وصیت نامه داریوش

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید می‌تونم منبع کپی‌ پیست‌هاتون رو بدونم از کجاست ؟
از پ پ معروف که نیست ؟ هست ؟
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
۱- بت پرستی و چند خدایی کوروش: در این ترجمه که به نظر مناسبترین ترجمه بین دیگر ترجمه های فارسی می آید ، نکته جالب توجه پرستیدن رسمی "مردوک" و " نبو" بت های بابلیست ، از این رو این ترجمه بر خلاف برخی ترجمه های جعلی ما را به این حقیقت می رساند که کوروش خود را برگزیده خدایان- بت های- بابلی می داند و از بند ۱۲ تا بند ۱۹ علنا کوروش منتخب خدایان بابلی من جمله مردوک است تا بابل را تسخیر کند .
و در بند ۳۵ او اعلام می کند "مردوک، خدای من،..." این دیگر اقرار کتبی و بدون هیچ واسطه ایست که رد شدنی نیست و نشان می دهد همه تلاش برخی افسانه سازان در یکتاپرست خواندن کوروش سبکسرانه و بی اعتبار است .

۲-قوم کوروش : چنانچه در این لوح می خوانیم از دو جهت کوروش را نمی توان اهل ایران خواند ُ نخست حامیانش که گوتیانند و دیگر سیاه سر خوندن مردم بابل که هر دو با بررسی مشخصات گوتیان قابل بررسیست.
"گوتی : از اسناد موجود پیداست که گوتیان مردمی وحشی و سختدل بودند و ولایت اباد بین النهرین را غرقه خون و طعمه آتش کردند . هجوم طوایف گوتی نخستین هجومی است که تاریخ آسیای غربی قدیم ذکر آن را باقی گذاشته است ...در آثار قدیم بابل کنیزکان گوتی نژاد را ستوده اند و آن ها را مامورتی خوانده اند که به معنی صاحب بشره یا موی روشن است و از این حیث با زنان سومری و اکدی تفاوت بسیار داشته اند ...از تحقیق در این اسما ء استنباط میشود که گوتیان سامی نژاد نبوده اند و از مقایسه با سایر آثار میتوان گفت که گوتیان از طوایف آدریاتیک بوده اند. "دهخدا-لغتنامه - ذیل واژه گوتی
در اینجا پیداست بزرگترین حامیان کوروش که حاکم بابل هم شدند گوتیان بودند که دارای مو و چهره روشن بودند و میدانیم ار استپ های روسیه و قفقاز به سمت ایران مهاجرت و ساکن شدند .
۳- دروغی به نام برانداختن برده داری :
26. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.
مشاهده می کنید که "رهانیدن از بیگاری" یک عده محدود را به "برانداختن برده داری" تعبیر نموده و بیگاری را "کار بدون مزد" معنی می شود را "برانداختن برده داری" که از نظر اجتماعی و بین المللی یک عمل عظیم بوده ترجمه نموده است !
۴- دروغی به نام آزادی ادیان : همانطور که دیدیم در ترجمه استاد ارفعی چنین جمله ای وجود ندارد و مشخص نیست مترجم یا مترجمهای ایرانی و غیر ایرانی این مطلب را از کجای منشور استخراج کرده اند که استاد ارفعی آنرا ندیده اند ...
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
بین استارتر و بنده بحث منطقی ای شروع شده بود که فقط مشکلی کوچکی باعث ورود تاپیکخورها :دی به بحث شد !
آوردن کلمه کوروش به سهو در پست من
و پرش به موضوع بی ربط ذوالقرنین توسط استارتر !


بندهای 27 و 35 استوانه (کتاب دکتر ارفعی ) :
مردوک ، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و مرا کوروش ، پادشاهی که پرستنده وی است با بزرگواری افزونی داد .....
(بند 35) کوروش ، پادشاهی که تو را پرستنده است ...

کوروش که از شرق آسیا تا اروپا را تصرف کرده بود چرا فقط روی یدونه بابلش مانور داده میشود ؟
بهتر نیست درباره سایر تصرفات هم تحقیق و صحبت شود ؟

این دو تا بند گفته منو ثابت میکنه. ولی کو گوش شنوا و چشم بینا

تو خیلی بی جا می کنی .


اول ادب یاد بگیر بعد بحث کن

دشمنت !!!!!!!!! دشمن تو علامه طباطبایی و سایر علمایی هستن که بر خلاف ادعات رو میگن .

دشمن تو جهلته

از کوزه همان تراود که در اوست بیشتر از این چهره پشت آواتار خودتو لو نده

دشمن من جهل امثال تو هستش
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ضمن یه نفر که تب و تب مطلب نوشت ............دقت کردین کل مطلب منشور کوروش رو برد زیر سوال ؟

پس دقیقا شد همون حرف ما .........صهیونیستها به احتمال زیاد در اون دست بردند ........به خصوص موردی ک عده ای جدیدتر ترجمه کردن
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
ببخشید می‌تونم منبع کپی‌ پیست‌هاتون رو بدونم از کجاست ؟
از پ پ معروف که نیست ؟ هست ؟

اگر دقت کافی کرده باشید لینک همه پستها در درون پستها موجود است
و البته منابع نوشته ها در جای جای مطالب مشاهده میشه
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
۱- بت پرستی و چند خدایی کوروش: در این ترجمه که به نظر مناسبترین ترجمه بین دیگر ترجمه های فارسی می آید ، نکته جالب توجه پرستیدن رسمی "مردوک" و " نبو" بت های بابلیست ، از این رو این ترجمه بر خلاف برخی ترجمه های جعلی ما را به این حقیقت می رساند که کوروش خود را برگزیده خدایان- بت های- بابلی می داند و از بند ۱۲ تا بند ۱۹ علنا کوروش منتخب خدایان بابلی من جمله مردوک است تا بابل را تسخیر کند .
و در بند ۳۵ او اعلام می کند "مردوک، خدای من،..." این دیگر اقرار کتبی و بدون هیچ واسطه ایست که رد شدنی نیست و نشان می دهد همه تلاش برخی افسانه سازان در یکتاپرست خواندن کوروش سبکسرانه و بی اعتبار است .

۲-قوم کوروش : چنانچه در این لوح می خوانیم از دو جهت کوروش را نمی توان اهل ایران خواند ُ نخست حامیانش که گوتیانند و دیگر سیاه سر خوندن مردم بابل که هر دو با بررسی مشخصات گوتیان قابل بررسیست.
"گوتی : از اسناد موجود پیداست که گوتیان مردمی وحشی و سختدل بودند و ولایت اباد بین النهرین را غرقه خون و طعمه آتش کردند . هجوم طوایف گوتی نخستین هجومی است که تاریخ آسیای غربی قدیم ذکر آن را باقی گذاشته است ...در آثار قدیم بابل کنیزکان گوتی نژاد را ستوده اند و آن ها را مامورتی خوانده اند که به معنی صاحب بشره یا موی روشن است و از این حیث با زنان سومری و اکدی تفاوت بسیار داشته اند ...از تحقیق در این اسما ء استنباط میشود که گوتیان سامی نژاد نبوده اند و از مقایسه با سایر آثار میتوان گفت که گوتیان از طوایف آدریاتیک بوده اند. "دهخدا-لغتنامه - ذیل واژه گوتی
در اینجا پیداست بزرگترین حامیان کوروش که حاکم بابل هم شدند گوتیان بودند که دارای مو و چهره روشن بودند و میدانیم ار استپ های روسیه و قفقاز به سمت ایران مهاجرت و ساکن شدند .
۳- دروغی به نام برانداختن برده داری :
26. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.
مشاهده می کنید که "رهانیدن از بیگاری" یک عده محدود را به "برانداختن برده داری" تعبیر نموده و بیگاری را "کار بدون مزد" معنی می شود را "برانداختن برده داری" که از نظر اجتماعی و بین المللی یک عمل عظیم بوده ترجمه نموده است !
۴- دروغی به نام آزادی ادیان : همانطور که دیدیم در ترجمه استاد ارفعی چنین جمله ای وجود ندارد و مشخص نیست مترجم یا مترجمهای ایرانی و غیر ایرانی این مطلب را از کجای منشور استخراج کرده اند که استاد ارفعی آنرا ندیده اند ...
کلا از کجا کپی‌ می‌کنید ؟
منظورم سایت مورد نظره ، میدونین که سایت‌های زیادی داریم که یه نژادی رو میپرستن و میگن اون یکی‌ اخه :)
از هر دو گروه میگم‌ها یک وقت برداشت بد نکنید

در ضمن در جواب شما بنده هم یکی‌ کپی‌ پیست میزارم در مورد هر چی‌ که شما گفتین و من میگم غلطه
ولی‌ به قول خودتون گفتین که من از سایت‌ها " معلوم " الحال کپی‌ می‌کنم من هم در جوابتان میگم منابع شما هم سایت‌های معلوم الحال هستن ...
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر دقت کافی کرده باشید لینک همه پستها در درون پستها موجود است
و البته منابع نوشته ها در جای جای مطالب مشاهده میشه
نگرفتید منظور من رو سایتی‌ که این رو ازش کپی‌ کردین می‌خوام بی‌زحمت می‌خوام بقیه مطالبش رو هم بخونم
نگید که شما از خودتون تحقیق کردین بد منابع رو اینجا ذکر کردین :)
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ضمن یه نفر که تب و تب مطلب نوشت ............دقت کردین کل مطلب منشور کوروش رو برد زیر سوال ؟

پس دقیقا شد همون حرف ما .........صهیونیستها به احتمال زیاد در اون دست بردند ........به خصوص موردی ک عده ای جدیدتر ترجمه کردن
ناراحت نشو اینو میگم ,
این ربطی‌ به صهیونیست‌ها نداره , کلا یهودیا ( اگر منظورت باشه ) با ایرانی‌‌ها خیلی‌ خوب هستند تا عرب‌ها
این مسائل از یک جای دیگه آب میخوره
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دو تا بند گفته منو ثابت میکنه. ولی کو گوش شنوا و چشم بینا



از کوزه همان تراود که در اوست بیشتر از این چهره پشت آواتار خودتو لو نده

دشمن من جهل امثال تو هستش

پشت چهره اواتار من یه انسانه نه یک حیوان که صفتش مشهوره .

گربه صفت می دونید یعنی چی ؟؟؟


خیلی بهت میاد اواتارت
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاسخ به پرسشی پیرامون ذوالقرنین از سوی علما
پاسخ علما به پرسشی درباره ی ذوالقرنین و کوروش چند روز پیش از طریق ارسال پرسش ، نظر چند تن از علما و مفسران ایران را در زمینه ذوالقرنین و کوروش خواسته بودم که تا کنون پاسخ دو تن از علما به دستم رسیده که تصویر آنرا در اینجا قرار می دهم :

متن پاسخ دفتر آیت الله مکارم شیرازی :
با اهداء سلام و تحیت بارها گفته ایم آنچه در تفسیر نمونه آمده نظریه ابوالکلام آزاد است که به عنوان یک تفسیر ذکر شده ومساله بت پرستی کوروش از نظر تاریخی ثابت نیست ، همگان می توانند آن تفسیر را به عنوان یک نظریه ذکر کنند ولی مسلما جنبه قطعیت ندارد.

پاسخ دفتر آیت الله صافی گلپایگانی :


با توجه به این نکات به نظر موضوع تا حد زیادی روشن شده است و بسیاری از علاقه مندان به کوروش که صرفا به جهت استناد مطلق به تفسیر نمونه و المیزان و بدون در نظر گرفتن تئوری بودن این ادعا ، آنرا حکم شرعی و قطعی می دانستند ، دیگر بهانه ای برای ادامه ی این شیوه استدلال نخواهند داشت.
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاسخ به پرسشی پیرامون ذوالقرنین از سوی علما
پاسخ علما به پرسشی درباره ی ذوالقرنین و کوروش چند روز پیش از طریق ارسال پرسش ، نظر چند تن از علما و مفسران ایران را در زمینه ذوالقرنین و کوروش خواسته بودم که تا کنون پاسخ دو تن از علما به دستم رسیده که تصویر آنرا در اینجا قرار می دهم :

متن پاسخ دفتر آیت الله مکارم شیرازی :
با اهداء سلام و تحیت بارها گفته ایم آنچه در تفسیر نمونه آمده نظریه ابوالکلام آزاد است که به عنوان یک تفسیر ذکر شده ومساله بت پرستی کوروش از نظر تاریخی ثابت نیست ، همگان می توانند آن تفسیر را به عنوان یک نظریه ذکر کنند ولی مسلما جنبه قطعیت ندارد.

پاسخ دفتر آیت الله صافی گلپایگانی :


هنوز منتظر سایت هستم
اینم مال شما نیست جای دیگه هم دیده بودم :)
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلا از کجا کپی‌ می‌کنید ؟
منظورم سایت مورد نظره ، میدونین که سایت‌های زیادی داریم که یه نژادی رو میپرستن و میگن اون یکی‌ اخه :)
از هر دو گروه میگم‌ها یک وقت برداشت بد نکنید

در ضمن در جواب شما بنده هم یکی‌ کپی‌ پیست میزارم در مورد هر چی‌ که شما گفتین و من میگم غلطه
ولی‌ به قول خودتون گفتین که من از سایت‌ها " معلوم " الحال کپی‌ می‌کنم من هم در جوابتان میگم منابع شما هم سایت‌های معلوم الحال هستن ...

نگرفتید منظور من رو سایتی‌ که این رو ازش کپی‌ کردین می‌خوام بی‌زحمت می‌خوام بقیه مطالبش رو هم بخونم
نگید که شما از خودتون تحقیق کردین بد منابع رو اینجا ذکر کردین :)

عرض کردم لینک وبلاگ / وبسایت در بین پستها موجود است
برای نمونه پست 148
:smile:


اتفاقا منظور بنده از کپی پیست هم همین بود

سایتهای معلوم الحال مزین به منابع معتبر باشند چه مشکلی دارد که بهشان استناد شود ؟!
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]ذو القرنين در قرآن[/h] [h=1]بسم الله الرحمن الرحيم[/h] الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.
اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فيها طويلا.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا.
و از تو اى محمد، درباره «ذو القرنين‏» مى‏پرسند در پاسخ ايشان بگو: بزودى، بخشى از سرگذشت او را، براى شما بازگو خواهم كرد
آيات 83 تا 98 سوره مباركه كهف درباره زندگانى ذو القرنين مطالبى دارد كه در قالب سه بخش اساسى در كتاب شريف تفسير الميزان (1) آمده است:
الف - تفسير آيات مربوط به ذو القرنين ب - بحث روايى اين آيات شريفه ج - گفتارى پيرامون داستان ذو القرنين، به صورت قرآنى و تاريخى.
اين مطلب در كتاب تفسير نمونه (2) در دو بخش جداگانه آمده است كه بخش اول آن به تفسير آيات مربوطه، و بخش دوم به نكات آموزنده داستان و بحثهاى تاريخى و روايى آن اختصاص يافته است.
بنده پس از مطالعه دقيق اين كتب تصميم گرفتم كه تفسير اين آيات و داستان ذو القرنين را بازنويسى كرده و آن را در اختيار قرآن دوستان بگذارم.
البته ناگفته نماند كه درباره ذو القرنين و آيات قرآنى مربوط به او، كتابها و تاليفات زيادى نوشته شده است كه حاصل زحمات محققين علوم قرآنى است كه در پايان اين كتاب فهرستى از آنها را ذكر خواهم كرد.
با مراجعه به بعضى از اين كتابها دريافتم كه تعدادى از آنها بيشتر به جنبه تاريخى موضوع پرداخته‏اند، اما در اين نوشتار سعى شده تا جهت قرآنى قصه مورد توجه قرار گيرد. به عبارت ديگر، آنچه كه درباره داستان ذو القرنين از قرآن فهميده مى‏شود جمع‏آورى گردد. درباره جنبه تاريخى داستان هم سعى شده كه به طور خلاصه و در قالب يك فصل در پايان كتاب به آن پرداخته شود.
بنابراين، همان طور كه از نام كتاب پيداست، هدف اصلى ما طرح و بيان نكاتى است كه از قرآن درباره اين داستان فهميده مى‏شود.
علامه طباطبايى در بحث روايى خود چنين فرموده است:
«خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مروى از طرق شيعه و اهل سنت از رسول خداصلى الله عليه وآله و روايات مروى شيعه از ائمه هدى و... درباره داستان ذو القرنين، بسيار اختلاف دارند; آن هم اختلافهاى عجيب، و آن هم‏نه در يك بخش داستان، بلكه در تمامى خصوصيات آن! اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت‏آورى است كه هر ذوق سليمى از آن وحشت نموده و آن را محال مى‏داند و عالم وجود هم منكر آن است، لذا اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقايسه نموده مورد دقت قرار دهد، هيچ شكى نمى‏كند در اينكه مجموع آن‏ها خالى از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست. از همه اين مطالب غريب‏تر، رواياتى است كه علماى يهود كه به اسلام گرويده‏اند، از قبيل «وهب ابن منبه‏» و «كعب الاحبار»، نقل كرده‏اند، يا اشخاص ديگرى كه از قرائن به دست مى‏آيد كه مطالب خود را از يهوديان گرفته‏اند! بنابراين ديگر چه فايده‏اى دارد كه ما به نقل، استقصاء و احصاء آنها با آن كثرت و طول و تفصيلى كه دارد بپردازيم؟ لاجرم، به پاره‏اى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده و از آن مى‏گذريم، و به نقل آنچه كه تا حدى از اختلاف مصون مانده است اكتفاء مى‏كنيم‏» (3) .
از اين رو ما در اينجا بحث روايى نكرده‏ايم، ولى علاقه‏مندان مى‏توانند به تفسير الميزان مراجعه نمايند.
در پايان هم بايد اين نكته را متذكر شد كه چنين نيست كه بتوان همه مطالب اين كتاب را به تفسير الميزان يا تفسير نمونه نسبت داد، زيرا شايد جزئياتى باشد كه بطور صريح در اين دو كتاب نيامده است; اما بايد دانست كه بدنه اصلى و بيش از نود درصد مطالب اين كتاب چيزهايى است كه از آن دو صحيفه شريفه گرفته و بازنويسى كرده‏ام.
در نتيجه، در همين جا آنچه ستايش و سپاس بر اين اثر باشد را، نثار حضرت علامه طباطبايى‏رحمه الله و حضرت آيت‏الله مكارم شيرازى"مدظله" و گروه نويسندگان تفسير نمونه مى‏نمايم و اذعان دارم كه بنده فقط به صورت يك كار خدمات‏رسانى علمى، نقشى جزئى در اين زمينه ايفا كرده‏ام. اميد كه اين خدمت ناچيز مقبول درگاه احديت قرار گيرد!
و لله الحمد
قم - مهرماه سال هفتاد و نه - محمدرضا امين زارع

[h=2][/h]
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
کلا از کجا کپی‌ می‌کنید ؟
منظورم سایت مورد نظره ، میدونین که سایت‌های زیادی داریم که یه نژادی رو میپرستن و میگن اون یکی‌ اخه :)
از هر دو گروه میگم‌ها یک وقت برداشت بد نکنید

در ضمن در جواب شما بنده هم یکی‌ کپی‌ پیست میزارم در مورد هر چی‌ که شما گفتین و من میگم غلطه
ولی‌ به قول خودتون گفتین که من از سایت‌ها " معلوم " الحال کپی‌ می‌کنم من هم در جوابتان میگم منابع شما هم سایت‌های معلوم الحال هستن ...

نگرفتید منظور من رو سایتی‌ که این رو ازش کپی‌ کردین می‌خوام بی‌زحمت می‌خوام بقیه مطالبش رو هم بخونم
نگید که شما از خودتون تحقیق کردین بد منابع رو اینجا ذکر کردین :)

عرض کردم لینک وبلاگ / وبسایت در بین پستها موجود است
برای نمونه پست 148
:smile:


اتفاقا منظور بنده از کپی پیست هم همین بود

سایتهای معلوم الحال مزین به منابع معتبر باشند چه مشکلی دارد که بهشان استناد شود ؟!
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h] [h=2]فصل اول[/h] - مباحث مقدماتى
- چرا و به چه مناسبت داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
- داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟
مباحث مقدماتى در اين فصل، به يك سرى مباحث مقدماتى درباره ذو القرنين و چگونگى بيان داستان او در قرآن مى‏پردازيم و مباحث‏خود را در دو بخش جداگانه ذيل ارائه مى‏دهيم:
(بخش اول) چرا و به چه مناسبت داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
(بخش دوم) داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟
در بخش اول، به پيشينه داستان ذو القرنين و روايت مفصلى درباره شان نزول آيات ذو القرنين مى‏پردازيم تا خوانندگان محترم را از محتواى داستان و علت انگيزش آن در قرآن آگاه سازيم. در بخش دوم نيز به روش عمومى قرآن در طرح داستان‏ها و قصص و من‏جمله داستان ذو القرنين پرداخته و ارزشهاى اين نوع داستان‏گويى را يادآور مى‏شويم; «رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى‏»! (4)
[h=3]چرا داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟ (5)[/h] نام ذو القرنين و وقايع مربوط به بزرگى و عظمت او قبل از اينكه داستانش در قرآن نازل شود معروف بوده است. مردم او را به عنوان ذو القرنين مى‏شناختند و اين از نظر قرآن و قرائن اطراف آيات، مسلم است. نيز، معلوم است كه نزول اين آيات، بر اساس سؤالى بوده كه مردم از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله درباره ذو القرنين كرده‏اند.
اما اينكه اين سؤال از طرف چه كسانى و چگونه مطرح شده است، پرسشى است كه پاسخ آن را در روايت زير جستجو مى‏كنيم; در تفسير الميزان چنين آمده است:
صاحب كتاب تفسير قمى از امام صادق‏عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: سبب نزول سوره كهف اين بود كه قريش سه نفر را به قبيله نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. آن سه نفر «نضربن حارث بن كلده‏»، «عقبة‏بن ابى‏معيط‏» و «عاص بن وائل سهمى‏» بودند.
اين سه نفر به سوى نجران حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند...
ادامه روايت در آن كتاب چنين آمده است:
يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مى‏دانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگو است. آنگاه از يك مساله ديگر بپرسيد، اگر گفت مى‏دانم، بدانيد كه دروغگو است. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟
مطلب دوم اينكه از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟
سوم اينكه از او از سرگذشت‏شخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد; او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟
يهوديان پس از عرضه اين مسائل جواب آن‏ها را نيز به فرستادگان قريش دادند و گفتند: اگر اين طور كه ما شرح داديم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مى‏گويد.
فرستادگان قريش پرسيدند: آن يك سؤال ديگر كه گفتيد چيست؟ گفتند: از او بپرسيد كه قيامت چه وقت‏به‏پا مى‏شود؟ اگر ادعا كرد كه من مى‏دانم قيامت چه موقع به‏پا مى‏شود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا كسى تاريخ آن را نمى‏داند، راستگو است.
فرستادگان قريش به مكه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مى‏كند كه اخبار آسمان‏ها برايش مى‏آيد، ما از او چند پرسش مى‏كنيم، اگر جواب داد، مى‏دانيم كه راستگو است، وگرنه مى‏فهميم كه دروغ مى‏گويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مى‏خواهد بپرسيد!
آن‏ها آن مسائل را مطرح كردند. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: فردا جواب‏هايش را مى‏دهم; اما در وعده‏اى كه داد «ان‏شاءالله‏» نگفت. به همين جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا كه رسول خداصلى الله عليه وآله غمگين گرديد و (بعضى از) يارانش كه به وى ايمان آورده بودند به شك افتادند، و قريش شادمان شده و به استهزاء و آزار ايشان پرداختند; ابوطالب نيز سخت در اندوه شد.
پس از چهل شبانه‏روز، سوره كهف بر پيامبر نازل شد. رسول‏خداصلى الله عليه وآله از جبرئيل سبب تاخير را پرسيد؟ (جبرئيل) گفت:ماقادرنيستيم‏ازپيش‏خود نازل شويم جز به اذن خدا. (6)
مى‏دانيد كه سوره كهف شامل سه داستان است: داستان اصحاب كهف، داستان حضرت موسى‏عليهم السلام و حضرت خضرعليهم السلام و داستان ذو القرنين كه طبق روايت‏بالا، به خاطر سؤال آزمايشى مشركان مكه از حضرت محمدصلى الله عليه وآله نازل شده است.
[h=3]داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟[/h] پيشتر گفتيم كه طرح داستان ذو القرنين در قرآن، براساس سؤالى بوده كه مردم از پيامبر اكرم كرده بودند. حال به چگونگى و كيفيت طرح اين داستان در قرآن مى‏پردازيم.
[h=3]روش عمومى طرح داستان‏ها در قرآن[/h] عموما وقتى قرآن كريم داستان واقعه يا شخصى از گذشتگان را ذكر مى‏كند، روش خاصى دارد; به جزئيات افراد و اشخاص و موضوعات نمى‏پردازد و متعرض جزئياتى كه در اصل واقعه يا نتيجه قرآنى آن دخالتى ندارند نمى‏شود; بلكه تنها نقاط كليدى و اساسى را مطرح كرده و در مواردى، حتى نتيجه‏گيرى آن را هم به مخاطب واگذار مى‏نمايد. البته اين طبيعى است كه از لابه‏لاى بعضى جملات و كلمات، مى‏توان بعضى جزئيات را هم به دست آورد كه اين هم يكى از ظرايف هنرى قصه‏هاى قرآنى است.
طرح داستان ذو القرنين به همان روش عمومى در مورد داستان ذو القرنين نيز، اگرچه بر اساس طرح سؤالى بوده است و قاعدتا بايد پاسخ آن مطابق نظر سؤال كننده و تامين كننده پرسش او باشد، ولى در عين حال، قرآن پاسخ را طورى آورده كه هم نظر سائل برآورده شود و هم نتيجه‏اى كه خود قرآن مى‏خواهد از آن گرفته شود. بنابراين، طبق روش عمومى خود، نام اصلى ذو القرنين، تاريخ زندگى، ولادت، نسب و ساير مشخصاتش را ذكر نكرده است. در مورد خصوصيات شخصى، فقط به دينى كه از آن پيروى مى‏كرده و توانايى جسمى و مديريتى‏اى كه داشته است اكتفا كرده و در مورد تاريخ زندگيش، تنها به سفرهاى سه‏گانه او اشاره نموده و درباره فعاليت‏هاى او فقط به ذكر كارهايى چون برخوردش با مردم سرزمين‏هاى مختلف در طى همان سفرهاى سه‏گانه پرداخته است.
البته، روح زندگى يك فرد و آنچه مى‏تواند براى ديگران آموزنده باشد همين است; يعنى اينكه يك شخص از چه امكاناتى برخوردار بوده و چه اعتقاداتى داشته است؟ و اگر اعتقادات صحيحى داشته، بر اساس آن ايمان و عقيده و با استفاده از توانايى‏هايش، چه نوع فعاليت‏هايى انجام داده و با ديگران چه رفتارى كرده است؟ نكته مهم ديگر اينكه آيا در ميدان عمل و ميدان استفاده از آن امكانات، خدا و قيامت را در نظر داشته است‏يا خير؟

[h=2][/h]
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2]فصل دوم[/h] - توضيح آيات قرآن و علت نزول اين آيات و معرفى ذو القرنين
- سفر به مغرب
- سفر به مشرق
- سفر به طرف كوه‏هاى ياجوج و ماجوج
- ساختن سد
[h=3]توضيح آيات قرآن[/h] «و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا»
و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مى‏كنند، در پاسخ ايشان بگو:به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏كنم. (7)
«انا مكنا له فى الارض و اتيناه من كل شى‏ء سببا» ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
[h=3][/h] [h=3]سفر به مغرب[/h] «فاتبع سببا» ذو القرنين از اين اسباب و وسايل استفاده كرد و راه سفر را در پيش گرفت.
«حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گل‏آلود فرو مى‏رود و در آنجا مردمى را ديد كه مجموعه‏اى از انسان‏هاى نيك و بد بودند.
«قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا» گفتيم اى ذو القرنين، آيا مى‏خواهى بدان ايشان را مجازات كنى، يا روش نيكويى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمايى؟
«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا»
ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازاتى شديد خواهد نمود; يعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مى‏كشند و هم عذاب آخرت را.
«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا يسرا» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر - بيشتر از استحقاقش - خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت.
[h=3]سفر به مشرق[/h] ذو القرنين سفر خود را به غرب پايان داد و دوباره عزم سفر كرد; قرآن مى‏گويد:
«ثم اتبع سببا» سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود.
«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»
همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچ‏گونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم. (8)
«كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليت‏هاى او آگاه بوديم.
[h=3]برگشت از مشرق و سفر به طرف كوه‏هاى ياجوج و ماجوج[/h] «ثم اتبع سببا» باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود.
«حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا».
همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند; يعنى خيلى ساده و بسيط‏الفهم بودند.
«قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آن گروه - وقتى ذو القرنين را با آن قدرت و توانايى ديدند - به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مى‏كنند، آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آن‏ها سدى ايجاد نمايى؟!
«قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما».
ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از آنچه شما پيشنهاد مى‏كنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن‏ها سد محكمى ايجاد نمايم!
[h=3]ساختن سد[/h] «اتونى زبر الحديد حتى اذا ساوى بين الصدفين قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آن‏ها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد. (9)
آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد.
«قال اتونى افرغ عليه قطرا» بعد گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم!
و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد، چنان كه قرآن مى‏گويد:
«فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ايجاد كنند.
«قال هذا رحمة من ربى.» ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!
«فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏كوبد و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مى‏سازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد يافت (وعده‏اى كه بر اساس آن، در آستانه رستاخيز سازمان دنيا به هم خورده و تمامى استحكامات آن فرو خواهد ريخت).
پايان آيات
[h=2]فصل سوم[/h] - داستان ذو القرنين

- ذو القرنين كه بود؟
- مسافرت‏هاى ذو القرنين
همانطور كه در گذشته عرض كرديم، قرآن فقط به چند جهت از شخصيت ذو القرنين اشاره كرده است. البته بعضى جوانب را نيز مى‏توان از لابه‏لاى كلمات و جملات داستان به دست آورد كه در اينجا به يك‏يك آن موارد اشاره كرده و به توضيح آن مى‏پردازيم.
[h=3]نام ذو القرنين[/h] ذو القرنين، قبل از اينكه داستانش در قرآن بيايد و حتى در زمان زندگى‏اش به همين نام خوانده مى‏شده است و اين چنين نيست كه بعدها اين لقب را گرفته باشد. اين نكته از اين آيات قرآن يعنى «يسئلونك عن ذى‏القرنين‏» از تو اى پيامبر، درباره ذو القرنين سؤال مى‏كنند; «قلنا يا ذاالقرنين‏» ما گفتيم اى ذو القرنين، و «قالوا يا ذاالقرنين‏» آن قوم گفتند: اى ذو القرنين به خوبى استفاده مى‏شود.
از جمله اول بر مى‏آيد كه در عصر رسول خداصلى الله عليه وآله، قبل از نزول اين قصه، چنين اسمى بر سر زبان‏ها بوده است كه از آن جناب داستانش را پرسيده‏اند، و از دو جمله بعدى نيز به خوبى معلوم مى‏شود كه ذو القرنين در زمان حياتش همين لقب را داشته و او را به اين نام خطاب مى‏كرده‏اند.
[h=3]توانايى‏هاى ذو القرنين[/h] ذو القرنين از قدرت و مكنت‏بسيارى برخوردار بود و خداوند وسايل غلبه بر مشكلات و دست‏يابى به اهداف مهم زندگى را به او عنايت كرده بود. اين اسباب و وسايل، شامل علم و دين، عقل و درايت، نيروى جسمى، مال و لشكر زياد، وسعت قلمرو، قدرت مديريت و امثال آن بودند، و همه اين خصوصيات از آيه كريمه زير به خوبى استفاده مى‏شود:
«انا مكنا له فى الارض واتيناه من كل شى‏ء سببا» ما او را در زمين قدرت و حكومت داديم و وسايل دست‏يابى به هر چيزى را در اختيارش گذارديم.
البته، از مجموعه داستان نيز اين مطلب فهميده مى‏شود; توانايى اينكه به مشرق و مغرب آفتاب برود و آن سد عظيم را با توجه به وسايل آن روزگار بسازد و قدرت خود را در دورترين نقاط زمين اعمال كند، همه و همه، شاهد قدرت و توانايى بسيار او مى‏باشد.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]دين ذو القرنين[/h] ذو القرنين مردى مؤمن به خداوند و روز قيامت و متدين به دين حق بوده است (10) و اين نكته از آيات زير به دست مى‏آيد:
«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا» ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد. سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازات شديدى خواهد نمود.
«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى‏» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكو خواهد داشت.
«قال هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» ذو القرنين در پايان كار سدسازى گفت: اين سد نعمت و رحمتى از سوى پروردگار من است و هنگامى كه فرمان پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏كوبد و وعده پروردگار حق است و تحقق خواهد يافت.
[h=3]مقام و حكومت دينى ذو القرنين[/h] از مجموع اين آيات بر مى‏آيد كه او داراى مقام و حكومتى دينى بوده است. در آيه كريمه زير مى‏خوانيم:
«قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب واما ان تتخذ فيهم حسنا» ما به ذو القرنين گفتيم: اى ذو القرنين! آيا مى‏خواهى بدان ايشان را مجازات كنى يا روش نيكويى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمايى؟
خداوند طبق اين آيه به او اختيار تام مى‏دهد، و اين خود شاهد بر اين مطلب است كه وى از سوى وحى الهى يا پيامبرى از پيامبران، تاييد و راهنمايى مى‏شده است. (11)
اين مطلب از جواب ذو القرنين به اين فراز روشن‏تر مى‏شود، گويا هدف او از بيان چنين جوابى، اشاره به اين نكته است كه مردم در برابر دعوت به توحيد و مبارزه با شرك، به دو گروه تقسيم خواهند شد; كسانى كه تسليم اين برنامه سازنده الهى شوند، كه مطمئنا پاداشى نيكو خواهند داشت و در امنيت و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد، و آنها كه در برابر اين دعوت موضع‏گيرى خصمانه داشته و به ظلم و فساد ادامه دهند، كه مجازات خواهند گرديد.
علاوه بر اين، در آيه‏اى ديگر نيز مى‏خوانيم:
«كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» كار ذو القرنين چنين بود، و ما به خوبى از امكانات و آنچه نزد وى صورت مى‏گرفت، اطلاع داشتيم.
ظاهرا اين آيه هم كنايه از اين مطلب است كه آنچه او تصميم‏مى‏گرفت،به هدايت‏خداوند و امر او بود و در هيچ كارى اقدام نمى‏نمود،مگر آن‏كه خداوند او راماموركرده بود.
بنابراين، مجموع اين آيات اين مفهوم را مى‏رساند كه مكالمه خداوند سبحان با ذو القرنين از سوى پيامبرى كه همراه او بوده صورت مى‏گرفته است و او حكومتى مثل حكومت جناب طالوت بر بنى‏اسرائيل داشته است. (12)
اين حكومت از طرف خدا و با الهام پيامبرى از پيامبران بوده و كارهايش رانيز به هدايت همان پيامبر انجام مى‏داده است.
[h=3]يك سؤال و پاسخ آن[/h] در اينجا سؤالى پيش مى‏آيد و آن اينكه مى‏بينيم كه خداوند مى‏فرمايد: «ما به ذو القرنين گفتيم...»، بنابراين چرا مفسران صريحا نگفته‏اند كه ذو القرنين خود پيامبرى از پيامبران الهى بوده است؟
پيش از اين گفتيم كه گفتگوى خداوند با انسان، امكان دارد به صورت «گفتگوى پيامبرى‏» يا «الهام‏» يا «گفتگو از طريق يك پيامبر» باشد، لذا معلوم نيست كه ذو القرنين واقعا پيامبر باشد و گفتگوى خداوند سبحان با وى از نوع وحى پيامبرى باشد; چرا كه اگر ايشان پيامبر بود، همچون بسيارى ديگر از پيامبران كه در قرآن نامشان آمده است، به پيامبرى او نيز تصريح مى‏شد. مثل «واذكر فى الكتاب اسمعيل انه كان صادق الوعد وكان رسولا نبيا» و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن، كه در وعده‏هايش صادق بود و رسول و پيامبر بود. (13)
«و ان الياس لمن المرسلين‏» و الياس از رسولان [ما] بود. (14)
و همچنين آيات 41 سوره مريم و 133 سوره صافات و آيات بسيار ديگرى كه در آن به پيامبرى رسولان الهى تصريح شده‏است.
بنابراين، نمى‏توان با اطمينان گفت كه ذو القرنين پيامبر بوده است و پيامبرى كسى را نيز با احتمال نمى‏توان اثبات كرد.
[h=3]مسافرت‏هاى ذو القرنين[/h] مهم‏ترين چيزى كه از تاريخ زندگى ذو القرنين در قرآن آمده است، مسافرت‏هاى سه‏گانه او به نقاط مختلف دنيا است; مسافرت به مغرب، مسافرت به مشرق و برگشت از مشرق به طرف كوه‏هاى ياجوج و ماجوج. بايد توجه داشت كه ذكر مشرق و مغرب به خاطر آن نيست كه او فقط به مشرق و مغرب سفر كرده، بلكه منظور اين است كه از محل زندگى خود تا مغرب و از آنجا تا مشرق و از مشرق تا محل كوه‏هاى ياجوج و ماجوج مسيرى طولانى را طى كرده است. ذكر اين مناطق شايد بدان جهت است كه پرسش سؤال كنندگان درباره ذو القرنين همين بوده; يعنى پرسيدند آن شخصى كه به مشرق و مغرب عالم سفر كرد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد كه بود؟
اما اين كه هدف او از اين كار چه بوده، از شكل بيان آن در قرآن كريم، چنين به نظر مى‏رسد كه او به منظور گسترش عدالت در جهان و خدمت‏به مردم سفر مى‏كرده است.
[h=3]مسافرت به مغرب[/h] ذو القرنين در اولين مسافرت خود به طرف مغرب حركت كرد و آنقدر در خشكى پيش رفت تا به غروبگاه خورشيد رسيد. در آنجا احساس كرد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گل‏آلود (15) فرو مى‏رود. احتمالا منظور اين است كه او به ساحل دريايى رسيد كه ديگر ماوراى آن اميد خشكى نمى‏رفت و چنين به نظرش مى‏رسيد كه آفتاب در دريا غروب مى‏كند; چون انتهاى افق به دريا چسبيده بود. ذو القرنين در اين منطقه به طايفه‏اى برخورد:
«قلنا يا ذاالقرنين اما ان تعذب واما ان تتخذ فيهم حسنا» به ذو القرنين گفتيم: اى ذو القرنين! بدان ايشان را مجازات مى‏كنى يا روشى نيكو در مورد آنان انتخاب مى‏نمايى؟
اين نكته از آيه كريمه فوق به دست مى‏آيد كه آن طايفه مجموعه‏اى از افراد نيك و بد بودند; چون اگر همه مردمى خوب و صالح بودند و در ميان ايشان ظالم و مفسد وجود نداشت، چگونه ممكن بود كه خداوند به او چنين اختيار تامى بدهد؟ (16)
از لحن اين آيه و پاسخ ذو القرنين كه چند سطر بعد مى‏آيد، چنين به نظر مى‏رسد كه در آن منطقه ظلم و فسادى برپا بوده است; زيرا هر دو جا عذاب و مجازات اول گفته شده است.
بالاخره خداوند طبق آيه كريمه بالا به ذو القرنين اختيار داد و پرسيد كه با ايشان چه مى‏كنى؟ ذو القرنين برنامه خود را چنين بيان كرد: مردم اين منطقه از جهت صلاح و فساد به دو دسته اصلى تقسيم مى‏شوند: يك عده ظالمان و فاسدان كه در مقابل روند زندگى و حيات انسانى اخلال ايجاد مى‏كنند و عده ديگر، صالحان و كسانى كه در جهت مصالح حيات و زندگى بشر حركت مى‏كنند. اين دو گروه، با دو گونه برخورد روبه‏رو خواهند شد; چنان كه در آيات مى‏خوانيم:
«اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا».
هر كس ظلم و فساد كند، او را مجازات مى‏كنيم و خداوند نيز او را بعد از مرگ عذاب خواهد كرد.
«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من امرنا يسرا».
و هركس‏ايمان بياورد و رفتارهايى نيكو داشته باشد، پاداشى‏نيكوتر ازاستحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود او را به كارى آسان وا خواهيم داشت; يعنى از امنيت، رفاه و امكانات‏اجتماعى اين دنيا و پاداش آخرت برخوردار خواهد شد و ما نيز قوانين سهل و آسانى برايش وضع خواهيم كرد.
ذو القرنين بعد از مجازات ستمگران آن قوم غربى و برقرارى امنيت و احتمالا وضع يك سرى قوانين براى مردم آن منطقه، سفر خود را به مغرب زمين پايان داد و به طرف مشرق حركت كرد.
«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ مطلع الشمس‏» دوباره وسايل سفر را فراهم آورد و به سوى مشرق حركت كرد تا به محل طلوع خورشيد رسيد.
مسافرت به مشرق همان طوركه گفتيم، ذو القرنين مسافرت دوم خود را از مناطق غربى به طرف مشرق زمين شروع كرد و تا دورترين مناطق شرقى (17) پيش رفت و در آخرين صحراى شرقى به مردمى برخورد كرد كه از جهت تمدن در سطح بسيار پايينى بودند:
«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا» همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك محل طلوع خورشيد رسيد و در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه در برابر تابش آن، هيچ گونه پوشش و سايبانى برايشان قرار نداده بوديم.
آن مردم در صحرا و بر روى خاك زندگى مى‏كردند و هنوز به اين سطح فكرى نرسيده بودند كه اهميت‏خانه‏سازى و يا چادر زدن را بفهمند، چه رسد به اين كه علم ساختمان‏سازى و خيمه‏زدن را بدانند يا بياموزند. حتى عده‏اى از مفسرين، با برداشت از همين آيه قرآن گفته‏اند كه اين جمعيت‏به صورت عريان و يا با پوشش بسيار كمى زندگى مى‏كرده‏اند; پوششى كه بدن آن‏ها را از آفتاب نمى‏پوشانيده است.
اينكه ذو القرنين در اين منطقه، براى رهايى آنان از اين وضع سخت زندگى چه كرد، از آيات قرآن چيزى در اين مورد به دست نمى‏آيد.
[h=3]يك پرسش و پاسخ آن[/h] حال ممكن است‏شما بگوئيد چرا قرآن اين داستان را بدين صورت سربسته نقل كرده است؟ و اين گونه نقل داستان چه فايده‏اى مى‏تواند داشته باشد؟
در پاسخ مى‏گوئيم كه اصل داستان ذو القرنين براى پاسخ به سؤالى است كه از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پرسيدند: آن مردى كه به مشرق و مغرب عالم سفر كرد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد كه بود؟ و داستانش چه بود؟ بنابراين مجموع داستان با هدف پاسخگويى به آن سؤال مطرح شده است و همين اندازه در پاسخ آنان كافى و نتيجه‏بخش بوده است. علاوه بر اين، ساير قسمت‏هاى داستان، نكات جالبى دارد كه در فصل «نكات جالب و پندآموز» به برخى از آن نكته‏ها اشاره خواهيم‏كرد.همچنين‏بايداضافه‏كرد كه هنوز كسى ادعا نكرده است كه تمام جوانب اين آيات را فهميده و درك كرده، لذا ممكن است در آينده نكات تازه‏اى‏از اين آيات به دست آيد.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]سفر به كوه‏هاى ياجوج و ماجوج[/h] ذو القرنين بعد از مسافرت به منتهى‏اليه مشرق دوباره حركت كرد، سرزمين‏ها را در نورديد تا به تنگه‏اى در ميان يك سد طبيعى طولانى رسيد. اين سد طبيعى، احتمالا كوه‏هايى بوده كه همچون يك ديوار عظيم بين دو منطقه فاصله انداخته بودند و تنها راه ارتباطى بين آن دو منطقه، تنگه‏اى بيش نبوده است; تنگه‏اى كه آن رشته كوه‏هاى طولانى را به دو نيم كرده و تبديل به دو ديوار مى‏كرده است و ظاهرا كلمه «سدين دو سد» در قرآن به همين معناست:
«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما» همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه مردمى را يافت... .
نزديك آن تنگه، گروهى از مردم زندگى مى‏كردند و اين همان تنگه‏اى است كه به درخواست مردم ساكن آن منطقه، سد ذو القرنين بر آن ساخته شد.
مردمى كه نزديك آن تنگه زندگى مى‏كردند اين مردم، از نظر فهم افراد بسيار ساده‏اى بودند. مرحوم علامه طباطبايى در توضيح آيه كريمه «وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا» در نزديكى آن دو كوه مردمى را ديد كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند، چنين فرموده است: «اين جمله كنايه از سادگى و بساطت فهم آن مردم است‏» (18) .
اما در عين حال كه در اين حد از فهم و سادگى بودند، با ديدن ذو القرنين و شناخت توانايى‏هاى او، از وى درخواست‏ساختن سدى كردند و از پيشنهاد پرداخت دستمزد به ذو القرنين معلوم مى‏شود كه هم داراى فهم اقتصادى بوده‏اند و هم امكانات اقتصادى داشته‏اند. همچنين از نظر نيروى كار، شناخت آهن و فلزها و توانايى و امكان بهره‏بردارى از آن، در حد قابل قبولى بوده‏اند كه جزئيات آن در ضمن داستان سدسازى معلوم خواهد شد.
[h=3]پيشنهاد و درخواست‏ساختن سد[/h] مردمى كه نزديك آن تنگه زندگى مى‏كردند، از هجوم و غارت اقوام ياجوج و ماجوج در زحمت و شكنجه بودند. اقوام‏ياجوج و ماجوج طوايفى جنگ‏طلب و غارتگر بودند كه در جايى‏پشت‏آن تنگه‏و كوه‏ها زندگى مى‏كردند و هر از گاهى از طريق آن تنگه به اين مردم حمله كرده و آن‏ها را قتل و غارت مى‏كردند. لذا اين تنگه، محل نفوذ يا موضعى سوق الجيشى براى برترى نظامى آن اقوام غارتگر بوده است.
اين مردم مظلوم وقتى قدرت و توانايى ذو القرنين را ديدند، مقدم او را غنيمت‏شمرده و دست‏به دامن او زدند:
«قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض‏» گفتند: اى ذو القرنين، اقوام ياجوج و ماجوج در اين زمين فساد و ظلم مى‏كنند.
و از او تقاضاى ساختن مانعى در مقابل حمله آن طايفه ستمگر كردند و تاكيد نمودند كه در مقابل ساختن اين سد، اموالى را نيز به‏عنوان دستمزد پرداخت‏خواهند كرد:
«فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آن‏ها سدى ايجاد كنى؟
ذو القرنين پيشنهاد اجرت آن‏ها را نپذيرفت و گفت: من به اموال شما احتياجى ندارم و از شما اجر و مزدى نمى‏خواهم:
«قال ما مكنى فيه ربى خير» ذو القرنين در جواب ايشان پاسخ داد: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از مالى كه شما به من وعده مى‏دهيد بهتر است.
با اين حال گفت: اگر مى‏خواهيد چنين مانعى بسازم، بايد مرا با كارگران خود كمك كنيد و مصالح ساختمانى بياوريد:
«فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما» اجر و مزد نمى‏خواهم، فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن‏ها سد محكمى ايجاد كنم!
بالاخره قرار شد سدى با نيروى انسانى مردم و طراحى، مديريت و اجراى ذو القرنين ساخته شود و بدين ترتيب، كار سدسازى شروع شد.
[h=3]سدسازى[/h] ابتدا ذو القرنين دستور داد تا قطعات بزرگى از آهن بياورند و آن‏ها را درون تنگه روى هم بچينند:
«اتونى زبر الحديد» قطعات‏بزرگ‏آهن برايم بياوريد و آن‏ها را روى هم بچينيد.
مردم آهن زيادى آوردند و بر روى هم چيدند تا بالاخره تنگه ميان دو كوه پر شد:
«حتى اذا ساوى بين الصدفين‏» آنگاه گفت: هيزم و مواد آتش‏زا بياوريد و در اطراف سد آتش روشن كنيد و با نصب دم‏هاى آهنگرى (و وسايلى از اين قبيل) در اطراف سد، در آتش بدميد تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود.
«قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» گفت: در آتش بدميد. آنان چنين كردند، تا حدى كه آتش قطعات آهن را كاملا سرخ و گداخته كرد.
در مرحله آخر مجموعه آن سد آهنين را با لايه‏اى از مس پوشانيد تا آن را از نفوذ هوا و پوسيدن حفظ كند: «قال اتونى افرغ عليه قطرا» گفت:اكنون‏مس‏مذاب‏برايم‏بياوريد تا روى اين سد بريزيم.
در حقيقت او مى‏خواست آهن آلات را با حرارت به يكديگر پيوند داده و با ريختن مس مذاب روى آن‏ها سد يكپارچه و غيرقابل نفوذى به وجود آورد.
گويا در دانش امروز اثبات شده است كه اگر مقدارى مس به آهن اضافه كنند، مقاومت آن را بسيار زيادتر مى‏كند. و ذو القرنين اقدام به چنين كارى كرد.
سرانجام سد آهنين و مرتفع ذو القرنين ساخته شد و به صورت مانعى مستحكم بر سر راه اقوام ياجوج و ماجوج قرار گرفت. آن‏چنان مرتفع كه نمى‏توانستند از روى آن عبور كنند، و به قدرى مستحكم كه نمى‏توانستند در آن حفره يا راه نفوذى ايجاد كنند:
«فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن، ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ايجاد كنند.
در اينجا ذو القرنين از فرصت استفاده كرده و مردم را به ياد خداوند، نعمات او و قيامت مى‏اندازد و توجه مى‏دهد كه اين امنيت، نتيجه مرحمت و لطف خداوند است و بايد بدانند كه دنيا و آنچه در آن است، فقط مدت زمان معينى خواهد ماند و آن هنگام كه خداوند بخواهد، در آستانه قيامت، همه چيز ويران خواهد شد:
«قال هذا رحمة من ربى‏» گفت: اين سد خود نعمتى از سوى پروردگار من است.
يعنى اين خداوند بود كه از رحمت‏خود اراده كرد تا سد و سپرى براى شما مردم در مقابل اقوام ياجوج و ماجوج ايجاد كنيم، اما بدانيد:
«فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء وكان وعد ربى‏حقا» هنگامى‏كه وعده پروردگارم (قيامت) فرا رسد،آن را در هم مى‏كوبد و وعده پروردگارم حق است و مطمئنا تحقق خواهد يافت.
[h=2]فصل چهارم[/h] [h=3]نكات جالب و پندآموز[/h] يكى از مهم‏ترين قسمت‏هاى نقل هر داستان، طرح نكات جالب و آموزنده آن است.در اين فصل به پيروى از كتاب ارزنده تفسير نمونه و با بهره‏گيرى از آن، دوازده نكته جالب و پندآموز از داستان ذو القرنين را بازنويسى كرده و تقديم مى‏نماييم:
1- نخستين درسى كه از اين داستان مى‏آموزيم، آن است كه در اين جهان هيچ كارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى‏گيرد. به همين جهت، خداوند براى پيشرفت كار ذو القرنين اسباب پيشرفت و پيروزى را به او داد: «واتيناه من كل شى‏ء سببا» و وسايل دستيابى به هر چيزى را در اختيارش گذارديم و او هم از اين اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا». بنابراين آن‏ها كه انتظار دارند بدون تهيه اسباب و وسايل لازم و بدون استفاده از آن‏ها به پيروزى برسند، به جايى نخواهند رسيد، حتى اگر ذو القرنين باشند!
2- يك مديريت فراگير، نمى‏تواند نسبت‏به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره‏اش و شرايط مختلف آن‏ها بى‏اعتنا باشد، به همين دليل ذو القرنين كه صاحب يك حكومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون كه هركدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن‏ها رفتار كرد و همه را زير بال و پر خويش گرفت.
3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل نيست. به همين دليل ذو القرنين بعد از آن كه تصريح كرد: من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا يسرا»; يعنى ما براى مردم صالح اين سرزمين قوانين و برنامه‏هاى آسانى وضع خواهيم كرد تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند.
4- از نكات جالب اين داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى‏باشد، مردمى گرفتار ظالمين داخلى و تا حدى متمدن، به طورى كه گويا ذو القرنين بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمين، براى آنان قوانينى هم وضع كرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى كه حتى سايبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى ديگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.

5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمى‏فهميدند و ساده‏لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن‏ها گوش فراداد و نيازشان را برطرف ساخت و ميان آن‏ها و دشمنشان سد محكمى برپا كرد; با اينكه مى‏توانست چنين مردمى را با وعده و وعيد قانع كند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هيچگونه چشمداشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت.
6- امنيت، نخستين و مهم‏ترين شرط يك زندگى سالم و اجتماعى است. به همين جهت ذو القرنين براى تامين امنيت قومى كه مورد تهديد و غارت بودند، پرزحمت‏ترين كارها را برعهده گرفت و براى جلوگيرى از يورش مفسدان، نيرومندترين سدها را ساخت.
اصولا تا وقتى كه جلو مفسدان با قاطعيت و با نيرومندترين مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد ديد. به همين دليل حضرت ابراهيم‏عليه السلام هنگام بناى كعبه نخستين چيزى كه از خداوند سبحان براى آن سرزمين تقاضا كرد، نعمت امنيت‏بود: «رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام‏» (19) پروردگارا! اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت‏ها دور نگاه دار.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]سفر به كوه‏هاى ياجوج و ماجوج[/h] ذو القرنين بعد از مسافرت به منتهى‏اليه مشرق دوباره حركت كرد، سرزمين‏ها را در نورديد تا به تنگه‏اى در ميان يك سد طبيعى طولانى رسيد. اين سد طبيعى، احتمالا كوه‏هايى بوده كه همچون يك ديوار عظيم بين دو منطقه فاصله انداخته بودند و تنها راه ارتباطى بين آن دو منطقه، تنگه‏اى بيش نبوده است; تنگه‏اى كه آن رشته كوه‏هاى طولانى را به دو نيم كرده و تبديل به دو ديوار مى‏كرده است و ظاهرا كلمه «سدين دو سد» در قرآن به همين معناست:
«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما» همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه مردمى را يافت... .
نزديك آن تنگه، گروهى از مردم زندگى مى‏كردند و اين همان تنگه‏اى است كه به درخواست مردم ساكن آن منطقه، سد ذو القرنين بر آن ساخته شد.
مردمى كه نزديك آن تنگه زندگى مى‏كردند اين مردم، از نظر فهم افراد بسيار ساده‏اى بودند. مرحوم علامه طباطبايى در توضيح آيه كريمه «وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا» در نزديكى آن دو كوه مردمى را ديد كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند، چنين فرموده است: «اين جمله كنايه از سادگى و بساطت فهم آن مردم است‏» (18) .
اما در عين حال كه در اين حد از فهم و سادگى بودند، با ديدن ذو القرنين و شناخت توانايى‏هاى او، از وى درخواست‏ساختن سدى كردند و از پيشنهاد پرداخت دستمزد به ذو القرنين معلوم مى‏شود كه هم داراى فهم اقتصادى بوده‏اند و هم امكانات اقتصادى داشته‏اند. همچنين از نظر نيروى كار، شناخت آهن و فلزها و توانايى و امكان بهره‏بردارى از آن، در حد قابل قبولى بوده‏اند كه جزئيات آن در ضمن داستان سدسازى معلوم خواهد شد.
[h=3]پيشنهاد و درخواست‏ساختن سد[/h] مردمى كه نزديك آن تنگه زندگى مى‏كردند، از هجوم و غارت اقوام ياجوج و ماجوج در زحمت و شكنجه بودند. اقوام‏ياجوج و ماجوج طوايفى جنگ‏طلب و غارتگر بودند كه در جايى‏پشت‏آن تنگه‏و كوه‏ها زندگى مى‏كردند و هر از گاهى از طريق آن تنگه به اين مردم حمله كرده و آن‏ها را قتل و غارت مى‏كردند. لذا اين تنگه، محل نفوذ يا موضعى سوق الجيشى براى برترى نظامى آن اقوام غارتگر بوده است.
اين مردم مظلوم وقتى قدرت و توانايى ذو القرنين را ديدند، مقدم او را غنيمت‏شمرده و دست‏به دامن او زدند:
«قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض‏» گفتند: اى ذو القرنين، اقوام ياجوج و ماجوج در اين زمين فساد و ظلم مى‏كنند.
و از او تقاضاى ساختن مانعى در مقابل حمله آن طايفه ستمگر كردند و تاكيد نمودند كه در مقابل ساختن اين سد، اموالى را نيز به‏عنوان دستمزد پرداخت‏خواهند كرد:
«فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آن‏ها سدى ايجاد كنى؟
ذو القرنين پيشنهاد اجرت آن‏ها را نپذيرفت و گفت: من به اموال شما احتياجى ندارم و از شما اجر و مزدى نمى‏خواهم:
«قال ما مكنى فيه ربى خير» ذو القرنين در جواب ايشان پاسخ داد: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از مالى كه شما به من وعده مى‏دهيد بهتر است.
با اين حال گفت: اگر مى‏خواهيد چنين مانعى بسازم، بايد مرا با كارگران خود كمك كنيد و مصالح ساختمانى بياوريد:
«فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما» اجر و مزد نمى‏خواهم، فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن‏ها سد محكمى ايجاد كنم!
بالاخره قرار شد سدى با نيروى انسانى مردم و طراحى، مديريت و اجراى ذو القرنين ساخته شود و بدين ترتيب، كار سدسازى شروع شد.
[h=3]سدسازى[/h] ابتدا ذو القرنين دستور داد تا قطعات بزرگى از آهن بياورند و آن‏ها را درون تنگه روى هم بچينند:
«اتونى زبر الحديد» قطعات‏بزرگ‏آهن برايم بياوريد و آن‏ها را روى هم بچينيد.
مردم آهن زيادى آوردند و بر روى هم چيدند تا بالاخره تنگه ميان دو كوه پر شد:
«حتى اذا ساوى بين الصدفين‏» آنگاه گفت: هيزم و مواد آتش‏زا بياوريد و در اطراف سد آتش روشن كنيد و با نصب دم‏هاى آهنگرى (و وسايلى از اين قبيل) در اطراف سد، در آتش بدميد تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود.
«قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» گفت: در آتش بدميد. آنان چنين كردند، تا حدى كه آتش قطعات آهن را كاملا سرخ و گداخته كرد.
در مرحله آخر مجموعه آن سد آهنين را با لايه‏اى از مس پوشانيد تا آن را از نفوذ هوا و پوسيدن حفظ كند: «قال اتونى افرغ عليه قطرا» گفت:اكنون‏مس‏مذاب‏برايم‏بياوريد تا روى اين سد بريزيم.
در حقيقت او مى‏خواست آهن آلات را با حرارت به يكديگر پيوند داده و با ريختن مس مذاب روى آن‏ها سد يكپارچه و غيرقابل نفوذى به وجود آورد.
گويا در دانش امروز اثبات شده است كه اگر مقدارى مس به آهن اضافه كنند، مقاومت آن را بسيار زيادتر مى‏كند. و ذو القرنين اقدام به چنين كارى كرد.
سرانجام سد آهنين و مرتفع ذو القرنين ساخته شد و به صورت مانعى مستحكم بر سر راه اقوام ياجوج و ماجوج قرار گرفت. آن‏چنان مرتفع كه نمى‏توانستند از روى آن عبور كنند، و به قدرى مستحكم كه نمى‏توانستند در آن حفره يا راه نفوذى ايجاد كنند:
«فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن، ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ايجاد كنند.
در اينجا ذو القرنين از فرصت استفاده كرده و مردم را به ياد خداوند، نعمات او و قيامت مى‏اندازد و توجه مى‏دهد كه اين امنيت، نتيجه مرحمت و لطف خداوند است و بايد بدانند كه دنيا و آنچه در آن است، فقط مدت زمان معينى خواهد ماند و آن هنگام كه خداوند بخواهد، در آستانه قيامت، همه چيز ويران خواهد شد:
«قال هذا رحمة من ربى‏» گفت: اين سد خود نعمتى از سوى پروردگار من است.
يعنى اين خداوند بود كه از رحمت‏خود اراده كرد تا سد و سپرى براى شما مردم در مقابل اقوام ياجوج و ماجوج ايجاد كنيم، اما بدانيد:
«فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء وكان وعد ربى‏حقا» هنگامى‏كه وعده پروردگارم (قيامت) فرا رسد،آن را در هم مى‏كوبد و وعده پروردگارم حق است و مطمئنا تحقق خواهد يافت.
[h=2]فصل چهارم[/h] [h=3]نكات جالب و پندآموز[/h] يكى از مهم‏ترين قسمت‏هاى نقل هر داستان، طرح نكات جالب و آموزنده آن است.در اين فصل به پيروى از كتاب ارزنده تفسير نمونه و با بهره‏گيرى از آن، دوازده نكته جالب و پندآموز از داستان ذو القرنين را بازنويسى كرده و تقديم مى‏نماييم:
1- نخستين درسى كه از اين داستان مى‏آموزيم، آن است كه در اين جهان هيچ كارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى‏گيرد. به همين جهت، خداوند براى پيشرفت كار ذو القرنين اسباب پيشرفت و پيروزى را به او داد: «واتيناه من كل شى‏ء سببا» و وسايل دستيابى به هر چيزى را در اختيارش گذارديم و او هم از اين اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا». بنابراين آن‏ها كه انتظار دارند بدون تهيه اسباب و وسايل لازم و بدون استفاده از آن‏ها به پيروزى برسند، به جايى نخواهند رسيد، حتى اگر ذو القرنين باشند!
2- يك مديريت فراگير، نمى‏تواند نسبت‏به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره‏اش و شرايط مختلف آن‏ها بى‏اعتنا باشد، به همين دليل ذو القرنين كه صاحب يك حكومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون كه هركدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن‏ها رفتار كرد و همه را زير بال و پر خويش گرفت.
3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل نيست. به همين دليل ذو القرنين بعد از آن كه تصريح كرد: من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا يسرا»; يعنى ما براى مردم صالح اين سرزمين قوانين و برنامه‏هاى آسانى وضع خواهيم كرد تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند.
4- از نكات جالب اين داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى‏باشد، مردمى گرفتار ظالمين داخلى و تا حدى متمدن، به طورى كه گويا ذو القرنين بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمين، براى آنان قوانينى هم وضع كرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى كه حتى سايبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى ديگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.
5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمى‏فهميدند و ساده‏لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن‏ها گوش فراداد و نيازشان را برطرف ساخت و ميان آن‏ها و دشمنشان سد محكمى برپا كرد; با اينكه مى‏توانست چنين مردمى را با وعده و وعيد قانع كند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هيچگونه چشمداشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت.

6- امنيت، نخستين و مهم‏ترين شرط يك زندگى سالم و اجتماعى است. به همين جهت ذو القرنين براى تامين امنيت قومى كه مورد تهديد و غارت بودند، پرزحمت‏ترين كارها را برعهده گرفت و براى جلوگيرى از يورش مفسدان، نيرومندترين سدها را ساخت.
اصولا تا وقتى كه جلو مفسدان با قاطعيت و با نيرومندترين مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد ديد. به همين دليل حضرت ابراهيم‏عليه السلام هنگام بناى كعبه نخستين چيزى كه از خداوند سبحان براى آن سرزمين تقاضا كرد، نعمت امنيت‏بود: «رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام‏» (19) پروردگارا! اين شهر (مكه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت‏ها دور نگاه دار.
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاسخ به پرسشی پیرامون ذوالقرنین از سوی علما
پاسخ علما به پرسشی درباره ی ذوالقرنین و کوروش چند روز پیش از طریق ارسال پرسش ، نظر چند تن از علما و مفسران ایران را در زمینه ذوالقرنین و کوروش خواسته بودم که تا کنون پاسخ دو تن از علما به دستم رسیده که تصویر آنرا در اینجا قرار می دهم :

متن پاسخ دفتر آیت الله مکارم شیرازی :
با اهداء سلام و تحیت بارها گفته ایم آنچه در تفسیر نمونه آمده نظریه ابوالکلام آزاد است که به عنوان یک تفسیر ذکر شده ومساله بت پرستی کوروش از نظر تاریخی ثابت نیست ، همگان می توانند آن تفسیر را به عنوان یک نظریه ذکر کنند ولی مسلما جنبه قطعیت ندارد.

پاسخ دفتر آیت الله صافی گلپایگانی :


با توجه به این نکات به نظر موضوع تا حد زیادی روشن شده است و بسیاری از علاقه مندان به کوروش که صرفا به جهت استناد مطلق به تفسیر نمونه و المیزان و بدون در نظر گرفتن تئوری بودن این ادعا ، آنرا حکم شرعی و قطعی می دانستند ، دیگر بهانه ای برای ادامه ی این شیوه استدلال نخواهند داشت.

منابع قابل استناد مذهبی در زمان فعلی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظر علامه طباطبائی درباره ذوالقرنین
1,374


علامه طباطبائی در «تفسیر المیزان» آورده اند ذکر می کنیم: در قرآن مجید ذکری از اسم ذوالقرنین و تاریخ ولادت و حیاتش و نیز از نسبش و سائر مشخصاتش برده نشده، کما اینکه دأب قرآن دربارة قصص گذشتگان بطور کلی اینچنین است، بلکه قرآن کریم فقط از سه سفر او ذکری به میان آورده است.
و آنچه از خصوصیات و جهات جوهریة این داستان استفاده میشود آنست که صاحب این قضیه قبل از نزول قصه در قرآن، بلکه حتی در زمان حیات خود به ذی القرنین معروف بوده است، چون قرآن میفرماید: یسـلونک عن ذی القرنین. قلنا یـ'ذاالقرنین. قالوا یـ'ذا القرنین. (آیات 83 و 86 و 94 سوره کهف)
و دیگر آنکه مؤمن به خدا و روز قیامت بوده و متدین به دین حق بوده است.
و سوم آنکه از کسانی بوده که برای او خیر دنیا و آخرت جمع شده بود. اما خیر دنیا، همان حکومت عظیمی که بین مشرق تا مغرب خورشید امتداد داشته و عالمگیر بوده است و چیزی در مقابل او مانع و سد راه نبود، و اسباب پیشرفت را خداوند عز وجل به او عنایت کرده بود؛ و اما خیر آخرت همان بسط عدل و اقامة حق و صفح و عفو و رفق و کرامت نفس و بث خیر و دفع شر بود.

پس او از دو نقطة نظر جسمانیت و روحانیت سیطره داشت. و چهارم آنکه با بعضی از مردمان ستمگر در مغرب برخورد نموده و آنانرا عذاب کرد. و سفری به مشرق نموده، و در سفر دیگرش سد محکمی بنا کرد، و این سد در مغرب یا مشرق آفتاب نبود، چون بعد از آنکه سفر مغرب و مشرق را طی کرد، حرکت کرد بسوی قومی که از تمدن دور بودند و برای آنان سد را بنا کرد.
و از مشخصات سد او علاوه بر آنکه محلش در مشرق و مغرب نیست آنستکه در بین دو کوه که مثل دو حائط و دیوارند قرار دارد. و ذوالقرنین بین شکاف آن دو کوه را بست و در بناء آن از قطعات آهن و مس گداخته بکار برد، و بنابراین لامحاله باید آن سد در مضیق و تنگه ای باشد که بین دو ناحیه از نواحی ارض مسکونه را ربط دهد.

ذوالقرنین در اخبار و تواریخ قدما
باری، در أخبار سابقین و تواریخ قدماء از مورخین نیامده است که پادشاهی در عهد خود به نام ذوالقرنین نامیده شده باشد و نه آنکه اسمش در غیر زبان عرب معنای ذوالقرنین دهد، و نه خصوص لفظ یأجوج و مأجوج و نه بنای سدی به او نسبت داده شده باشد.
بلی به بعضی از ملوک حمیر از یمنیین أشعاری در مقام مباهات نسبت داده شده است که در آنها ذوالقرنین را از أسلاف خود که تبابعه بوده اند شمرده و سفر او به مشرق و مغرب و سد یأجوج و مأجوج را بیان کرده است.

از کتاب «کیهان شناخت » للحسن بن قطان مروزی ـ طبیب منجم متوفی 548 هجری ـ وارد است که آن کسی که سد را بنا کرده یکی از ملوک آشور بوده به نام بلینس و او را ایضا اسکندر نامیده است.
چون در حوالای قرن هفتم قبل از میلاد اقوامی در نزد غربی ها به نام سیت و در بین یونانی ها به نام میگاک از تنگه کوههای قفقاز تا ارمنستان و تا نقاط غربی ایران می آمدند، و چه بسا به بلاد آشور و پایتخت آن که نینوا بود میرسیدند و می کشتند و اسیر میبردند و غارت میکردند؛ پادشاه آشور برای دفع آنان سد را بنا نمود.

و در «روح المعانی » آورده است که چنین گفته شده است که ذوالقرنین، فریدون فرزند اثفیان، فرزند جمشید، پنجمین پادشاه از سلسلة پیشدادیان میباشد؛ و او پادشاهی عادل و مطیع خدا بوده است، و در کتاب «صور أقالیم » ابی زید بلخی آمده است که مؤید به وحی الهی بوده است.
و اشکال این گفتار آنست که تاریخ اعتراف به چنین مطلبی ندارد. و بعضی گفته اند که ذوالقرنین اسکندر مقدونی بوده است و اوست که سد را بنا کرده است؛ و سد إسکندر مثل معروف و مشهور در زبانها شده است. و در «قرب الاسناد » از موسی بن جعفر علیه السلام و نیز دو روایت از عقبة بن عامر و وهب بن منبه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این موضوع وارد است.

و بعضی از قدماء مفسران از صحابه و تابعین مثل معاذبن جبل بنا به نقل «مجمع البیان» و قتاده بنا به نقل «الدر المنثور» به این قول قائل شده اند.
و بر این مطلب بوعلی سینا در کتاب «شفاء» ـ که سخن از ارسطو که استاد اسکندر بوده به میان آورده است و او را ذوالقرنین دانسته است ـ تصریح نموده؛ و امام فخر رازی در تفسیر کبیر خود بر این معنی اصرار ورزیده است.

لیکن این معنی با لسان قرآن سازش ندارد. چون اولا قرآن میگوید ذوالقرنین مؤمن به خدا و روز قیامت بوده است و دین او دین توحید بوده است؛ ولی ما میدانیم که إسکندر مشرک بوده و از وثنی ها و از صابئین بوده است، و در تاریخ آمده است که ذبیحة خود را برای ستارة مشتری ذبح نموده است.
و ثانیا قرآن ذوالقرنین را مرد صالح از عباد خدا و صاحب عدل و رفق می شمارد؛ و تاریخ برای إسکندر خلاف آنرا بیان میکند.
و ثالثا در هیچیک از تواریخ نیامده است که إسکندر مقدونی سد یأجوج و مأجوج را بنا کرده باشد.
و جمعی از مورخین گفته اند که ذوالقرنین یکی از ملوک تبابعة أذواء یمن بوده است، از ملوک حمیر. و از قائلین به این معنی أصمعی است در تاریخ «عرب قبل از اسلام » و ابن هشام در «سیره » و «تیجان الملوک » و ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه» و نشوان بن سعید حمیری در «شمس العلوم ».

و مقریزی در «خطط » بحث مفصلی در این موضوع نموده که از مجموعش استفاده میشود که: اولا لقب ذوالقرنین به بسیاری از ملوک حمیر اطلاق میشده است، و ثانیا آن ذوالقرنین اول که سد یأجوج و مأجوج را بنا کرده است قبل از إسکندر مقدونی به چندین قرن بوده است.
ولیکن در کلام او دو اشکال است: یکی آنکه موضع سدی که تبع حمیری بنا کرد کجاست؟ و دوم اینکه این امت مفسد فی الارض که یأجوج و مأجوج هستند کیانند که ملوک حمیر برای دفع آنان سد بنا کرده اند؟
آیا این سد در یمن و اطراف آن بنا شده مثل سد مآرب؟ این صحیح نیست، چون سد مآرب برای جمع آوری آب ساخته شده، نه برای دفع دشمن. و دیگر آنکه در سد مآرب قطعات آهن و مس گداخته بکار نرفته است. و سوم آنکه اطراف تبع از حمیر، امثال قبط و آشور و کلدان از اهل تمدن بوده اند نه از قبائل وحشی که نیاز به سد داشته باشند.
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
از فوت پیامبر قرن هاست می گذرد . ایا با مرگ ایشان دین و اندیشه هایش هم از بین رفته است ؟؟؟

صرف فوت پیامبر دلیل بر اتمام دین است ؟؟؟
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
عرض کردم لینک وبلاگ / وبسایت در بین پستها موجود است
برای نمونه پست 148
:smile:


اتفاقا منظور بنده از کپی پیست هم همین بود

سایتهای معلوم الحال مزین به منابع معتبر باشند چه مشکلی دارد که بهشان استناد شود ؟!
وبلاگ حق و باطل !
صفه اول وبلاگ محشره :)
دانلود کتاب ( یا هر چیز دیگه ... ) اربابان جهل !
بعدشم عکس اهورا مزدا
و بعدشم ....
اینا که اصلا معلوم الحال بودن یک سایت رو که نشون نمیده ؟

به قول انگلیسی‌ها :

you must be joking !
 

hamecheedoon

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشت چهره اواتار من یه انسانه نه یک حیوان که صفتش مشهوره .

گربه صفت می دونید یعنی چی ؟؟؟


خیلی بهت میاد اواتارت

حیوان از بعضی آدما با شرف تره. مخصوصا از آدمای ریاکار و تملق گو
 

E.lahe

عضو جدید
کاربر ممتاز
وبلاگ حق و باطل !
صفه اول وبلاگ محشره :)
دانلود کتاب ( یا هر چیز دیگه ... ) اربابان جهل !
بعدشم عکس اهورا مزدا
و بعدشم ....
اینا که اصلا معلوم الحال بودن یک سایت رو که نشون نمیده ؟

به قول انگلیسی‌ها :

you must be joking !

همه متون همراه با منابع بیرونی (و نه دست نوشته صاحب وبلاگ) هستند
این وبلاگ فقط زحمت جمع آوری را کشیده

البته فکر میکنم فهمیده تر از این باشید که این چیزها را به شما یادآوری بکنم
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوه اوه مطلب این وبلاگ خداست خداست :) :

آخرين مطالب

قسمت ششم مستند تاریخی-اجتماعی اربابان جعل
پاسخ به پرسشی پیرامون ذوالقرنین از سوی علما
آیا کوروش دروغ گفته ؟!
آیا ساسانیان خورشید را می پرستیدند؟!
مستند اربابان جعل
نکاتی چند در سخنرانی آندره گدار در 1326
تفاوت مکتب شیعه با مکتب ایرانی (+دانلود 2ویدئو کلیپ)
بررسی جعلیات کتاب «دو قرن سکوت» نوشته عبدالحسین زرین کوب
عظمت دانش و دانشمند در آموزه های اسلام
چند ایرادبر ایده استاد غیاث آبادی(قتل عام مردم اکد=کوروش یانبونید)
نقدی بر جعلنامه انصاری- كوروش پيامبر خون، آتش وبت پرستي(10)
جنبش غیرت زدایی ...
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(۹)
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(8)
الله اكبر -بخش نخست- نقدي جلعنامه دكتر مسعود انصاري
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(7)
گوساله سامری یا گاور بالدار در بین النهرین و تخت جمشید ؟!
بابل=باب الله (2) آيا نوروز و سوگواري از بابل به ايران آمده ؟!
جعل حديث و روايت
دکتر پرویز رجبی چه گفت که وادار به سکوت شد ؟
مجسمه ای که مال کوروش نیست !
بابل ، باب الله ( بررسی داستانسرایی یهود علیه بخت النصر )
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(6)
سوء استفاده اسلام ستیزان از یک نظریه فقهی (تفخیذ )
هخامنشیان قومی بیگانه از جنوب استپ های روسیه (2)
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(5)
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(4)
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(3)
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(2)
نقدی بر جعلنامه انصاری -كوروش پيامبر خون ، آتش و بت پرستي(1)
 

shanim

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه متون همراه با منابع بیرونی (و نه دست نوشته صاحب وبلاگ) هستند
این وبلاگ فقط زحمت جمع آوری را کشیده

البته فکر میکنم فهمیده تر از این باشید که این چیزها را به شما یادآوری بکنم
ناراحت نمیشید منم یه وبلاگ بهتون معرفی‌ کنم
و بگم فقط یه نگاه بهش بندازین ؟
آخه من زیاد به این چیزا مثل شما حساسیت ندارم اگر ناراحت نمیشی‌ بارتون میفرستم چون زنگ ناهارم تموم شد متأسفانه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا