مشاعرۀ سنّتی

[F A R Z A N E]

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!
تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپید؟
تو را كدام خدا؟
تو از كدام جهان؟
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف؟
تو در كدام چمن، همره كدام نسیم؟
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!

هر كجا هستي بگو با من
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن
آفتابي شو
رعد ديگر پانمي كوبد به بام ابر
مار برق از لانه اش بيرون نمي آيد
و نمي غلتد دگر زنجير طوفان بر تن صحرا
روز خاموش است آرام است
از چه ديگر مي كني پروا ؟

 

[tracer]

هر كجا هستي بگو با من
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن
آفتابي شو
رعد ديگر پانمي كوبد به بام ابر
مار برق از لانه اش بيرون نمي آيد
و نمي غلتد دگر زنجير طوفان بر تن صحرا
روز خاموش است آرام است
از چه ديگر مي كني پروا ؟

ای شاه درویشت منم درویش دلریشت منم //بیگانه و خویشت منم هذا جنون العاشقین!

 

[F A R Z A N E]

ای شاه درویشت منم درویش دلریشت منم //بیگانه و خویشت منم هذا جنون العاشقین!

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است

 

[baran72]

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر سحر نزديك است

تو را من چشم در راهم
به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم
ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم
تو را من چشم در راهم

 

[F A R Z A N E]

تو را من چشم در راهم
به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايم
ببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارم
تو را من چشم در راهم

مرابه وسعت تشكيل برگ ها ببريد
مرا به كودكي شور آب ها برسانيد
و كفش هاي مرا تا تكامل تن انگور
پر از تحرك زيبايي خضوع كنيد
دقيقه هاي مرا تا كبوتران مكرر
در آسمان سپيد غريزه اوج دهيد
و اتفاق وجود مرا كنار درخت
بدل كنيد به يك ارتباط گمشده پاك
و در تنفس تنهايي
دريچه هاي شعور مرا به هم بزنيد
روان كنيدم دنبال بادبادك آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد
حضور هيچ ملايم را
به من نشان بدهيد

 

[baran72]

مرابه وسعت تشكيل برگ ها ببريد
مرا به كودكي شور آب ها برسانيد
و كفش هاي مرا تا تكامل تن انگور
پر از تحرك زيبايي خضوع كنيد
دقيقه هاي مرا تا كبوتران مكرر
در آسمان سپيد غريزه اوج دهيد
و اتفاق وجود مرا كنار درخت
بدل كنيد به يك ارتباط گمشده پاك
و در تنفس تنهايي
دريچه هاي شعور مرا به هم بزنيد
روان كنيدم دنبال بادبادك آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد
حضور هيچ ملايم را
به من نشان بدهيد

دل من دیر زمانی است که می پندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و یاس
شاخه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است
آنکه ندانسته بیازارد
شاخه ترد و ظریفش را

 

[mani24]

دل من دیر زمانی است که می پندارد
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و یاس
شاخه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است
آنکه ندانسته بیازارد
شاخه ترد و ظریفش را

اگرچه دوست میگفت: چندان هم صبور نیستی

اما من مانده ام و تو و این همه کلمات

که دستم را میگیرند تا به در و دیوار نخورم

تا با غرق کردن من در خودشان از غرق شدن نجاتم دهند.
​

 

[tracer]

اگرچه دوست میگفت: چندان هم صبور نیستی

اما من مانده ام و تو و این همه کلمات

که دستم را میگیرند تا به در و دیوار نخورم

تا با غرق کردن من در خودشان از غرق شدن نجاتم دهند.
​

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست// مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

 

[naghmeirani]

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست// مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

[h=6]تاج سر دادمش و سيم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت
[/h]

 

[mani24]

تاج سر دادمش و سيم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت

ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
كه صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و، دست من كوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است
.

 

[tracer]

تاج سر دادمش و سيم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت

تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا//سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

 

[naghmeirani]

آه ! یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد

 

[mani24]

دل آسمانی خود را به ماهی ها هدیه می دهم

و مهرم را به تو می سپارم ...

 

[tracer]

من خرقه فکنده‌ام ز عشقت//باشد که به وصل تو زنم چنگ

 

[baran72]

من خرقه فکنده‌ام ز عشقت//باشد که به وصل تو زنم چنگ

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود گر تو بیایی

 

[tracer]

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود گر تو بیایی

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم//پرده برانداختی کار به اتمام رفت

 

[AinOs]

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم//پرده برانداختی کار به اتمام رفت

تا خیال قدوبالای تو در فکر من است ..........گرخلایق همه سروند چو سروآزادم

 

[امالیا]

تا خیال قدوبالای تو در فکر من است ..........گرخلایق همه سروند چو سروآزادم

من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی؟ که وفایم آزمودی

 

[AinOs]

من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی؟ که وفایم آزمودی

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم

 

[امالیا]

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم

ما را بس است جلوه گه شاهدان قدس
دنیا, برای مردم دنیا گذاشتیم

 

[malmal_r]

ما را بس است جلوه گه شاهدان قدس
دنیا, برای مردم دنیا گذاشتیم

ما همانیم که بودیم و محبت باقیست
ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند

 

[Dear.Doctor]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

[baran72]

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست​

​

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی​

 

[امالیا]

در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست​

​

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی​

یوسفی از چاه و زندان چاره نیست
سوی زهر قهر چون شکر بیا

 

[mani24]

یوسفی از چاه و زندان چاره نیست
سوی زهر قهر چون شکر بیا

از تنهایی گریزی نیست
بگذار آغوشم . . . برای همیشه یخ بزند !
نمیخواهم کسی . . . "شالگرد اضافه" اش را . . .
دور ِ گردن ِ آدم برفی احساسم بیندازد

 

[امالیا]

از تنهایی گریزی نیست
بگذار آغوشم . . . برای همیشه یخ بزند !
نمیخواهم کسی . . . "شالگرد اضافه" اش را . . .
دور ِ گردن ِ آدم برفی احساسم بیندازد

داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه جگر سوز تر است

 

[mani24]

داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه جگر سوز تر است

توي كوچه هاي شب؛ باز صداي پاش مياد

من غمهاي كهنمو ور ميدارم

كه توي ميخونه ها جا بزارم

مي بينم يكي مياد از ميخونه

 

[امالیا]

توي كوچه هاي شب؛ باز صداي پاش مياد

من غمهاي كهنمو ور ميدارم

كه توي ميخونه ها جا بزارم

مي بينم يكي مياد از ميخونه

همچو مهمان عزیزی گر درآید بی خبر
گرم در دل می نشیند ناوک خونریز او

 

[mani24]

• همچو مهمان عزیزی گر درآید بی خبر
  

گرم در دل می نشیند ناوک خونریز او

واین بار نه باتو بلکه با خویشتن خویش

من افتاده ام تا بلند شدن رابیاموزم

من خواهم ساخت

 

[امالیا]

• 
  
  واین بار نه باتو بلکه با خویشتن خویش
  
  من افتاده ام تا بلند شدن رابیاموزم
  
  من خواهم ساخت

• 
  
  تا بال گشودم پرم از شعله غم سو خت
  پروانه همان به که به پرواز نیاید