چرا شما همیشه تو شعر هاتون فقط نامردی است
تو در رویایی ، رویاهایم
را دوست دارم
من گفتنت را دوست دارم
ماندنت را دوست دارم
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي............تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
چرا شما همیشه تو شعر هاتون فقط نامردی است
تو در رویایی ، رویاهایم
را دوست دارم
من گفتنت را دوست دارم
ماندنت را دوست دارم
وا..............چه حرفاچرا شما همیشه تو شعر هاتون فقط نامردی است
تو در رویایی ، رویاهایم
را دوست دارم
من گفتنت را دوست دارم
ماندنت را دوست دارم
گریه مجنون منمرگ اگر مرد است گو نزد من آي............تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
یک ترانه می نوازندمداد برداشتی
طرح مرا
نه آنگونه که هستم
همانگونه که می خواستی کشیدی
تمام بهانه رفتنت !
...
این است که عوض شده ام ...
مداد را بر می دارم
طرح تو را
همانگونه که هستی میکشم
میتوانی بروی ...!
تو ترانه می نوازیوا..............چه حرفا
من از باورزخم دیرینه ات
رسیدم به ژرفای ایینه ات
یه روز ازهمین روزا بهونه تورادارممداد برداشتی
طرح مرا
نه آنگونه که هستم
همانگونه که می خواستی کشیدی
تمام بهانه رفتنت !
...
این است که عوض شده ام ...
مداد را بر می دارم
طرح تو را
همانگونه که هستی میکشم
میتوانی بروی ...!
گریه مجنون من
ابر کبود من تویی
بود و نبود من تویی
مهر سجود من تویی
وای به روزگار من
هوا تویی نفس تویی
لحظه ی پیش و پس تویی
عاشق در قفس منم ای دل بی قرار من
من نمی دانم چه لحنیستیه روز ازهمین روزا بهونه تورادارم
یه عالمه نگفتنی هوای خونم رو دارم
دارم از کوچه آن خاطره ها می گذرمنباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را . . . به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !
کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . . به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !
دارم از کوچه آن خاطره ها می گذرم
گوش کن گوش...
ترا می گویم
تو که همدردی و همدل
تو که معنای بهاری و بهاری و بهار
همزبانی
و چه می دانم در کجائی و کجائی است دلت
این قدر هست که از جنس منی و همزبانی
می توانم به تو از دورترین نقطه خاک با کلامی برسانم
دارم از کوچه آن خاطره ها می گذرم
گوش کن گوش...
ترا می گویم
تو که همدردی و همدل
تو که معنای بهاری و بهاری و بهار
همزبانی
و چه می دانم در کجائی و کجائی است دلت
این قدر هست که از جنس منی و همزبانی
می توانم به تو از دورترین نقطه خاک با کلامی برسانم
مرا در آتش عشقت چنان پروانه سوزاندی..............ولی صد سال دیگر هم " من از یادت نمی کاهم "
اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ....................جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم
مگه نمی بینی چشام بارونی خواستنته
مرا در آتش عشقت چنان پروانه سوزاندی..............ولی صد سال دیگر هم " من از یادت نمی کاهم "
اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ....................جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم
اشتباه نکنمرا از ياد خواهي برد ...ميدانم
و ميدانم كه ميداني...
كه از يادم نخواهي رفت....
توی بندرگاه گریه موج اشکامونگاه کنمرا از ياد خواهي برد ...ميدانم
و ميدانم كه ميداني...
كه از يادم نخواهي رفت....
حیفم اومد یه بیتش را بنویسممگه نمی بینی چشام بارونی خواستنته
دارم حسودی می کنم به پیرهنی که تنته
نمی دانمتوی بندرگاه گریه موج اشکامونگاه کن
توهجوم بی کسی هاواسه غربتم دعاکن
هوای توبه سرم زدحیفم اومد یه بیتش را بنویسم
هر چی آرزو یه خوبه مال تو ، هر چی که خاطره داریم مال من
اون روزای عاشقونه مال تو ، این شبای بی قراری مال من
منم و حسرت با تو نو شدن ، تویی و بدون من فنا شدن
آخر غربت دنیاس مگه نه ؟؟ اول دو راهی آشنا شدن
بهش می گم بسه دیگه ، چی کار داری کی چی میگه
تو شروع آسمونی ، میدونستم ، نمی مونی
چشم تو آخر دنیاست ، خودت اینو خوب نمی دونی
چه رسمی داری ای دور زمونه
که هر لحظه ات ، یکجا ، عاشق کشونه
توی یک دشت بی سر انجامی ، داخل شدم تو فصل طوفانی
کوچه وقتی که نباشی ، رگ خشکیده ی شهره
ماه توی گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره
سقف دل خستگی بی تو ، واسه من سایه نداره
دلم از روزی که رفتی ، دیگه همسایه نداره
تو دلت چراغ خونه ، گذشتن از تو سخته ، محاله دل بتونه ........
برای آخرین بار ، خدا کنه بباره ، توی این شب کویری ، یک قطره از ستاره
دلم درحسرت یک تکه ازاین اسمان مردنمی دانم
اما
دیگر فاصله ائی نمانده،
من در ژرفای احساس تو شنا میکنم،
تا فردا
که در گنجه خیال تو پنهان شوم
چه زیباست، این پنهان شدن و دیگر پیدا نشدن
همچو، بادبادک دست کودکی،
که در اوج بی صدائی میرقصد
یا قایق کاغذی که، در تشت آسمان بی آب می رود
دنیای این روزای من هم قد تنپوشم شدهدلم درحسرت یک تکه ازاین اسمان مرد
پرازپروازم اما بالهایم ناتوانند
دنیای این روزای من هم قد تنپوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
هر شب تو رویای خودم به تو فکر میکنم
آینده این خونه را با شمع روشن میکنم
تورو دست خودش دادم که از حالم خبر دارهمدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت............خرابم می کند هر دم،فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی،شبی یا رب توان دید.............که شمع دیده افروزیم،در محراب ابرویت
تونخندبه گریه منمدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت............خرابم می کند هر دم،فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی،شبی یا رب توان دید.............که شمع دیده افروزیم،در محراب ابرویت
مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است...........زندگی در کام من زهر هلاهل ریختهتونخندبه گریه من
من به توشوقی ندارم
دیگه من چیزی ندارم
که به پیش توببازم
مگه میزاره دلتنگی مگه گریه امون میدهتونخندبه گریه من
من به توشوقی ندارم
دیگه من چیزی ندارم
که به پیش توببازم
هر شب تو رویای خودم به تو فکر میکنممرگ حق دارد که از من روی برگردانده است...........زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته
هرچی بودسوختم وباختممرگ حق دارد که از من روی برگردانده است...........زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته
مقصد خاموشه چشام یه دریا بارون تا توههرچی بودسوختم وباختم
دیگه من چی روبسازم
هرچی بودسوختم وباختم
دیگه من چی روبسازم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |