شک و تردید کجا مطلوب است و کجا نامطلوب؟

*Essi*

اخراجی موقت
دال ریکو :


از انسانها غمی به دل نگیر، زیرا خود نیز غمگین اند؛

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.

پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دال ریکو :


از انسانها غمی به دل نگیر، زیرا خود نیز غمگین اند؛

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.

پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .

من ربط خط سوم را با بقیش نگرفتم؟
 

*Essi*

اخراجی موقت
من ربط خط سوم را با بقیش نگرفتم؟

میگه اگه آدم های اطرافت اذیتت میکنند، فقط به خاطر این نیست که به تو شک دارند، خیلی ها به خودشون هم شک دارند.

تو سعی کن دوستشون داشته باشی و مثل اونها مشکوک نباشی.

برای درکش باید توی این موقعیت باشی، مثلا من خودم هم توی مقام مشکوک بودم هم مقام کسیکه بهش مشکوکن.

هر کدوم یه حسی داره، تجربه را تا میتوانی بیاندوز پسر جوان.
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگه اگه آدم های اطرافت اذیتت میکنند، فقط به خاطر این نیست که به تو شک دارند، خیلی ها به خودشون هم شک دارند.

تو سعی کن دوستشون داشته باشی و مثل اونها مشکوک نباشی.

برای درکش باید توی این موقعیت باشی، مثلا من خودم هم توی مقام مشکوک بودم هم مقام کسیکه بهش مشکوکن.

هر کدوم یه حسی داره، تجربه را تا میتوانی بیاندوز پسر جوان.

ممنون

مشکوک بودن به آدم مخصوصا وقتی که صاف و صادق باشی خیلی سخته!

ولی وقتی صاف و صادق نیستی و بهت شک می کنن یه حس خوبی به آدم دست میده مخصوصا وقتی به سمت بن بست اطلاعاتی از خودت هدایتشون میکنی!
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
بزرگترین لحظه ی زندگی انسان لحظه ای است که به قضاوت خود بنشیند.

هیچ اعتمادی به دست نمیاد مگر اینکه شکی در پی داشته باشه. در واقع اعتماد میوه ی شک و تردید هست .
البته با این توضیح که شک و تردید نیاز به فرهنگ خودش رو داره و باید مراقبت بشه که حالت بیماگون به خودش نگیره


وجود انسان از بسیاری جهات شبیه یک ساختمان است.

شما می دونید که برای ساخت یک ساختمان مستحکم ، نیازمند پی مستحکم هستیم .
برای داشتن پی مستحکم باید بنای قبلی و زمین جاری را از ریشه کند و آن را دانسته ساخت
هرچقدر هم که دیگران درباره ی مستحکم بودن پی قبلی تاکید کنند ، ولی بازهم باید آنرا از ریشه ساخت .

همه ی آنچه که ما به عنوان عمیق ترین اعتقادات بلامنازع زندگی خود از آن دفاع می کنیم ، اندیشه هایی است که از دوران کودکی و در لوای خانواده و مدرسه و رسانه ها و در کل، فشار اجتماعی در ذهن خود حک کرده ایم .
بسیاری از ما جملاتی همچون : این ذات منه و یا این تو خون ماست و ... رو به زبون میاریم و اعتقاد داریم به اون . ولی نمی دونیم که واقعا ذات ، به این معنا وجود نداره . در واقع ما از ذات خودمون داریم به عنوان عمیق ترین آموزه هایی که یادمون نمیاد کی و از چه طریقی یاد گرفتیم ، یاد می کنیم و روی اونها تعصب بی حد و حصری داریم . علت این تعصب نیز، تکرار این دسته از آموزه ها به کررات در دوزه ی زمان حیات ماست .
در واقع فشار خارجی برای اینکه ما حقیقتا به فلان چیز معتقدیم ، چشم و گوش ما رو از پذیرفتن دیگر اعتقادات ، برمی گرداند . لذا زمانی که به مشاهده ی دیگر فرهنگ ها می نشینیم و یا با سفر به دیگر کشورها ، خود را بی پناه از نظر فرهنگی و غریب و نامانوس می بینیم، حس می کنیم که راه نفوذی برای جذب این فرهنگ ها و بروز آشتی ها نداریم . در واقع آموزه هایی که به ما داده شده ، چنان رسوخ ناپذیر جلوه کرده که گویا برترین های عالمیم . ولی بی خبر از آنکه حقیقت رویی دیگر دارد .
لذا همیشه غریبه می مانیم مگر آنکه تربیت ما و بنای فکری ما بر اساس تفکر و خود اندیشی و آزادی فکر و انتخاب مسیر زندگی ، پی ریزی شده باشد .
پس عینکی که برای نگاه کردن جامعه و فرهنگ موجود در آن ، از خانواده می گیریم بسیار با اهمیت می باشد . لذا خانواده در ابتدای امر باید بکوشد تا از ساده ترین مسائل آموزشی به فرزند خود ، متعصبانه برخورد نکند و تا حد امکان و درخور سن او ، آزادی فکر بدهد .

نکته ای که در انتها یادآور می شوم ، آنکه ما انسان ها نه زمانی برای از دست دادن داریم و نه زمانی دیگر برای بدست آوردن زندگی در این دنیا .
پس هرچه شادی هست و هرچه لذت است در لوای انسانیت ، خرج زندگیمان کنیم .

 

Hard-Hearted

عضو جدید
ولی شک نکردن خیلی لذتبخشه چون خیلی سریع شما را به هر آنچه که می خواهید می رساند خیلی خیلی سریع.........
 

Hard-Hearted

عضو جدید
لذت چیزی که با رنج به دستش بیاری بهتره یا لذت چیزی سهل الوصول؟

خواستن توانستن است و هر انسانی برای خواسته هایش تلاش می کند اگر کسی می خواهد شک کند ، می تواند در راه شک کردن و بر طرف کردن شک هایش تلاش کند و به موفقیت و لذتی که می خواهد برسد ولی مسیر کسب موفقیت آن هم از نوع دنیوی از هر مسیری که بگذرد،از مسیر شک و تردید نمی گذرد...

نا گفته نماند که نابرده رنج گنج میسر نمی شود.
 

terajedi21

عضو جدید
در زمينه هايي كه بتونيم دنياي اطراف رو بهتر درك كنيم خوبه!ولي در مورد ديگران شك نه ولي برخي اصول و عقايد كه تناسبي باهم داشتن ديگه شك جائز نيست!اعتماد كردن صرف هم البته با تدابيري نبايد ايرادي داشته باشه!كلا برداشتم همين قدر قد ميده!:D
 
آخرین ویرایش:

*Essi*

اخراجی موقت
شما می دونید که برای ساخت یک ساختمان مستحکم ، نیازمند پی مستحکم هستیم .

برای داشتن پی مستحکم باید بنای قبلی و زمین جاری را از ریشه کند و آن را دانسته ساخت

هرچقدر هم که دیگران درباره ی مستحکم بودن پی قبلی تاکید کنند ، ولی بازهم باید آنرا از ریشه ساخت .

این حرفی که میزنی که آدم سعی کنه پی باورهاشون از ریشه بسازه خیلی چیز خوبیه.

اما زمان این فرصت رو نمیده، که بسیاری از تجارب دیگران رو هم مجددا تجربه و امتحان کنیم.

بالاخره یک جایی باید شک رو کنار گذاشت و به یک عده اعتماد مطلق یا خیلی زیاد کرد تا فرصت سوزی نشه.

اون عده ای که شما بهشون اعتماد مطلق یا بالای 90 درصد میکنین، چه ویژگی هایی دارند؟
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این حرفی که میزنی که آدم سعی کنه پی باورهاشون از ریشه بسازه خیلی چیز خوبیه.

اما زمان این فرصت رو نمیده، که بسیاری از تجارب دیگران رو هم مجددا تجربه و امتحان کنیم.

بالاخره یک جایی باید شک رو کنار گذاشت و به یک عده اعتماد مطلق یا خیلی زیاد کرد تا فرصت سوزی نشه.

اون عده ای که شما بهشون اعتماد مطلق یا بالای 90 درصد میکنین، چه ویژگی هایی دارند؟

دنبال دیتای خامی الان اسی؟

صداقت و درک بالای مسایل ان حوزه که می خواهم بهش تکیه کنم


مثل تکیه به استاد حفاری که 20 سال سر فیلد مشغول بوده و کلی مقاله داخلی و بیرونی داره و مشخصه اهل کم فروشی و دروغ گویی نیست
 

zumurrud

عضو جدید
وقتی تصمیم داریم شک کنیم باید تا آخرش بریم

سال دوم دانشگاه به دین و ایمان و اسلامی که داریم مشکوک بودم تا آخرش نرفتم حاصلش جز سستی در امور دینی و وجبات نشد
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
2 جور خوراک داریم دیگه

مثلا به من میگی اسمت چیه؟

خامش میشه سعید

پختش میشه مند!
 

*Essi*

اخراجی موقت
وقتی تصمیم داریم شک کنیم باید تا آخرش بریم

سال دوم دانشگاه به دین و ایمان و اسلامی که داریم مشکوک بودم تا آخرش نرفتم حاصلش جز سستی در امور دینی و وجبات نشد

خوب علت اینکه تا انتها ادامه ندادی چی بود؟

از چی ترسیدی؟

اگر به چیزی مشکوک شدی، باید ترس رو کنار بذاری، اونموقع یا خودت رو قانع میکنی، یا میفهمی بنیان فکریت از اساس غلط بوده.
 

Ssara.

عضو جدید
1- شک و تردید توی چه زمینه هایی میتونه به تعالی آدمی کمک کنه
تو خیلی از مسائل میتونه به تعالی آدم کمک کنه ولی مسئله اینه که چطور باید شکت رو برطرف کنی!
کجا باشی؟
اطرافیانت کی هستند؟ و...


2- آیا برای رسیدن به اعتمادی مستحکم، نیازی به شک و تردیدی مستحکم تر هست؟
بعضی از اعتقادها اگه بهش شک بشه و بری دنبالش اعتقادت از دست میره.بستگی به درستی یا نادرستی اعتقاد داره.
به نظر من اعتقادی که پایه ی درستی نداره با شک مستحکم نمیشه و بهتر هم هست متزلزل بشه!
ولی دنیایی که هیچ چیزی(اغراق نمیکنم .نظر من اینه) رو تو اون نمیتونی 100 درصد قبول کنی شک میتونه خطرساز بشه!

3- آدم های مشکوک آدمای موفق تری هستند یا آدم هایی که به همه چیز اعتماد دارند؟
هر 2 مشکلات خودشون رو دارن!
آدمایی که به همه چیز اعتماد میکنند درسته ممکنه زندگی آرومی رو پیش ببرند ولی چه فایده ای داره؟؟
زندگی که سرت فقط پایین باشه و هی بگی چشم مورد سواستفاده قرار میگیره!
از اون ور آدم شکاک هم مشکلاتش زیاده.
ممکنه از طرف جامعه طرد بشه.
گالیله بود که وقتی شکش رو اعلام کرد تا دم اعدام پیش رفت!
گاهی شک میتونه باعث سردرگمی و افسردگی بشه وقتی هیچ جوابی برای شکت نیست و تازه طرد هم میشی!
شاید بهترین راه میانه روی باشه.منتها اکثر افراد روی مرز قرار دارند!
 
آخرین ویرایش:

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای من خیلی مشکل پیش میاد که چیزی رو واقعا باور کنم
به هر چیزی شک کن اما خودتو خیلی درگیر نکن که رو زندگی اثر منفی بذاره
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
این حرفی که میزنی که آدم سعی کنه پی باورهاشون از ریشه بسازه خیلی چیز خوبیه.

اما زمان این فرصت رو نمیده، که بسیاری از تجارب دیگران رو هم مجددا تجربه و امتحان کنیم.

بالاخره یک جایی باید شک رو کنار گذاشت و به یک عده اعتماد مطلق یا خیلی زیاد کرد تا فرصت سوزی نشه.

اون عده ای که شما بهشون اعتماد مطلق یا بالای 90 درصد میکنین، چه ویژگی هایی دارند؟

پس شما فکر می کنید زندگی برای چه هست ؟ هدف از زندگی کردن چیست؟ لذت زندگی را در چه می بینید؟
مسائل عمیقی در زندگی ما وجود دارد که شناخت آنها ، پی زندگیمان را تشکیل می دهند...
 

*Essi*

اخراجی موقت

پس شما فکر می کنید زندگی برای چه هست ؟ هدف از زندگی کردن چیست؟ لذت زندگی را در چه می بینید؟
مسائل عمیقی در زندگی ما وجود دارد که شناخت آنها ، پی زندگیمان را تشکیل می دهند...

این دو خطی که نوشتی را چطوری نوشتی.
از دست ها برای تایپ و از مغزت برای تفکر استفاده کردی، اما مغزت این واژه هارو از کجا آورد؟
تک تک واژه هایی که با کنار هم گذاشتنشون یک فکر درست میشه، حاصل گذشتگان هست.

واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود.
تنها فرق ما این بوده که ما تونستیم تجارب خود را نسل به نسل و سینه به سینه منتقل کنیم.

امروز من و شما بیشتر از اینکه تفکر مستقل داشته باشیم، محصول جوامع و تزریق افکار اوناییم که بدون شک و تردیدی بهشون اعتماد کردیم.
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دو خطی که نوشتی را چطوری نوشتی.
از دست ها برای تایپ و از مغزت برای تفکر استفاده کردی، اما مغزت این واژه هارو از کجا آورد؟
تک تک واژه هایی که با کنار هم گذاشتنشون یک فکر درست میشه، حاصل گذشتگان هست.

واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود.
تنها فرق ما این بوده که ما تونستیم تجارب خود را نسل به نسل و سینه به سینه منتقل کنیم.

امروز من و شما بیشتر از اینکه تفکر مستقل داشته باشیم، محصول جوامع و تزریق افکار اوناییم که بدون شک و تردیدی بهشون اعتماد کردیم.

در مورد افرادی که به دلایلی از کودکی در جنگل رها شده بودند و به نحوی زنده مانده بودند وضع همینطور هست
در یک تحقیق هیچ یک از بچه های جنگل حرف زدن بلد نبودند و حتی سالها پس از زندگی در شهر قادر به سخن گفتن نشدند
بهترین نتیجه مربوط به موردی بود که پس از سالها تمرین توانسته بود 80 کلمه ساده یاد بگیرد ولی قادر به جمله سازی نبود
ذهن بدون واژه قادر به تفکر نیست و انسانی که در کودکی از جامعه دور بوده و کلمه و تفکر بلد نیست با حیوان خیلی فرق ندارد
اینها در عوض قدرت بدنی زیادی دارند، یک مورد از بچه های جنگل دختر 8 ساله ای بود که اگر یک خرگوش زنده میدید فورا میگرفتش و ظرف چند ثانیه با پنجه هایش آن را پاره پاره کرده و میخوردش!
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دو خطی که نوشتی را چطوری نوشتی.
از دست ها برای تایپ و از مغزت برای تفکر استفاده کردی، اما مغزت این واژه هارو از کجا آورد؟
تک تک واژه هایی که با کنار هم گذاشتنشون یک فکر درست میشه، حاصل گذشتگان هست.

واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود.
تنها فرق ما این بوده که ما تونستیم تجارب خود را نسل به نسل و سینه به سینه منتقل کنیم.

امروز من و شما بیشتر از اینکه تفکر مستقل داشته باشیم، محصول جوامع و تزریق افکار اوناییم که بدون شک و تردیدی بهشون اعتماد کردیم.
واژه ها ابزار بیان فکر ما هستند . خط فکر ما ، ماحصل آن چیزی است که به شخصه آنرا بدست می آوریم .
واژه ها و کلمات حاوی انرژی هستند . نحوه ی مصرف این انرژی را هریک از ما وابسته به آنچه در فکر ساخته ایم ، معین می سازیم .

در مورد جمله ای که اشاره کردید : "واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود" ؛ هیچ وقت واژه ها ، علت فکر نیستند ، بلکه واژه ها مبینِ فکر تشکیل یافته در ذهن انسان اند . هیچ فکری در مغز انسان شکل نمی گیرد مگر آنکه نیازی بوجود آمده باشد . در واقع عامل تشکیل فکر نیاز است . تا شما احساس تشنگی نکنید ، آیا به فکر آب خوردن خواهید افتاد ؟

صحبت شما در مورد کسب یک تجریه عملکردی برای بقای در دنیا که از نسل قبل می گیریم درست است ولی این آموزه ها هیچکدام دلیل به انتخاب مسیر زندگی و خط فکری ما نیستند . مثلا راه رفتن را پدر و مادر به ما آموخته اند . ولی در زمان عبور از یک مسیر خاکی ، آسفالت و یخ زده شما یک شکل عبور می کنید ؟ نحوه ی انتخاب هر مسیر و نحوه ی حرکت شما در هر مسیر تلاشی است که شما برای رسیدن به آن صرف کرده اید .

مشکل در تربیت ما اینجاست ، زمانی که این آموزه های ضروری به ما آموخته می شود ، یک سری راهکارها و یک دسته طرز تفکرها خواه ارادی و خواه غیرارادی توسط شخص آموزگار به ما منتقل می شود . چون ما آموزه های ابتدایی را نیازهای ضروری خود می دانیم لذا در کنار آن فکر می کنیم طرز تفکرهایی که در کنار آن به ما القاء می شود نیز، وحی منزل است و باید تبعیت کامل شود . یعنی انتخاب مسیر زندگی خود را همچون آموختن راه رفتن اولیه از پدر مادر خود یاد میگیریم . بی آنکه به ریشه ی فکر آنها آگاه باشیم .

پس تلاشی که بر عهده ی همه انسان هاست اینست که شروع به واکاوی این آموزه ها کنند و ااز صفر هرآنچیز که به آنها آموخته شده را تحلیل و حلاجی کنند.
 

*Essi*

اخراجی موقت
واژه ها ابزار بیان فکر ما هستند . خط فکر ما ، ماحصل آن چیزی است که به شخصه آنرا بدست می آوریم .
واژه ها و کلمات حاوی انرژی هستند . نحوه ی مصرف این انرژی را هریک از ما وابسته به آنچه در فکر ساخته ایم ، معین می سازیم .

در مورد جمله ای که اشاره کردید : "واژه و مفاهیم اگر نباشند، فکری در کار نیست، آدم مثل یک حیوان خواهد بود" ؛ هیچ وقت واژه ها ، علت فکر نیستند ، بلکه واژه ها مبینِ فکر تشکیل یافته در ذهن انسان اند . هیچ فکری در مغز انسان شکل نمی گیرد مگر آنکه نیازی بوجود آمده باشد .
در واقع عامل تشکیل فکر نیاز است . تا شما احساس تشنگی نکنید ، آیا به فکر آب خوردن خواهید افتاد ؟

من این جمله ای که قرمز کردم رو قبول ندارم.
عامل تشکیل فکر اکثرا نیاز نیست، بیشتر یک تلقین هست.

نمونه هایی دوستان اشاره کردن افرادی که در جنگل ها و مناطق دور دست به صورت قبیله ای زندگی میکنند.
در اینها هیچکدام از نیازهایی که ما احساس کردیم، مثل نبوت، معاد، کجا شروع شدن خلقت و...... وجود نداره.

در حالیکه نیاز تشنگی در همه هست بی هیچ استثنا.

اما تفکر ابتدا با تلقین و از طریق جامعه به آدم تلقین میشه، سپس اگر او قانع نشد و یک خلا در ذهنش به وجود اومد احساس نیاز میکنه.

تعداد آدم هایی که از روی نیاز تفکر میکنند بسیار بسیار کمه و مطمئنا اینها میتونن سر منشا مکاتب جدید بشوند.
 

*Essi*

اخراجی موقت
فردریش نیچه:


مطمئن ترین راه به فساد کشاندن یک جوان این است که به او بیاموزند:

برای کسانی که مانند هم می اندیشند، بیش از کسانی که متفاوت می اندیشند، احترام قائل باشد.

فکر کسی که در چیزی شک نکند، همیشه راکد خواهد ماند.
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
من این جمله ای که قرمز کردم رو قبول ندارم.
عامل تشکیل فکر اکثرا نیاز نیست، بیشتر یک تلقین هست.

نمونه هایی دوستان اشاره کردن افرادی که در جنگل ها و مناطق دور دست به صورت قبیله ای زندگی میکنند.
در اینها هیچکدام از نیازهایی که ما احساس کردیم، مثل نبوت، معاد، کجا شروع شدن خلقت و...... وجود نداره.

در حالیکه نیاز تشنگی در همه هست بی هیچ استثنا.

اما تفکر ابتدا با تلقین و از طریق جامعه به آدم تلقین میشه، سپس اگر او قانع نشد و یک خلا در ذهنش به وجود اومد احساس نیاز میکنه.

تعداد آدم هایی که از روی نیاز تفکر میکنند بسیار بسیار کمه و مطمئنا اینها میتونن سر منشا مکاتب جدید بشوند.
چون ما بیشتر نیازیهای خود را در اثر فشار جامعه جذب کرده ایم ، اینگونه می گوییم که فکر از تلقین می باشد . ای بسا که بدون هیچ تلقینی فکر ما مسیر حل نیازهای ما را در پی بگیرد .
پیشنهاد می کنم تنهایی به جایی که تا به حال سفر نکرده اید بروید و رفتارها و افکاری که در زمان ورود به آن شهر در شما پدیدار می شود با دقت نگاه کنید . آنگاه بیشتر به مضمون صحبت ما پی خواهید برد .

(ما دنیایمان را در پس نیروهایی که سپر خود قرار داده ایم مانند هنجارها و افراد جامعه و ... شناخته ایم برای لمس حقیقت آن نیاز به اینچنین آزمایشاتی داریم تا طعم لحظات تنهایی و غریبی را حس کنیم و ظهور فکر خالص خود را دریابیم)
 

*Essi*

اخراجی موقت
چون ما بیشتر نیازیهای خود را در اثر فشار جامعه جذب کرده ایم ، اینگونه می گوییم که فکر از تلقین می باشد . ای بسا که بدون هیچ تلقینی فکر ما مسیر حل نیازهای ما را در پی بگیرد .
پیشنهاد می کنم تنهایی به جایی که تا به حال سفر نکرده اید بروید و رفتارها و افکاری که در زمان ورود به آن شهر در شما پدیدار می شود با دقت نگاه کنید . آنگاه بیشتر به مضمون صحبت ما پی خواهید برد .

(ما دنیایمان را در پس نیروهایی که سپر خود قرار داده ایم مانند هنجارها و افراد جامعه و ... شناخته ایم برای لمس حقیقت آن نیاز به اینچنین آزمایشاتی داریم تا طعم لحظات تنهایی و غریبی را حس کنیم و ظهور فکر خالص خود را دریابیم)

پس به اینکه میگن هر آدمی دنیا رو از عینکی که به چشم خودش دارد میبیند، باور نداری؟
به نظرم وقتی عینکی روی چشم زده بشه، فرق نمیکنه توی کدوم محیط بری.

حتی محیط های جدید رو هم همانطور خواهی دید که دوست داری.

این عینک رو هر چیزی میتونه به چشمت گذاشته باشه، مذهب، اخلاق، سکولاریسم، متریالیسم یا .......

چیزی به نام عقل به صورت مستقل وجود نداره، مواد اولیه اجباری هست، ما فقط توی ساخت داریم خلاقیت به خرج میدیم.
 

Similar threads

بالا