خودتو با یه شعر وصف کن...!

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
او رفته است

دلتنگی
حادثه ای ست
که پشت تمام چراغ قرمز های جهان
اتفاق می افتد
بی آنکه قطره ای خون از بینی کسی بریزد
 
  • Like
واکنش ها: noom

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما گذشتیم وگذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست هایم این روزها بوی حافظ می دهند

تفال که می زنم...
کنعانم...
بدجور...
یوسفش را می خواهد!!
 

viva shz

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای سرو پای بسته به ازادگی مناز...ازاده منم که از همه عالم بریده ام...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عجیب است دریا
...

همین که غرقش میشوی



پس می زند تو را
!

درست



مثل بعضی از آدم ها

... !
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجای این دنیا میشه که با تو آروم بگیرم

کی میرسی؟ کی میرسی ؟بگو که ساعت بگیرم
:w05::w05::wallbash::wallbash:

کجای این دنیا میشه بی واهمه بهم رسید

پشت شبای بی نفس روزای بهتری رو دید

گلوی ساعت شنی هم بغض لحظه هام میشه
:crying2:

یه روزی از این فاصله طوفان شن بپا میشه

یه روزی تکیه میکنی به کوهی که بغض منه

کوهی که با هر نفست منتظره یه بهمنه

من پشت خط قرمز تو پشت شیشه ی قطار

پشت چشمای بارونیم قراره بعدی رو بذار

روی کدوم نقطه باید رها شد از این دلهره

که فکرم از دغدغه ی باید نبایدها پره

توی سینه ی من یه نفس دیدن تو یکدم شده

تا میرسم حس میکنم لحظه ی برگشتن شده
:w16:

دنیا حریمی نداره دور دلت خط میکشم

نزدیکی شبامون رو از دور حسرت میکشم

گلوی ساعت شنی هم بغض لحظه هام میشه

یه روزی از این فاصله طوفان شن بپا میشه

یه روزی تکیه میکنی به کوهی که بغض منه

کوهی که با هر نفست منتظره یه بهمنه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به فکر تنهایی نباش .....تنهایی خودش تنهاست.....تنها به فکر کسی باش که بی تو تنهاست
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نه نخ داشت با خود نه سوزن؛

خدا هم نبود!

ولی ...تا رسید،

به من چشم دوخت..

چیزی شبیه زمین*لرزه آمد!!

مرا زیر و رو کرد....
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزگارا..................
که چنین سخت به من میگیری
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست
گرچه دلگیرتر از دیروزم
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند
لیک باور دارم دل خوشی ها کم نیست
زندگی بایدکرد........
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز

اشتباهم اين بود
هرجا رنجيدم لبخند زدم
فکر کردند درد ندارد
محکمتر زدند...
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز

زود صميمي شدن را دوست ندارم
اکثر رابطه هايي که در آنها زود صميمي شده ام،يا سرد است و يا ديگر رابطه اي نيست.
روي خودم برچسبي نصب کرده ام که نوشته است:
تاريخ پسر خاله شدن،دو سال بعد از آشنايي
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنگاه كه با دستانت واژه عشق را بر قلبم نوشتي سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم حال سواد دارم اما ديگر به چشمان خود اعتماد ندارم...
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز

من پذيرفتم شکست خويش را
پند هاي عقل دور انديش را
من پذيرفتم که عشق افسانه است
اين دل درد آشنا ديوانه است
مي روم شايد فراموشت کنم
با فراموشي هم آغوشت کنم
مي روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب ديدنم آزاد باش
گر چه تو تنها تر از ما مي روي
آرزو دارم ولي عاشق شوي
آرزو دارم بفهمي درد را
تلخي برخوردهاي سرد را
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق رنگینی نگاه من و توست که عمق وجودش ناپیداست

تا فراسوی جهان

دانی که جهان ندارد پایانی

پس بیا همچنین و همچونان

رنگینی نگاهمان باشد تا فراسوی جهان
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به پای خویش نخواهی که پای دار بیایم

مگر که صبر کنی با خودم کنار بیایم
به من به دیده ی یک شمع نیم سوخته منگر
به این امید که شاید شبی به کار بیایم
عنان ریشه ی خود را به بادها نسپردم
به خود اجازه ندادم ضعیف ، بار بیایم
مرا نسیم به نام ای گل شکفته ! که باید
به پیشواز تو با نام مستعار بیایم
چگونه چون غزلی در صحیفه تو بگنجم؟
چگونه گوشه ی کاغذ به اختصار بیایم؟


مهدی موسوی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با خاطره ها آمده ای باز به سويم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نيم، او مرده و من سايه اويم

من او نيم، آخر دل من سرد و سياه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا، با همه کس، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر! به سر داشت

من او نيم، اين ديده من گنگ و خموش است

در ديده او آن همه گفتار، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ


مرموزتر از تيرگی شامگهان بود

من او نيم آری، لب من اين لب بی رنگ

ديري ست که با خنده يی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده ميخفت

بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو ميخواهيش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون ديد و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ويم، گور ويم، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سينه من، اين دل بی مهر


سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته ام...
خسته از تكرار زمان
خسته از اين همه غوغا و سكوت
خسته از روزگاران پر هياهو
خسته از رفتن، ماندن، سكون
خسته از گامهاي بي رمق شبانه
خسته از دل، از حرارتهاي دل
خسته از خود
خسته ام
خسته...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
کجای این دنیا میشه که با تو آروم بگیرم

کی میرسی؟ کی میرسی؟ بگو که ساعت بگیرم
:w05::w05::(

کجای این دنیا میشه بی واهمه بهم رسید

پشت شبای بی نفس روزای بهتری رو دید

گلوی ساعت شنی هم بغض لحظه هام میشه

یه روزی از این فاصله طوفان شن بپا میشه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته‌ام

خیلی خسته

به من جایی بدهید

می‌خواهم بخوابم

یک تخت خالی

یک دنیای خالی

یک قلب خالی…
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سریز می کند
موجی ناگهانی از نقره را که در تو می زاید
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود
وپرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمام دردهای زندگی را به رویم می گشاید.
عشق من خنده ی تو
در تاریکترین لحظه ها می شکفد
واگر دیدی به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاریست
بخند زیرا خنده ی تو
برای دستان من
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هار من گذشته گذشته ها گذشته

من ام به جستجوی سرنوشت


در میان طوفان هم پیمان با قایق ران ها

گذشته از جان باید بگذشت از طوفان ها


به نیمهء شبها دارم بایارم پیمانها

که برفروزم آتشها در کوهستانها
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا جان ندهم بر سر من باز نیاید
در خانه ام ،آن خانه برانداز نیاید
دل را پی آن ماه فرستم به صد امید
ای وای به من گر رود وباز نیاید
تا بال گشودم پرم از شعله ی غم سوخت
پروانه همان به که به پرواز نیاید
دور از تو به تن مانده جان ضعیفی
کان هم به لب است تا به ناساز نیاید
با تیر غمت لب به شکایت نگشودم
از کشته ی شمشیر تو آواز نیاید
یک دم به نوا ی دل من گوش فردا داد
کاین ناله ی جانسوز ز هر ساز نیاید
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي...دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند...درياب ضعيفان را در وقت توانايي
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من نه پیرم نه جوانم ،من نه پیدا نه نهانم

من نه گوشم نه زبانم ،من نه اینم و نه آنم

من نه از عالم هستی نه ز اوج و نه ز پستی

نه به هوشم نه به مستی ، چشم هشیار جهانم !

من نه از مردم خاکم ، نه پلیدم و نه پاکم

نبض میلاد و هلاکم ، در درهای زمانم

من نه غیرم و نه خویشم ، نه به خوابم نه پریشم

پس کیم من ، ز چه کیشم ....مانده ام تا که بدانم !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا به كسی میرسی ناله و دلواپسی
وقتی میپرسی چرا داد میزنه بی كسی

هرچی صدا می زنی هیچ كس جواب نداره
وقتی رفاقت می خوای هیچ كس وفا نداره

بدون رفاقت سخته بی هم زبونی سخته
میون صد تا آدم تنها بمونی سخته

منتظر فرارم از دنیا گله دارم
برای گفتن از عشق یه عالمه حرف دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندکی صبر کنید
اشکها را بزدایید ز اندوه خزان
چهره ها را ز قشنگی سرشار
دیده ها را از مهر
و وجود خود را پر کنید از خوبی
بزدایید فغان را از دل
میل بیهوده به رفتن نکنید
سایه ها صبر کنید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سكوت سردت،
يخ زده گام نفسهاي من بي حاصل
كه تو را داد زنم
كه به فرياد رسي

بشو اي همدم بي معوايم
كه مرا نيست كسي، نبود هم نفسي
تا كه شايد روزي
تو به دادم برسي

بشو اي مونس تنهايي بي پايانم...
كه من بي تو تنهايم..
 

mohsen victor

عضو جدید
کاربر ممتاز
وصف حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان نقطه مقصود نخواهیم رسید
هم مگر لطف شما پیش نهد گامی چند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم تنگ است اين شبها يقين دارم كه مي داني
صداي غربت من را از احساسم تو مي خواني
شدم از درد تنهايي گلي پژمرده و غمگين
ببار اي ابر پاييزي كه دردم را تو مي داني
ميان دوزخ عشقت پريشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنين اهسته مي رانی؟!
 

Similar threads

بالا