mohamad-hk68
عضو جدید
[FONT="]امتحان دامادها[/FONT][FONT="] ![/FONT]
[FONT="]زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدنداز قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت[/FONT][FONT="]»[/FONT][FONT="]زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توىآب وجان زن را نجات داد[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت[/FONT][FONT="]»[/FONT][FONT="]نوبت به داماد آخرى رسید[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]امّا داماد از جایش تکان نخورد[/FONT][FONT="].
[/FONT][FONT="]او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]خطر بیاندازم[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد[/FONT][FONT="].[/FONT][FONT="]فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که[/FONT][FONT="] [/FONT][FONT="]روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت[/FONT][FONT="]»[/FONT]