یک بیمار لطفا او را معالجه کنید!!!

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه مدت هر جا که میرم ملتو دو دسته می بینم

یا عصا قورت داده یا مثل میمون(مشکل از منه یا دیگران؟)

مثلا می ری تو چت روم یه سری روماش تین ایج هستن یه سری هم ادلات

می ری تین ایج می گی یه چیز خیلی عادی می گی سریع می ندازنت بیرون میگن اینجا تین ایج هست و اینا رو نباید بگی

میری ادالت adult هنوز حرف نزدی یه کلماتی میشنوی (حالو خودتو اسطوره ی فحش و.... اینا می دونستیا) کپ می کنی از بس کلفت صحبت می کنن

مشکل کجاست؟

==================
پیرو بحث بالا اینم بگم که نمی دونم خودم از اینا یاد گرفتم یا آموزه های من باعث شده اینجوری برداشت کنم
چون خودم هم یا عصا قورت داده حرف میزنم (حالا نه به اون شدت) یا بدجور (حالا نه به اون صورت)
نمی دونم حالا مشکل کجاست
اینو حل کنید تا مشکل دوم رو بگم
========================
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
یه مدت هر جا که میرم ملتو دو دسته می بینم

یا عصا قورت داده یا مثل میمون(مشکل از منه یا دیگران؟)

مثلا می ری تو چت روم یه سری روماش تین ایج هستن یه سری هم ادلات

می ری تین ایج می گی یه چیز خیلی عادی می گی سریع می ندازنت بیرون میگن اینجا تین ایج هست و اینا رو نباید بگی

میری ادالت adult هنوز حرف نزدی یه کلماتی میشنوی (حالو خودتو اسطوره ی فحش و.... اینا می دونستیا) کپ می کنی از بس کلفت صحبت می کنن

مشکل کجاست؟

==================
پیرو بحث بالا اینم بگم که نمی دونم خودم از اینا یاد گرفتم یا آموزه های من باعث شده اینجوری برداشت کنم
چون خودم هم یا عصا قورت داده حرف میزنم (حالا نه به اون شدت) یا بدجور (حالا نه به اون صورت)
نمی دونم حالا مشکل کجاست
اینو حل کنید تا مشکل دوم رو بگم
========================
اینایی که تخصص ندارن هم میتونن تو بحث شرکت کنن؟؟؟
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شما هم شرکت کنین اما من منتظر متخصصین عزیز هستم

نظر شما هم می تونه تخصصی باشه

لطفا بفرمایید ;)
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
[QUOTE=mand007;5058165]شما هم شرکت کنين اما من منتظر متخصصين عزيز هستم

نظر شما هم مي تونه تخصصي باشه

لطفا بفرماييد [/QUOTE]
فقط نظر شخصي:
انسان ذاتا با چيزي يا کسي مشکل ندارد...مثلبچه اي که مهربان است و هر چه به او(با مهرباني ) بگويي گوش ميکند.
اما شرايط... در زندگي شرايطي بوجود ميايدکه انسان را دچار تغيير دروني ميکند ... و خيلي وقت ها هم خود شخص در همان لحظه متوجه نميشود که تغيير کرده...اينشرايط باعث ايجاد پريشاني ... عصبانيت... ناراحتي...يا حتي خوشحالي و غيره در انسان ميشود.مثلا من از بيرون ميام خونه و پدرم با من بهتندي برخورد ميکنه... و من از پدرم ناراحتميشم و رنجش ميگيرم... ميرم تو خيابون قدم بزنم ... يه نفر چنان به من نگاه ميکنه کهحس استرس پاهامو ميلرزونه ...ميرم تو پارک بشينم... 4 نفر ادم ميان و بهم ميگن حق نشستننداري...بلند ميشم و ميرم که باز قدم بزنم... که يه موتوري جلومو ميگيره و چاقو ميکشه و پولامو ميبره... تو راه برگشت به خونه اشفته ... نگران... عصباني...احساس خواري و کوچيکي و بي اهميتي ميکنم ... غافل از اينکه پدرم مثل همون بچه ي مهربونه که شرايط بر اون تاثير گذاشته و کمي ناراحتش کرده و خودش دوست نداره که اين وضعرو داشته باشه اما راهي به مغزش تو اون لحظه نميرسه جز اينکه با من ارامش پيدا کنهو خودش رو با من خالي کنه...پس پدر من يک انسان که من با اون مشکلي ندارم.. اما او بيماره و بيماري او احساسي عمل کردنشه...واون کسي که به من نگاه ميکنه ... منو خوار و کوچيک نکرده ... بلکه او بيماره...بيماريهاون هم اينه که خودش رو صاحب همه چيز نشونبده... و اون 4 نفر بيماري ضعيف بودن داشتن... و اون به اصطلاح دزد... با پول من برايبرادر و خواهر کوچيکش غذا اورده بود....و هیچکدوم از اینا به خودش و به شخصیتش و به کارایی که میکنه نگاه نکرده... و نمیخواد قبول کنه که بیماره...
ادم تو هر شرايطي يه عمل و يه عکس العمليداره... اما انسان ذاتا بد نداريم...
چه خوبه که من به جاي ديدن ملت .... خودمرو ببينم و راجع به خودم فکر کنم ... البته اين کار کمي سخته من خودم قدرت پذيرشش رونداشتم اما با کمي منطق...
خوب يه عده ميمون و يه عده عصا قورت داده....من چي خودم شبيه چيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نميدونم ؟؟؟؟؟؟ هر چي تو اينه نگاه ميکنم ميگم خوب من يه انسانم...پس چه فرقي بين من و ملتهست...!!!!؟؟؟؟يه عده کارايي ميکنن بر خلاف ميل و عقايد من..... خوب حالا من بايد چکار کنم؟؟؟؟ مگر قراره هر چيزي تو اين دنيا اونطوري باشه که من ميخوام ؟؟؟؟؟!!!!! اره اما زماني اين طور ميشه که خدا باشي....يعني چي؟؟؟؟ يعني کامل باشي... هيچ نقصي نداشته باشي ... و از اينده هم خبر داشته باشي....و بتوني زنده کني...و بميراني...و ديگران رو تغيير بدي...اخه چرا بايد اين همه قدرت داشته باشم و همهچي بدونم و همه کار بتونم؟؟؟؟؟خوب تو اگر ندوني اينده چه خبره چطور ميخواي زمان حالاون چيزي اتفاق بيفته که تو ميخواي؟؟؟؟...ممکنه زمان حالت رو طوري انتخاب کني که ايندت رو خراب کنه....پس چکار کنم ؟؟؟؟؟ نهاينده نگري کن... نه سعي در تغيير ديگران داشته باش...نه وارد زندگي کسي شو....نه بميرانو نه زنده کن ... فقط و فقط خودت باش...و بپذير خودت را انگونه که هستي و روز به روزخودت را به سوي بهترين بودن تغيير بده...نه ديگران را!!!!!و با پذيرش اينکه خدا بهترينها را براي ما ميخواهد از انچه که هستي لذتببر و زمان حال را بگذران.
(انسان جاهل به عقیده ی خودهمیشه میتواند و همه چیز میداند)

پس زندگی میکنم و میگذارم دیگران هم زندگی کنند....اشتباه میکنم و میگذارم دیگران هم اشتباه کنند.... میخندم و میگذارم دیگران هم بخندند:smile:
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون تقریبا مشکل دوم هم حل شد

بنظرم اصلش این اخرش بود اما مقدماتش لازم بود

نهاينده نگري کن... نه سعي در تغيير ديگران داشته باش...نه وارد زندگي کسي شو....نه بميرانو نه زنده کن ... فقط و فقط خودت باش...و بپذير خودت را انگونه که هستي و روز به روزخودت را به سوي بهترين بودن تغيير بده...نه ديگران را!!!!!و با پذيرش اينکه خدا بهترينها را براي ما ميخواهد از انچه که هستي لذتببر و زمان حال را بگذران.
(انسان جاهل به عقیده ی خودهمیشه میتواند و همه چیز میداند)


پس زندگی میکنم و میگذارم دیگران هم زندگی کنند....اشتباه میکنم و میگذارم دیگران هم اشتباه کنند.... میخندم و میگذارم دیگران هم بخندند:smile:

بازم راجع به شما نظر دادم

نمی دونم چرا بازم همون سوالو دارم می پرسم اما الان دنبال جوابشم (جواب دادی اما چطور عملیش کنم)

من تمام وقتمو گذاشتم واسه نظر دادن راجع به هر چیزی بجز خودم دارم دیوانه میشم از این حیث
نمی تونم مشکلات خودم رو ببینم و برای انها راه حل پیدا کنم
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
ممنون تقریبا مشکل دوم هم حل شد

بنظرم اصلش این اخرش بود اما مقدماتش لازم بود




بازم راجع به شما نظر دادم

نمی دونم چرا بازم همون سوالو دارم می پرسم اما الان دنبال جوابشم (جواب دادی اما چطور عملیش کنم)

من تمام وقتمو گذاشتم واسه نظر دادن راجع به هر چیزی بجز خودم دارم دیوانه میشم از این حیث
نمی تونم مشکلات خودم رو ببینم و برای انها راه حل پیدا کنم
بله... اصلش همین بود که گفتین...راستش من زمانی تونستم عملیش کنم که خودو رو دیدم و به خودم گفتم که چون دوست ندارم کسی جای من تصمیم بگیره و کسی راجع به من نظر بده ... و یا کسی پشت سر من حرف بزنه...و یا کسی توی زندگی من دخالت کنه .. اولین کاری که کردم واسه خودم قانون گذاشتم...من پشت سر کسی حرف نمیزنم ... تا کسی پشت سر من حرف نزند..
من در مورد کسی نظر نمیدهم تا کسی در مورد من نظر ندهد.... من در زندگی کسی دخالت نمیکنم تا کسی در زندگی من دخالت نکند... و مثل این ها . . .
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
ممنون تقریبا مشکل دوم هم حل شد

بنظرم اصلش این اخرش بود اما مقدماتش لازم بود



بازم راجع به شما نظر دادم

نمی دونم چرا بازم همون سوالو دارم می پرسم اما الان دنبال جوابشم (جواب دادی اما چطور عملیش کنم)

من تمام وقتمو گذاشتم واسه نظر دادن راجع به هر چیزی بجز خودم دارم دیوانه میشم از این حیث
نمی تونم مشکلات خودم رو ببینم و برای انها راه حل پیدا کنم
بله... اصلش همین بود که گفتین...راستش من زمانی تونستم عملیش کنم که خودم رو دیدم و به خودم گفتم که چون دوست ندارم کسی جای من تصمیم بگیره و کسی راجع به من نظر بده ... و یا کسی پشت سر من حرف بزنه...و یا کسی توی زندگی من دخالت کنه .. اولین کاری که کردم واسه خودم قانون گذاشتم...من پشت سر کسی حرف نمیزنم ... تا کسی پشت سر من حرف نزند..
من در مورد کسی نظر نمیدهم تا کسی در مورد من نظر ندهد.... من در زندگی کسی دخالت نمیکنم تا کسی در زندگی من دخالت نکند... و مثل این ها . . .
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
راستش اول که این تصمیم رو گرفتم سخت بود ...کارای ناپسند زیا د انجام میدادم...اما وقتی قانون گذاشتم برای خودم.... مثلا اگر زمینه ی غیبت فراهم میشد به اولین چیزی که فکر میکردم قانونام بود و یادم میفتاد که باید دوری کنم...

خوب بعضی وقتا هم پیش میومد که فراموش کنم اما به محض اینکه یادم میومد دست از کارام بر میداشتم... حقیقت تلخه ....
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
راستش اول که این تصمیم رو گرفتم سخت بود ...کارای ناپسند زیا د انجام میدادم...اما وقتی قانون گذاشتم برای خودم.... مثلا اگر زمینه ی غیبت فراهم میشد به اولین چیزی که فکر میکردم قانونام بود و یادم میفتاد که باید دوری کنم...

خوب بعضی وقتا هم پیش میومد که فراموش کنم اما به محض اینکه یادم میومد دست از کارام بر میداشتم... حقیقت تلخه ....

اره حقیقت تلخه... و حقیقت زندگی اینه که این دنیا واسه زندگی کردن نیست و الا خدا دائمیش میکرد...بلکه باید زندگی کرد تا فهمید راز خلقت ما و اینکه خدا از خلقت ما چه هدفی داشته چیه؟؟؟!!! و به اون هدف رسید! خیلیا این حرفا رو قبول ندارن و حتی بهش فکر نمیکنن...
ولی منظور این نیست که چون این دنیا گذراست پس باید به هر قیمتی زندگی کرد ... نه ... بلکه باید با زندگی کردن قیمت پیدا کرد ...و این قیمت زمانی ریاد میشه که ما قدر خودمون رو بدونیم ... و همونطور که پاک بدنیا اومدیم ... پاک بمونیم و پاک بریم... . باور کن سخت نیست ... نمیشه گفت ... اما من یه کسی بودم که حتی تو خواب هم نمیدیدم اینقدر عوض بشم... و کسی فکرش هم نمیکرد... فقط باید خواست و ا ز ته دل....نمیدونم اسمشو بذارم امتحان خدا یا شرایط زندگی ... اما یه وقتایی پیش میاد که یکی مثل من قانوناش رو فراموش کنه یا روی اونا پا بذاره....اما دوست من یه تصمیم و یه حرف زمانی زیباست و به ادم بزرگی میده که دوتا نشه...(تغییر نکنه)
 

ha_23

عضو جدید
مشکل کمال گرایی منفی شماست.
دلم می خواست کمکتون کنم ولی الان خیلی خسته ام و خوابم میاد فردا فرصتی شد میگم براتون.شما هم اگه سوالی داشتید بگید
شب خوش
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ممنون من منتظرم

+

بله... اصلش همین بود که گفتین...راستش من زمانی تونستم عملیش کنم که خودو رو دیدم و به خودم گفتم که چون دوست ندارم کسی جای من تصمیم بگیره و کسی راجع به من نظر بده ... و یا کسی پشت سر من حرف بزنه...و یا کسی توی زندگی من دخالت کنه .. اولین کاری که کردم واسه خودم قانون گذاشتم...من پشت سر کسی حرف نمیزنم ... تا کسی پشت سر من حرف نزند..
من در مورد کسی نظر نمیدهم تا کسی در مورد من نظر ندهد.... من در زندگی کسی دخالت نمیکنم تا کسی در زندگی من دخالت نکند... و مثل این ها . . .

من اتفاقا دنبال اینم که من بقیه رو کنترل کنم بقیه منو

یکی از دوستام بود بجور من هدایت می کرد یعنی ممکن نبود که این یه چی بگه و اون کار به نفعم نباشه

هر جا گیر می کردم می گفتم دیگه راهی نیست اگه این بود خیلی سریع یه راه حل خیلی ساده با نتیجه ی خیلی خوب بهم پیشنهاد میداد

مخصوصا زمان هایی که هنگ می کردم

یه جور مشاور در حد تیم ملی بود
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
ممنون من منتظرم

+



من اتفاقا دنبال اینم که من بقیه رو کنترل کنم بقیه منو

یکی از دوستام بود بجور من هدایت می کرد یعنی ممکن نبود که این یه چی بگه و اون کار به نفعم نباشه

هر جا گیر می کردم می گفتم دیگه راهی نیست اگه این بود خیلی سریع یه راه حل خیلی ساده با نتیجه ی خیلی خوب بهم پیشنهاد میداد

مخصوصا زمان هایی که هنگ می کردم

یه جور مشاور در حد تیم ملی بود

اگر منظورتون از کنتزل شما از طرف دیگران ... راهنمایی و پیشنهاد دوستان هست خیلی خوبه ... اما واقعا شما دوست دارین که یه نفر تو خیابون جلوی شما رو بگیره و راجع به مثلا لباس شما نظر بده و یا انتقاد کنه ... یا مثلا عموی داییه دختر خاله بیاد راجع به انتخاب رشتتون نظر بده و بگه که حتما این رشته رو برید...!!!
 

mostafa ghodrat

همکار مدیر مهندسی برق
کاربر ممتاز
مشکل کمال گرایی منفی شماست.
دلم می خواست کمکتون کنم ولی الان خیلی خسته ام و خوابم میاد فردا فرصتی شد میگم براتون.شما هم اگه سوالی داشتید بگید
شب خوش

دوست من ما منتظریم... فراموش کردی ا ...! با تشکر
 

sage007

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه نفر تو خیابون جلوی شما رو بگیره و راجع به مثلا لباس شما نظر بده و یا انتقاد کنه ... یا مثلا عموی داییه دختر خاله بیاد راجع به انتخاب رشتتون نظر بده و بگه که حتما این رشته رو برید...!!!

حتی من از این هم استقبال می کنم

ولی قطعا عمل نمی کنم

شاید چون دوس دارم ذهن بقیه رو داشته باشم

اگه الان اینجام شاید مهمترین دلیلش نظر افرادی هست که اصلا نمی شناسمشان و بیشتر از اینکه دنبال جواب های دیگران باشم منتظر دیدن طرز تفکر دیگران در اینجا هستم و...
 

Similar threads

بالا