تا بر دلش از غصه غباری ننشیندروزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیندروزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بياراست
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
نصیحت گوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ میبینم مگر ساغر نمیگیرد
دارم از زلف سياهت گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس
دردم از يار است و درمان نيز همسحرم دولت بیدار به بالین امد
گفت برخیز که ان خسرو شیرین امد
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم
تشكرام تموم شدن سونيا ببخشيد![]()
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن اهوی مشکین امد
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
دوش وقت سحر از قصه نجاتم دادند
واندر ان ظلمت شب اب حياتم دادند
دارای جهان،نصرت دین،خسروکامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل
یکی درد و یکی درمان پسنددلب و دندان سنايي همه توحيد تو گويند
مگر از اتش دوزخ بودش روي رهايي
لب و دندان سنايي همه توحيد تو گويند
مگر از اتش دوزخ بودش روي رهايي
شاهد ان نيست كه مويي و مياني داردیارب این گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
یارب این گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشتدل ازرده ی مارا به نسیمی بنواز
یعنی ان جان ز تن رفته به تن باز رسان
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله اموز صد مدرس شد
ببخشيد دوستان تشكرهام تموم شده
دوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
انتظار تشکر از کسی را داشتن هم نوعی گدایی است
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
درسته ولي من دوس دارم تشكر كنم گفتم كه بدونيد
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
ديشب صداي تيشه از بيستون نيامد
شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد
من بد کنم و تو بد مکافات دهیدوستت دارم و بیهوده پنهان می کنم
خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان و من و تو چیست بگو
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها
پای ان کاج بلند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |