون
الهی داداش سعید نبینم ناراحت باشی
برای خوشبین بودن دو تا ماده اولیه لازم داری که ظاهرا هیچ ربطی نداره ولی واقعا مؤثره !
1- سلامتی جسمانی
2- شاد بودن
ببینیم نظر دوستامون چیه ؟
بیا سیب بخور تا همیشه سالم باشی
![]()
الهی داداش سعید نبینم ناراحت باشی
برای خوشبین بودن دو تا ماده اولیه لازم داری که ظاهرا هیچ ربطی نداره ولی واقعا مؤثره !
1- سلامتی جسمانی
2- شاد بودن
ببینیم نظر دوستامون چیه ؟
بیا سیب بخور تا همیشه سالم باشی
![]()
منم دقیقا همینطورم.زودرنج ،حساس تا یکی یه چیز میگه من زود گریه میکنم.همش احساس گناه میکنم و اینکه دیگرا از دست من ناراحتن.درحالی که من تمام تلاشمو میکنم که اینطور نباشه.
هرکی هرچی میگه حتی اگه منظورش من نباشم فکر میکنم که با منه...هم خودم و هم دیگران از دست من و این حساسیت هام خسته شدن.اگه راه حلی پیدا کردین به منم بگین
شما دخترها خیلی خیلی ریز گیر هستین !!!
منظورم فقط شما نیست ها ! در کل دارم میگم .
زیاد بخودتون میگیرید ! زود بهتون برمیخوره .
بعضی مسائل فقط برای از کنارشون گذشتن هستن !!!
یعنی ببین و بگذر !!
هيچ اتفاقي نيفتاد خدا شاهده هيچي . نه با خانوادش مشكلي داشتم نه با خودش . ازش پرسيدم من كاري كردم كه ناراحتي ؟ گفت نه . گفت خودت خانومي خدا شاهده عين حرفاشو دارم ميزنم گفت كه پاكترين دختري نه خودت مشكل داري نه خانوادت اما دل من خوش نيست بهترين دختر دنيا رو گرفتم خونه هم خريدم ماشينم دارم بهترين شغلم دارم اما دلم خوش نيست. وقتي بهش گفتم چرا زودتر نگفتي گفت نتونستم وقتي ميديدم تو دوستم داري و محبت ميكني وقتي ميديدم خانوادم انقدر دوستت دارن جرات نميكردم بهشون بگم براي همين به خاطر وجدانم ادامه ميدادم اما ديگه ديدم نميتونم براي همين بهت گفتم الانم عذاب وجدان دارم .همه اين هارو گريه ميكرد و بهم ميگفت . الانم ميگه بيا توافقي جدا بشيم . خانواده برام يه وكيل گرفتن تا حق و حقوقم رو ازش بگيرن . خودمم انقدر داغونم كه حوصله حرف زدن با هيچكس رو ندارم . نه ماه فكر كني يك نفر دوستت داره اما همش دروغ و فيلم باشه هنوز باور نميكنم
با سلام به اواي علم و بقيه بچه هايي عزيز اميدوارم با اوايي از علم كه در سر داريد به من كمك كني. نه ماه پيش با پسري اشنا شدم شيوه اشنايي ما كاملا سنتي بود اسمش جواد بود كارمند بانك مسكن اگه بخوام يه كم بيشتر از شيوه اشناييمون بگم : از اشناهاي شوهر خالم بود جلسه اول خواستگاري كه با خانواده اش اومدن صحبت كرديم پسر خوبي به نظرم اومد بچه پنجم خونه بود يك برادر و 3 خواهر داشت كه همه ازدواج كردن وقتي باهاش صحبت كردم خيلي از لحاظ اعتقادي به هم نزديك بوديم خيلي قشنگ از اينكه دوست داره مستقل بشه و زندگي تشكيل بده صحبت ميكرد تو همون جلسه اول عاشقش شدم وقتي جلسه دوم دوباره اومدن با هم صحبت كرديم خودمو خوشبخت ترين دختر ميدونستم همين جور كه جلسات اشناييمون تند تند پيش ميرفت داييش تصادف كردو فوت كرد براي همين 40 روز صبر كرديم توي اين 40 روز هر روز بهم زنگ ميزد و ابراز علاقه ميكرد اين كه دوستم داره و من همون دختري هستم كه دنبالش بوده هر 3 يا 4 روز يك بار هم با اطلاع خانوادم با هم بيرون ميرفتيم تا چهلم داييش تموم شد به سرعت همه چي پيش ميرفت از نظر خانوادم همه چيش كامل و خوب بود هم كارش رسمي بود هم با وام مسكني كه بهش ميدادن صاحب خونه ميشد از همه مهمتر خانوادش از هر نظر خوب و با ابرو بودن به قول معروف پسري بود كه سر سفره خانواده بزرگ شده بود خودمم كه علاقه مند شده بودم براي همين رفتيم محضر و عقد كرديم 2 روز بعد از عقدمون با خانوادش رفتيم مشهد . تو مشهد به من گفت كه قبلا عاشق دختري بوده اما بهش نرسيده چون نه دختره راضي بوده نه خانواده دختره بعد از اون جريان تصميم ميگيره كه ديگه هيچ وقت ازدواج نكنه.از اون موقع روزي 2 نخ سيگار هم ميكشم تا اروم بشم من خيلي از اين بابت ناراحت شدم حس حسادت زنانگيم جريحه دار شد كه اين قبلا عاشق بوده اما خودش گفت كه ديگه همه چي تموم شده بعد بهم گفت چون زنم شدي دوست داشتم بدوني. وقتي از مشهد اومديم خانوادم فهميدن كه من از موضوعي ناراحتم اما من هيچي عنوان نكردم. روزا گذشت حس ميكردم كه داره سرد ميشه نسبت به من . اخر هفته ميومد دنبالم من رو ميبرد خونشون اخر شبم مياورد درخونمون ميرسوندم به دليل شغل سختي كه داشت و بايد بعداز ظهر ها هم شعبه ميموند زياد بهش گير نميدادم كه بيشتر پيش هم باشيم مامان پيري هم داشت كه اكثر اوقات بيمارستان بستري بود پيش خودم هميشه ميگفتم عروسي ميكنيم ميريم سر خونه زندگييمون درست ميشه . بايد هميشه دعوتش ميكرديم تا خونمون ميومد وقتي هم ميومد خيلي موذب بود پيش خودم ميگفتم شايد به خاطر اينكه خانواده من كم جمعيتن اين جوريه و خجالت ميكشه اخه من خواهر ندارم فقط 2تا برادر دارم . هميشه خانوادم به خاطر خشك بودنش اعتراض ميكردن بهم منم مثل كوه ازش دفاع ميكردم و همه چيو ميريختم تو دلم . هميشه حس ميكردم جواد از يه موضوع ناراحته وقتي ازش ميپرسيدم ميگفت هيچي نيست من همينجوريم . يه روز بهم گفت خيلي احتياج داره كه رابطه جنسيمونو از دوران عقد داشته باشيم گفت كه ديگه من و تو مال هميم دليلي نداره تا شب عروسي صبر كنيم پيش خودم گفتم شايد ناراحتي و استرسش مال اين مسئله هستش زن و شوهر هم كه بوديم پس دليلي نديدم براي قبول نكردن براي همين بكارتم هم از دست دادم . از اون موقع هر وقت خونشون خالي ميشد منو ميبرد اونجا.اما بعد از اون ناراحتيش از بين نرفت چند بار ازش پرسيدم جواد اگه زمان برگرده به عقب دوباره به خواستگاريه من مياي؟ بهم ميگفت كيو ميخوام از تو بهتر و خانوم تر مطمئن باش كه ميومدم. 2 يا 3 ماهي گذشت خونه خريد منم خانوادم جهيزيه ام رو اماده كردن . يه روز وقتي اومد دنبالم و سوار ماشينش شدم گفت كه ميخوام يه چيزي بهت بگم ديگه نميتونم به اين شرايط ادامه بدم 9 ماهه دارم عذاب ميكشم من رو خانواده اجبار كردن و به زور اوردن خواستگاري . من نميخواستم ازدواج كنم من اصلا تو رو دوست ندارم توي اين 9 ماه ميخواستم بهت بگم اما خجالت ميكشيدم تو صورتت نگاه كنم و بگم . گفتم شايد مهرت به دلم بيافته اما نيفتاد من به خاطر وجدانم تا حالا ادامه دادم . خدا رو شاهد ميگيرم هنوز تو شوك حرفاشم باور نميكنم 9 ماه فيلم 9 ماه دروغ و پستي تا چه حد؟ اومدم خونه موضوع رو به خانواده گفتم خيلي عصباني و ناراحت شدن با مامان و بابام رفتيم در خونشون جلوي همه دوباره حرفاشو تكرار كرد گفت اگه خيلي دخترتون من رو دوست داره ادامه ميدم اما قول نميدم اخلاقم بهتر از اين بشه بعدم اومديم خونمون . بابام از اون روز قبلش درد گرفته و بيمارستان خوابيده و مامانم هم افسردگي گرفته خودمم هنوز شوكم . از اينكه 9 ماه با احساسم بازي شد حالم بهم ميخوره از اين كه نقش يك كالاي جنسي رو داشتم از خودم بدم مياد . نميدونم اصلا خدا وجود داره يا نه؟ اخه وقاحت و بيشرمي تا چه حد؟ به من بگيد چه طوري يك نفر ميتونه انقدر پست باشه و با احساسات پاك يك دختر بازي كنه ؟ تو رو خدا راهنماييم كن و بگو چه كار كنم. مرسي
سلام
مشکل من اینه که آوردم میشه بخونین به من بگین میشه تاپیک بزنم براش؟؟؟؟؟؟؟
میخواستم خودتون رو بزارید جای پسری که به همکارش علاقه داشته و دختر هم متقابلاً
...
در حد اینکه از هم خوششون میومده همین نه حرفی نه دوستی ای نه هیچ چیز دیگه ای هم بینشون نبوده
...دختر بعد یه مدت میره
پسر هم که ظاهرا تو این مدت خوشش اومده ازش میگرده دنبال شماره دختره ...با هزار بدبختی پیدا می کنه
محترمانه میگه میخوام باهات آشنا بشم..دختره جواب نمیده...میگه دوستت دارم باز فایده نداره
زنگ میزنه ...اس ام اس میده ...توفیر نمیکنه
سه چهارماه بعد بازم محض یادآوری اس ام اس میفرسته ..و تمام.
دختر هم در نهایت با اینکه به پسر علاقه داشته بهش میگه من اونی نیستم که فکر می کنی ..اما نمیتونه فراموشش کنه
حتی وقتی محیط اش عوض میشه حتی وقتی آدم های جدید میان تو زندگیش حتی وقتی خواستگار از اون سمج تر براش پیدا میشه
این قضیه هفت ماه پیش برام پیش اومد
دلیل هایی که داشتم برای جواب ندادن به این همکارم به علت این نبود که بهش علاقه نداشتم یا در نظرم آدم محترم و با شخصیتی نبود
نه به خاطر این بود که شرایط ازدواج رو نداشتم به نظر خودم...نمی خواستم خودم و اونو وارد یه قضیه احساسی کنم
اما الان تصمیم گرفتم با تاخیر چند ماهه جهنم همه چی بگم..لااقل اش فکر می کنم این باشه که بفهمم به درد هم نمیخوریم
و قضیه برام تموم بشه....
نمیخوام فکر کنه که نمیدونم از تنهایی این کارو میکنم یا نمی دونم کسی بهتر از اون پیدا نکردم یا .غرورم هم نمیخوام شکسته بشه
به نظر شما هنوز به من علاقه داره؟میتونه داشته باشه؟من فقط الان میخوام باهاش حرف بزنم نه عاشقانه نه رمانتیک که ببینم کلا گروه خونیمون
به درد هم میخوره یا نه؟
هیچکدوم از همکارای سابق مون رو هم نتونستم پیدا کنم که واسطه بشه
خودم هم فقط شماره اش رو دارم....با این تفاصیل به نظر شما بعد حداقل 4ماه دیلی من چجوری میتونم بهش بگم که فقط میخوام با هم آشنا بشیم
راستش رو بخواین روم هم نمیشه بعد این مدت باهاش تلفنی هم صحبت کنم
چیکار کنم حالا؟که بعدم دچار مشکل نشم؟
اینم نظریه برای خودش...متشکرم //ولی اجازه بدید یه دفاعیه بدم ...اگه اهل دوست پسر بازی و از این حرفا بودم از دوره راهنمایی برام این موقعیت ها بود ...!! متااسفانه!به نظرم که اصلا باهاش دیگه صحبت نکنید! ما مردا وقتی یه مدت با یکی ک دوستش داریم، ارتباطی نداشته باشیم، سعی میکنیم فراموشش کنیم!
حالا اگه دوباره یاد شما بیفته، دیگه دوباره این ماجرا چند ماه ادامه پیدا میکنه!
به نظرم اگه به فکر ازدواج باهاش نیستید، ولش کنید وگرنه برید باهاش صحبت کنید!چه عیبی داره!؟؟

اینم نظریه برای خودش...متشکرم //ولی اجازه بدید یه دفاعیه بدم ...اگه اهل دوست پسر بازی و از این حرفا بودم از دوره راهنمایی برام این موقعیت ها بود ...!! متااسفانه!
اگه دنبال این بودم که اذیت اش کنم مطمئن
باشید توانایی بالقوه اش توم بود...بدبختی اینه که دلم نمی آد کسی رو بازی بدم !
من فقط جواب ندادم بهش همین!
بعدشم اگه اون پی قضیه رو نگرفته بود..ناخودآگاه منم درگیر نمی کرد...اگه بعد اینکه من جواب نمیدادم دوباره اون شروع نمی کرد خوب منم راحت تر فراموشش می کردم به درد خودم میمردم!
الان هم مشکل ام اینه که به همین راحتی که شما گفتید نمیتونم برم بگم!!و گرنه کی گفتی که عیبی داره !!بسمه تعالی مهندس من ازت خوشم اومده بود ولی الان بعد 4 ماه یادم افتاده بهت بگم خود شما بودید پیش خودتون چی فک می کردید ؟به فرض اینکه به ازدواج هم میرسید عمرا ناز طرفتون رو میخریدید و ارزش براش قائل میشدید!!نگرانی من از اینه
اگه هم طرف تو این مدت دلش پیش کس دیگه رفته که دیگه هیچی !حتی اگه اونم میخواست زندگی یکی دیگه رو حاضر نبودم به هم بریزم
بعدم من یه چیزی بگم شما گوش بگیر تجربه به من ثابت کرده پسرا اگه واقعا خاطر طرف رو بخوان تا یه سال یادشون نمیره طرفو...حتی اگه هیچ رقمه تحویل شون نگیره....!!
ولی بعدش دیگه خدانگه دار![]()
خوب قبل از هر چیز پایان های بد ماجرا رو واسه خودتون در نظر بگیرید. ممکنه چند حالت براتون پیش بیاد:سلام
مشکل من اینه که آوردم میشه بخونین به من بگین میشه تاپیک بزنم براش؟؟؟؟؟؟؟
میخواستم خودتون رو بزارید جای پسری که به همکارش علاقه داشته و دختر هم متقابلاً
...
در حد اینکه از هم خوششون میومده همین نه حرفی نه دوستی ای نه هیچ چیز دیگه ای هم بینشون نبوده
...دختر بعد یه مدت میره
پسر هم که ظاهرا تو این مدت خوشش اومده ازش میگرده دنبال شماره دختره ...با هزار بدبختی پیدا می کنه
محترمانه میگه میخوام باهات آشنا بشم..دختره جواب نمیده...میگه دوستت دارم باز فایده نداره
زنگ میزنه ...اس ام اس میده ...توفیر نمیکنه
سه چهارماه بعد بازم محض یادآوری اس ام اس میفرسته ..و تمام.
دختر هم در نهایت با اینکه به پسر علاقه داشته بهش میگه من اونی نیستم که فکر می کنی ..اما نمیتونه فراموشش کنه
حتی وقتی محیط اش عوض میشه حتی وقتی آدم های جدید میان تو زندگیش حتی وقتی خواستگار از اون سمج تر براش پیدا میشه
این قضیه هفت ماه پیش برام پیش اومد
دلیل هایی که داشتم برای جواب ندادن به این همکارم به علت این نبود که بهش علاقه نداشتم یا در نظرم آدم محترم و با شخصیتی نبود
نه به خاطر این بود که شرایط ازدواج رو نداشتم به نظر خودم...نمی خواستم خودم و اونو وارد یه قضیه احساسی کنم
اما الان تصمیم گرفتم با تاخیر چند ماهه جهنم همه چی بگم..لااقل اش فکر می کنم این باشه که بفهمم به درد هم نمیخوریم
و قضیه برام تموم بشه....
نمیخوام فکر کنه که نمیدونم از تنهایی این کارو میکنم یا نمی دونم کسی بهتر از اون پیدا نکردم یا .غرورم هم نمیخوام شکسته بشه
به نظر شما هنوز به من علاقه داره؟میتونه داشته باشه؟من فقط الان میخوام باهاش حرف بزنم نه عاشقانه نه رمانتیک که ببینم کلا گروه خونیمون
به درد هم میخوره یا نه؟
هیچکدوم از همکارای سابق مون رو هم نتونستم پیدا کنم که واسطه بشه
خودم هم فقط شماره اش رو دارم....با این تفاصیل به نظر شما بعد حداقل 4ماه دیلی من چجوری میتونم بهش بگم که فقط میخوام با هم آشنا بشیم
راستش رو بخواین روم هم نمیشه بعد این مدت باهاش تلفنی هم صحبت کنم
چیکار کنم حالا؟که بعدم دچار مشکل نشم؟
سلام
مشکل من اینه که آوردم میشه بخونین به من بگین میشه تاپیک بزنم براش؟؟؟؟؟؟؟
میخواستم خودتون رو بزارید جای پسری که به همکارش علاقه داشته و دختر هم متقابلاً
...
در حد اینکه از هم خوششون میومده همین نه حرفی نه دوستی ای نه هیچ چیز دیگه ای هم بینشون نبوده
...دختر بعد یه مدت میره
پسر هم که ظاهرا تو این مدت خوشش اومده ازش میگرده دنبال شماره دختره ...با هزار بدبختی پیدا می کنه
محترمانه میگه میخوام باهات آشنا بشم..دختره جواب نمیده...میگه دوستت دارم باز فایده نداره
زنگ میزنه ...اس ام اس میده ...توفیر نمیکنه
سه چهارماه بعد بازم محض یادآوری اس ام اس میفرسته ..و تمام.
دختر هم در نهایت با اینکه به پسر علاقه داشته بهش میگه من اونی نیستم که فکر می کنی ..اما نمیتونه فراموشش کنه
حتی وقتی محیط اش عوض میشه حتی وقتی آدم های جدید میان تو زندگیش حتی وقتی خواستگار از اون سمج تر براش پیدا میشه
این قضیه هفت ماه پیش برام پیش اومد
دلیل هایی که داشتم برای جواب ندادن به این همکارم به علت این نبود که بهش علاقه نداشتم یا در نظرم آدم محترم و با شخصیتی نبود
نه به خاطر این بود که شرایط ازدواج رو نداشتم به نظر خودم...نمی خواستم خودم و اونو وارد یه قضیه احساسی کنم
اما الان تصمیم گرفتم با تاخیر چند ماهه جهنم همه چی بگم..لااقل اش فکر می کنم این باشه که بفهمم به درد هم نمیخوریم
و قضیه برام تموم بشه....
نمیخوام فکر کنه که نمیدونم از تنهایی این کارو میکنم یا نمی دونم کسی بهتر از اون پیدا نکردم یا .غرورم هم نمیخوام شکسته بشه
به نظر شما هنوز به من علاقه داره؟میتونه داشته باشه؟من فقط الان میخوام باهاش حرف بزنم نه عاشقانه نه رمانتیک که ببینم کلا گروه خونیمون
به درد هم میخوره یا نه؟
هیچکدوم از همکارای سابق مون رو هم نتونستم پیدا کنم که واسطه بشه
خودم هم فقط شماره اش رو دارم....با این تفاصیل به نظر شما بعد حداقل 4ماه دیلی من چجوری میتونم بهش بگم که فقط میخوام با هم آشنا بشیم
راستش رو بخواین روم هم نمیشه بعد این مدت باهاش تلفنی هم صحبت کنم
چیکار کنم حالا؟که بعدم دچار مشکل نشم؟
اگه واقعا یه پسری از یه دختری خوشش بیاد میمیره واسش و تمام تلاششو میکنه که بش برسه sms o تلفن چیه دیگه!!! باید بیاد خونتون زیر سنگ هم باشید پیداتون میکنه و از طریق خانوادگی هم اقدام میکنه
بعد به نظرم اگه شما برید طرفش یارو یکم ممکنه خودشو بکیره ممکنه
اونکه بله عزیزم....هنر اینه که تو همچین فضایی ما بتونیم خرشون کنیم یا وقتی خر شدند سوارشون بشیم(شوخی کردم کسی بدل نگیره)من تا آخرعمرم ازدواج نمیکنم با اینکه دخترم از هر چی عشق متنفرم از پسرا بدم میاد چون منفعت طلبن الکی میگن قصد ازدواج داریم فقط میخوان احساساتشونو ارضا کنن زنارو هم برا احساس میخوان نصیحت به شما دخترا گول پسرارو نخورید همشون یکی ان واقعیت همینه عاشق نشین مجردی و حال کنین

هنر برتر از گوهر آمد پدیدشما شماره اونو دارید بهش زنگ بزنید وانمود کنید اشتباه گرفتید اگه هنوز دوستون داشته باشه دوباره بهتون پیشنهاد میده.یا یه اس اشتباهی بفرستین واسش.مثلا اسمش محمده شما اس بدین مریم چرا کتابامو نمیاری لازم دارم.اما اگه خواستین باهم آشنا بشین بهش بگین باید رسمی و زیر نظر خانواده ها باشه.
احتماله ولی واقعا نامردیه!!..کفن عاشقی قبلی خشک نشده برن سراغ یکی دیگه ...بابا شما پسرا دیگه کی هستین!!!خوب قبل از هر چیز پایان های بد ماجرا رو واسه خودتون در نظر بگیرید. ممکنه چند حالت براتون پیش بیاد:
1- اون الان صاحب یه دوست دختر جدید (یا نامزد و ...) باشه که احتمالش هم کم نیست. خیلی از آدما وقتی مشکل احساسی پیش میاد براشون سریع به دنبال یه نفر جدید میگردن تا قبلی از یادشون بره.
2- ممکنه دیگه علاقه ای به شما نداشته باشه. 4 ماه زمان کمی نیست، ممکنه از اینکه اون رو خرد کردین عصبانی بوده باشه و احساس دوست داشتنش به تنفر تبدیل شده باشه. یا اینکه به خودش گفته باشه که دیگه تا آخر عمرم محلش نمیذارم و ...
3- ممکنه هنوز احساسی که نسبت به شما داشت درونش وجود داشته باشه. خوب این بهترین حالته که شما انتظارش رو دارید. با این حال بازم نباید انتظار داشته باشید مثل 4 ماه پیش باهاتون رفتار کنه.
همه چیز به خود شما بستگی داره. شما توی اون مدتی که با هم آشنا بودید باید به اندازه کافی هم دیگه رو شناخته باشید، بدونید که باید الان اون احتمالاً چه عکس العملی نشون میده.
با این حال اگه من جای شما بشم، به اون زنگ نمیزنم. با یه SMS معمولی و احوالپرسی شروع میکنم، یا اینکه بهونه ای پیدا میکنم که انگار مجبور شدم به اون SMS بدم. حرفی هم از علاقه و دوست داشتن نمیزنم. باید ببینید چه فیدبکی میگیرید. پیامی که میدید هم باید طوری باشه که اون رو مجبور کنه جواب بده.
یواش یواش میتونید اونو به سمتی که میخواید بکشونید و بعد از مدتی (که باید زمانش فرا برسه) بهش بفهمونید که بهش علاقه دارید. اگه عجله کنید و زودتر این کارو کنید ممکنه همه چی خراب شه.
البته ممکنه طرف الان واقعاً منتظر شما باشه و اصلاً کار به اونجا نکشه و با اولین تماس کارتون راه بیافته، اما ممکن هم هست این طور نباشه!
...دفعه اول هم خودم گفتنش راحته عزیزدلم مخصوصا وقتی علاقه یه طرفه باشه........مجبوری اصلا فراموش کنی چه پسر باشی چه دخترنباید بهش تلفن کنی ولش کن!
اگه اون پایه بود!بازم میومد دنبالت!
اصلا تلفن کنی بگی چی؟!
سعی کن فراموش کنی موقعیت بهتری در آینده واست پیش میاد مطمپئن باش
احتماله ولی واقعا نامردیه!!..کفن عاشقی قبلی خشک نشده برن سراغ یکی دیگه ...بابا شما پسرا دیگه کی هستین!!!
متشکرم از نظرتون
راستش من نمی تونم حدس بزنم عکس العمل اش چیه محیط ای که توش بودیم ..جو سنگینی داشت....سر صحبت رو هم من باز میکردم یخ اینا واشه......دفعه اول هم خودم
سر صحبت رو باهاش باز کردم.....این از این .......با این که ابراز علاقه هم الان نباید باشه موافقم حتی بنظرم اونم عجله کرد....چه انتظاری داشت وقتی میگه دوستت دارم بخدا من بهش چی
جواب بدم!!!.......
جسارتا فقط میشه یه نمونه بگین...اولش سخته ...راهنمایی کنید بخدا نمیدونم چی بگم!ناسلامتی شما از جنس خودتون بیشتر سر در میارین...
""" پیامی که میدید هم باید طوری باشه که اون رو مجبور کنه جواب بده"""
)
دوست محترم....اخه واقعا چرا ....چرا بعد چند ماه فیلتون یاد هندوستان کرد.....سلام
مشکل من اینه که آوردم میشه بخونین به من بگین میشه تاپیک بزنم براش؟؟؟؟؟؟؟
میخواستم خودتون رو بزارید جای پسری که به همکارش علاقه داشته و دختر هم متقابلاً
...
در حد اینکه از هم خوششون میومده همین نه حرفی نه دوستی ای نه هیچ چیز دیگه ای هم بینشون نبوده
...دختر بعد یه مدت میره
پسر هم که ظاهرا تو این مدت خوشش اومده ازش میگرده دنبال شماره دختره ...با هزار بدبختی پیدا می کنه
محترمانه میگه میخوام باهات آشنا بشم..دختره جواب نمیده...میگه دوستت دارم باز فایده نداره
زنگ میزنه ...اس ام اس میده ...توفیر نمیکنه
سه چهارماه بعد بازم محض یادآوری اس ام اس میفرسته ..و تمام.
دختر هم در نهایت با اینکه به پسر علاقه داشته بهش میگه من اونی نیستم که فکر می کنی ..اما نمیتونه فراموشش کنه
حتی وقتی محیط اش عوض میشه حتی وقتی آدم های جدید میان تو زندگیش حتی وقتی خواستگار از اون سمج تر براش پیدا میشه
این قضیه هفت ماه پیش برام پیش اومد
دلیل هایی که داشتم برای جواب ندادن به این همکارم به علت این نبود که بهش علاقه نداشتم یا در نظرم آدم محترم و با شخصیتی نبود
نه به خاطر این بود که شرایط ازدواج رو نداشتم به نظر خودم...نمی خواستم خودم و اونو وارد یه قضیه احساسی کنم
اما الان تصمیم گرفتم با تاخیر چند ماهه جهنم همه چی بگم..لااقل اش فکر می کنم این باشه که بفهمم به درد هم نمیخوریم
و قضیه برام تموم بشه....
نمیخوام فکر کنه که نمیدونم از تنهایی این کارو میکنم یا نمی دونم کسی بهتر از اون پیدا نکردم یا .غرورم هم نمیخوام شکسته بشه
به نظر شما هنوز به من علاقه داره؟میتونه داشته باشه؟من فقط الان میخوام باهاش حرف بزنم نه عاشقانه نه رمانتیک که ببینم کلا گروه خونیمون
به درد هم میخوره یا نه؟
هیچکدوم از همکارای سابق مون رو هم نتونستم پیدا کنم که واسطه بشه
خودم هم فقط شماره اش رو دارم....با این تفاصیل به نظر شما بعد حداقل 4ماه دیلی من چجوری میتونم بهش بگم که فقط میخوام با هم آشنا بشیم
راستش رو بخواین روم هم نمیشه بعد این مدت باهاش تلفنی هم صحبت کنم
چیکار کنم حالا؟که بعدم دچار مشکل نشم؟
صد در صد کارتون اشتباست....منم یه سوال دارم
شغل همسر آینده چه قدر واستون مهمه که چه نوعی باشه؟
من از اینکه شغلش آزاد باشه خوشم نمیاد!و نمیتونم توجیه کنم که چرا خوشم نمیاد!فقط دوست ندارم بگم شغلش آزاده !
موقعیت های زیادی بوده که به خاطر این موضوع رد شده به نظرتون کارم اشتباست؟
سپاسگذارم ...حالا شما اسمش رو میذاری نامردی، اون پسر هم به خاطر رفتار گذشته شما بهتون میگه نامرد!
خوب من چیزی که میبینم رو میگم. دوستای زیادی اطرافم بودن که وقتی شکست عشقی میخوردن، تنها برای فراموش کردنش سریع میرفتن سراغ نفر بعدی.
البته همشون هم پسر نبودن و دخترا هم این ویژگی رو دارن! (باز نگید من اینجوری نیستم پس همه دخترا اینجوری نیستن!)
بگذریم ... اینکه برای شروع چی بگید بستگی به طرف مقابل داره.
با پیشنهادی که فاطمه داد هم مخالفم، چون واقعاً دیگه تکراری شده. یادم میاد اون اوایل که هنوز تجربه ای نداشتم من خودم این کار رو انجام دادم! جواب هم نگرفتم، ولی بعد از اون هر وقت شخصی که قبلاً باهاش بودم یه SMS اشتباهی میفرستاد واسم، دیگه همه چیز روز متوجه میشدم!
این که میگم خودتون فکر کنید چی بگید، چون بستگی به طرف و نحوه برخوردش داره. بهتره به اینکه برنامهریزی و نقشه بکشید که چی بگید و اون چی جواب بده و شما بهش جواب بدید فکر نکنید. (فقط بعنوان یه نمونه) چند سال یه نفر به دختری که یه سال بود هیچ ارتباطی باش نداشته زنگ میزنه و میگه، تو دیشب توی فلان پاساژ نبودی؟ (کاملاً بلف!) بعدش هم میگه یکی رو دیدم خیلی شبیه به تو بود فکر کردم خودتی و .... بعد از چند روز SMSبازی و بهش میگه میای بریم واسه خواهرم کادو بگیرم و ...
اما در این مورد من نمیشه گفت چه پیامی بدید چون الان در جایگاه شما نیستیم. اگر هم از یک دکتر مشاور کمک بخواید هیچوقت بهتون نمیگه این حرف رو بزن و فقط یه راهکار ارائه میده. به نظر من هم خودتون با مسئولیت خودتون حرف خودتون رو بزنید تا بعداً نگید فلانی گفت اینو بگم و همه چیزو خراب کرد!
بهتره اصلاً حساسیتی هم رو این موضوع نشون ندید و بذارید خیلی عادی پیش بره! نمیدونم چه سریه که هر وقت چیزی واستون مهم نباشه سریع درست میشه، ولی موقعی که شور و هیجان برای انجام شدن هر چه سریعتر یه کاری داشته باشید کلی گیر داخلش به وجود میاد! صریح بگم، کاملاً بدون احساس با قضیه برخورد کنید، اگه رابطه شکل گرفت اون موقع میتونید احساساتتون رو وارد کنید.
Do it without any cares, I believe u'll be successful![]()


دوست محترم....اخه واقعا چرا ....چرا بعد چند ماه فیلتون یاد هندوستان کرد.....
.
.بگزریم سرزنش کردم فایده ای نداره ...امید باشد که این بشه یه تجربه واسه دخترای دیگه تا یکی ازشون خواستگاری کرد این کارو نکنند که حالا بعد چند ماه پشیمون شند...
در رابطه با این که هنوز دوستون داره یا نه بهتون بگم اون ته ته ته دلش مطمئن باشید هنوز هم بهتون علاقه داره (البته اگه قصدش ازدواج بوده باشه و...)
ببنید در پایان غزل شهریارو بخونید خالی از لطف نیست
این که به درد هم می خورید یا نه که بعد اشنایی خونواده ها مشخص میشه
.
.با این حال بگم که شاید هنوز هم خیلی خیلی دوستون داشته باشه گفتم شاید خیلی خیلی (پس یکم حتما دوستون داره)وقتی شما بهش جواب درست و حسابی ندادید و رفته دیگه سراغی ازتون نگرفته دلیلی بر این نمیشه که دیگه دوستون نداره تازه میتونه از روی دوست داشتن زیاد هم باشه که وقتی فهمیده نمیتونه جایی در دلتون داشته باشه دیگه ادامه نداده و شما رو به تقدیر سپرده
شایدم الان اونم منتظر یه نشونه از شماست...شاید ارزو میکنه که هیچ وقت دیگه نبینتون (البته بگم اگه طرف ادم فهمیده ای و کاردرستی باشه مطمئنا با دیدن مجدد شما نخواهد به هم ریخت )
.
این که چجوری برید بهش بگید ...مطمئنا این که بخواید مستقیم بهش بگید که الان اجازه اشنایی میدید به همون قدر اشتباهه که بخواید با دوز و کلک (نمیدونم پیام اشتباهی و ...) بهش بگید.....
باید حساب شده رفت جلو.....این پیام طولانی شد....اگه راه خوبی به ذهنم برسه حتما میگم....
.
.
این کلمه بقیه رو خودتون اضافه اش کردین!صد در صد کارتون اشتباست....
.
.
البته شغل ازاد داریم تا ازاد...میوه فروشی هم شغل ازاده....بازارایابی هم شغل ازاده...مکانیکی هم شغل ازاده...
پس بستگی داره شغل طرف چی باشه....حالا ازاد و غیر ازادش زیاد مهم نیست...
بعدشم توش پول خوب باشه و البته حلال...مگه چه اشکالی داره....
دوست ندارم بقیه بگن شغلش ازاده امان از شما دخترا که این قدر حرف مردم واستون مهمه...ایا واقعا اگه شما تا اخر عمر مجرد بمونید همون مردم جواب گو هستند....
اشکال نداره قاطی میپرسیمگفتنش راحته عزیزدلم مخصوصا وقتی علاقه یه طرفه باشه........مجبوری اصلا فراموش کنی چه پسر باشی چه دختر
ولی من تازه رسیدم به این که وقتی علاقه دو طرفه باشه...........بیچاره میشی تا بخای فراموشش کنی....
فراموشش هم که کردی همیشه یه احساس حسرتی باهات هست.....
بدبختی به همین جا خاتمه پیدا نمیکنه... موقعیت جدید هم که پیش میآد میبینم نمیتونم بهش علاقه داشته باشم دلم یه جای دیگه است!!!
ده تا دل که ندارم یکدونه است....
*پیشاپیش از تداخل سوالهامون عذرخواهی می کنم دوست عزیز...تقصیر مدیر عزیز بخش شد که نیست بمن بگه میتونم تاپیک بزنم یا نه*

من تا آخرعمرم ازدواج نمیکنم با اینکه دخترم از هر چی عشق متنفرم از پسرا بدم میاد چون منفعت طلبن الکی میگن قصد ازدواج داریم فقط میخوان احساساتشونو ارضا کنن زنارو هم برا احساس میخوان نصیحت به شما دخترا گول پسرارو نخورید همشون یکی ان واقعیت همینه عاشق نشین مجردی و حال کنین
چند شب پیش اتفاقا فال حافظ گرفتم این غزل اومد که
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست میرنجد نگارم چون کنم
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا من طبع را موزون کنم
زردرویی میکشم زان طبع نازک بیگناه
ساقیا جامی بده تا چهره را گلگون کنم
بعدم ممنون که سرزنش نکردی ..
فیل ام هم اگه تا حالا واقعا یه نفر رو دوست داشته باشین میدونین که فیل مربوطه وقتی الان تو هندوستانه ...قبلا هم همونجا بوده از تو اون چاله فقط در نیمده...
اون از یاد من نرفته بود ...که بیادم بیاد....خیلی تلاش کردم تمام دوره عیدم تو فکر این بودم که چی جوابش رو بدم....همون موقع میخواستم بهش بگم
که منم ازش خوشم میاد ولی نمی دونم چرا هرکاری کردم نتونستم بگم آخر سر گفتم تو تصورت از من اشتباهه...قضیه رو فراموشش کن!!
شما چه میدونی من چه مشکلایی داشتم ..!حالا هم وضعیت ام فرقی نکرده فقط پذیرفتم که با تمام این مشکل ها اون آدمی که میخوام تو زندگیم باشه این آدمه ...نه کس دیگه ای...
هرچند مجبور باشم از چهار تا آپشن اضافه هم صرف نظر کنم!
ببینید من نمی گم برخوردم خوب بوده یا بد بوده ...من تو شرایطی که بودم فکر کردم بهترین راه ای که اون موقع به نظرم می اومد رو انتخاب کردم!
وگرنه من می پذیرم که اشتباه هم کردم....ولی الان گفتن این دردی از من و اون دوا می کنه...من غرورم اجازه میده اینجا بگم میتونستم برخورد بهتری داشته باشم..یا شاید
اشتباه کردم.....ولی جلوی خودش ..چه بگم چه نگم ولی رفتارم اینطوری نشون بده ...واقعا غرورم رو میشکنه...!
و میدونم اینطوری نه برای خودم خوبه نه این آدم اگه هنوز دلش با من باشه...دوست داره همچین آدمی رو !
اگه راه بهتری به نظرتون رسید ممنون میشم بگید...با شناختیکه من ازش دارم بچه باهوشیه ...بعید میدونم گول بخوره...مگه اینکه به قصدی گول بخوره به روی خودش نیاره
اگه غیر از اینم شد که براش آرزوی خوشبختی می کنم....!
و از همه دوستانی که مثل شما وقت گذاشتن و تجربه شون رو در اختیارم گذاشتن سپاسگذاری می کنم![]()
اهان ببخشید....این کلمه بقیه رو خودتون اضافه اش کردین!
من کاری به حرف مردم ندارم!من واسم مهمه که شغلش آزاد نباشه !
چرا آدم مجرد بمونه بهتره از اینه که تمام عمر با کسی باشی که اونی نباشه که میخواستی!
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
| S | مشاوره تحصیلی تلفنی | تالار مشاوره | 0 | |
| A | مشاوره برای تغییر شاخه در رشته فنی حرفه ای از الکترونیک به کامپیوتر یا مکانیک! | تالار مشاوره | 1 | |
|
|
سیستم مشاوره جدید در ایران | تالار مشاوره | 0 | |
| A | مشاوره کاری | تالار مشاوره | 1 | |
|
|
اساسنامه تالار مشاوره | تالار مشاوره | 2 |