کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

sayeh69

عضو جدید
کاربر ممتاز
چاپلین به دخترش نوشت :
تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدنت را عریان نکن
هرگز چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمیفهمد گریان مکن
قلبت را خالی نگاهدار و اگر روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن فقط يكنفر باشد
و به او بگو : تو را کمتر از خدا و بیشتر از خودم دوست دارم ، زیرا به خدا اعتقاد و به تو نیاز دارم...
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام
 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز


چه تـــلـــخ است
با بــــغـــض بنویسی
با خــنـــــده بخوانند....
 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منو تنها نزار ، عشقم نزار! این خونه خالی شه

کسی که روت قسم میخورد ، اسیره کج خیالی شه

منو تنها نزار ، عشقم مگه، این گریه خواهش نیست؟!

منو تنها نزار عشقم ، که من تنهات نمیزارم

نگو که ،واهمه دارم ، صبوری کن ، تحمل کن، دلم میخواد ببینی،من چه فرقی با همه دارم

منو تنها نزار عشقم، که من تنهات نمیزارم

نگو که ، واهمه دارم، صبوری کن، تحمل کن ، دلم میخواد ببینی، من چه فرقی با همه دارم

اگه ، از دست آدم ها، همش تیشه به ریشم بود

نمیمردم ،واسه اینکه یکی مثله تو پیشم بود

شکنجه دیدم از دوریت ، که گریه ،اعترافم شد

همین دنباله تو گشتن ، یه جورایی طوافم شد

منو تنها نزار، عشقم منم سهمی ازت دارم

همین یه دلخوشی رو من ، تویه دنیا فقط دارم

منو تنها نزار عشقم، که من تنهات نمیزارم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
رابطــه ای که مــرده ، مــرده

هــی دوباره نبضشو نمیگیــرم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
از روی دستخط قشنگش که مانده بود
دیشب به احتمال قوی شعر خوانده بود

اسمش بهار بود ولی موج انفجار
پروانه های روسری اش را پرانده بود

پرتاب ناگهانی خون روی صورتش
چندین گل شقایق کوچک نشانده بود

وقتی پلیس وارد این اتفاق شد
چیزی برای ثبت جنایت نمانده بود

گفتند مرد نیمه ی شب با دو چرخه اش
خود را به کوچه ی گل مریم رسانده بود

می خواست اعتراف بزرگی کند ولی
زن ماشه را دو ثانیه قبلش چکانده بود...

کورش کیانی
 

arezo.d

عضو جدید
[h=6]تاوان ِ تنها گذاشتن ِ من
یک عمر تنها ماندن ِ خودت بود...
[/h]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سهراب گفتي:چشمها را بايد شست......شستم ولي !.........

گفتي: جور ديگر بايد ديد.......ديدم ولي !..............

گفتي زير باران بايد رفت........رفتم ولي !.............

او نه چشمهاي خيس و شسته ام را..نه نگاه ديگرم را...هيچ کدام را نديد !!!!

فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت:

" ديوانه باران نديده !! "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خود را به که بسپارم وقتی که دلم تنگ است

پیدا نکنم همدل دلها همه از سنگ است

گویا که در این وادی از عشق نشانی نیست

گر هست یکی عاشق الوده به صد رنگ است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو چون خورشیدی

هر روز می آیی

میمانی

میسوزی و هر غروب

میروی و من افتابگردانی را میمانم

که صبح با طلوعی دوباره

رو به سوی خورشید

گرماومحبت را از ان بهره میگیرد

وبا غروب خورشید

باز سر فرو د

میاورد و

به پیله تنهای خویش

به امید فردایی دیگر

و طلوعی دوباره

فرو میرود
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
سهراب گفتي:چشمها را بايد شست......شستم ولي !.........

گفتي: جور ديگر بايد ديد.......ديدم ولي !..............

گفتي زير باران بايد رفت........رفتم ولي !.............

او نه چشمهاي خيس و شسته ام را..نه نگاه ديگرم را...هيچ کدام را نديد !!!!

فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت:

" ديوانه باران نديده !! "
چشم هارا شستم
جوردیگردیدم
بازهم فرقی نداشت
توهمان بودی که بایددوست داشت
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
توکجایی سهراب اب را گل کردند
چشم هارابستند
وچه بادل کردند
صبرکن سهراب
قایقت جادارد
من هم ازاهل زمین بیزارم...................
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرشب به یادتو درکوچه های وجودم پرسه می زنم
تاتوراببینم.................................
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنــشـرلـی هـمـ نشــدیــمـ یکـی ازمـون بـپـرسـهـ
آنــه ...تکــرار غــریبـانـهـ یـ روزهـایـتــ چــگونــه گذشــت...

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنچه نامش را عشق گذاشتم
هوسی است زود گذر
شهوتی است بی پایان
آنکه او را معشوق خواندم
صیادی است بی رحم
شکارچی است بی رحم
من در این قصای خانه جهان محکومم
تا پروانه ای باشم در حسرت نور شمع
من در این زندان تنهایی اسیرم
تا عاشقی باشم در پی معشوقی مرده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک نگاه از چشمان
غزل سرای تو
کافیست
تا دنیایم
در شراره های
چشمان اهوراییت
بسوزد
گلواژه ای
که بر لبانت
جاریست
با طنین
ملکوتی نوای
تو
میمیراندم
پیش از انکه
بمیرم
ترا به مرگ شقایق ها
قسم
سنگ دلی را بس کن
نمیدانم چشمانت
پاسخ کدامین به خون کشیده را
خواهد داد


بنفشه
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخواهی بروی؟
خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو...
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
صدای پای تو ز آنسوی در ، شنوده نشد
سرت به بازوی من تكیه ای نداد و سرم
دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود
ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
نشد كه با تو برآرم دمی نفس به نفس
هوای خاطرم امروز مشكسوده نشد
به من كه عاشق تصویرهای باغ و گلم
نمای ناب تماشای تو نموده نشد
یكی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه كنم
كه باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد
چه چیز تازه در این غربت است ؟ كی ؟ چه زمان
غروب جمعه ی من بی تو پوك و پوده نشد ؟
همین نه ددیدنت امروز - روزها طی گشت
كه هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد
غم ندیدن تو شعر تازه ساخت . اگر
به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از خاموشی شبهای تاریک آمده ام
فانوس من قلبی است که تو روشنی بخشش هستی
کوچه ها چه بس سرد و تاریکند
تنهایم نگذار در این وحشت تاریک، که من از بی کسی و تنهایی می ترسم
قلب من از گرمای وجود توست که می تپد، تنهایم نگذار در این غربت ای نازنین
اگر از من بگذری گناه تو نیست، در این دنیای رنگی چه کسی قلب کهنه می خواهد
دلی که سوخته، قلبی که شکسته، دیگر رنگی ندارد
تنهایی را باید خواند، باید که در این دلتنگی ماند
سهم من از زندگی این نبود، گناه من چه بود که این سرنوشت من شد
همچو شمع در این زندگی سوختم، و اینک پایان من است
ای دوست کاش در این پایان تو باورم کنی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفت : می خوام برات یه یادگاری بنویسم .
گفتم:کجا ؟
گفت : رو قلبت .
گفتم مگه می تونی ؟
گفت : آره سخت نیست ، آسونه.
گفتم باشه .بنویس تا همیشه یادگاری بمونه.
یه خنجر برداشت .
گفتم این چیه ؟
گفت : هیسسسسس.
ساکت شدم .
گفتم : بنویس دیگه ، چرا معطلی .
خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت .
دوست دارم دیوونه.
اون رفته ، خیلی وقته ، کجا ؟ نمی دونم .
اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده.
دوست دارم دیوونه
 

mar.1980

عضو جدید
کوچه ها .....

کوچه ها .....

هیچ انسانی دوست نخواهد داشت تنهایی را !

این دست سرنوشت است که گاه انسان را تنها و گاه تنها را انسان می کند!... .
***
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک لحظه ... زندگی تو از دست می رود

وقتی کسی که هستی تو هست می رود



شاید که اندکی بنشیند کنار تو

اما کسی که بار ِ سفر بست می رود



آنکس که دل بریده ، تو پا هم ببرّی اش

چون طفلی از کنار تو با دست می رود



رفتن همیشه راه ِ رسیدن نبوده است

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود



(علی حیات بخش)



 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
ومن
قایقی که آرام
برجذرومدش درحرکتم

نزدیکتر بیا
توتنهاکسی هستی
که اگر نزدیکتر بیایی
سراب نخواهی بود


ومن می آیم
تابر ساحل شنی ات
ردپایم را به یادگار بگذارم


دفترم را دفن کردم
تو که رفتی
تمام خاطراتت مرده بودند !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوب من ، مي خوامت ، آرزومه بيام تو خوابت

عزيزم بخندي ، بشم محو صورت ماهت

دوست دارم بميرم اما اون اشکاتو نبينم

بردي تو ديگه قلب من ، مي خوام اون دستاتو بگيرم

نذاري يه روز اين دلو تنهاش

نمي تونم از تو چشم بردارم
عشق من با تو شادم ، آخه نمي ري تو از يادم

روزي که تو رو ديدم ، دلمو به دل تو دادم

حالا من مي دونم ، بي تو يه لحظه نمي تونم

تا دنيا باشه پا برجا ، به پاي عشقت مي مونم
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ساده نبود گذشتن از تو برام چه بی بهونه رفتــــــــــی
ساده نبود کوچ تو از لحظه ام چه ساده دل بریدی....
ساده نبود قصه ی بی تو بودن چه بی بهونه رفتی
ساده نبود هق هق شب گریه هام
چه ساده دل بریدی، اشک منو ندیدی چه ســــــــاده دل بریدی....
خطی رو خاطرات قشنگمون کشیدی
اما به انتظار برگشتنت میمونم چه بی بهونه رفتی
شب تا سحر به یادت غزل غزل می خونم
شب تا سحر به یادت غزل غزل می خونم چه ساده دل بریدی....
چه عاشقونه خوندم، چه بی بهونه رفتی
نا باورانه موندم، چه بی نشونه رفتی چه بی بهــــونه رفتی
من بی تو و تو تنها
از تو چی مونده بر جا ؛ جز مشتی خاطرات همرنگ خواب و رویا
چه ســـــــــــاده دل بریدی....
اما به انتظار برگشتنت می مونم چه ساده دل بریدی....
شب تا سحر به یادت غزل غزل می خونم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بر لب جوی فراموشی تو

بوته ای می روید

من تو را مثل ذرات هوا می خواهم

کوه در حسرت یک جرعه طنین

من تو را مثل صدا می خواهم

تو به من نزدیکی

مثل خورشید به گل

مثل تصویر به آب

مثل آواز قدم های دو همراه به پل

با صدای تو نمی ترسم از این تاریکی

من تورا مست و رها می خواهم

مثل یک تکه ی ابر

در سراشیبی یک تپه ی سبز

با تو از خلقتم آگاه شدم

با تو فهمیدم انسان هستم

من تو را مثل خدا می خواهم

بگذار راحت و ساده بگویم یارا
دلم را شکستی اما

من تو را می خواهم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا