تو تاکسی نشستَم یه چَند دقیقه بعدِ اینکه راه اُفتاد حدوداَ داشتیم با100تا میرفتیم،
یه دَفه فَهمیدم دَرو خوب نبستَم، دَرو بازکَردم بَستم،
راننده که یه پیرمردِ عینکیِ بود،
خیلی آروم سَرشو برگردوند عقبو نیگا کرد با یه لَحنِ خیلی باحالی گُفت:
"کَسی پیاده شُد؟؟"
يعنى ترکیدم از خنده
الهی که من قربون اون سادگیت برم ....
یه دَفه فَهمیدم دَرو خوب نبستَم، دَرو بازکَردم بَستم،
راننده که یه پیرمردِ عینکیِ بود،
خیلی آروم سَرشو برگردوند عقبو نیگا کرد با یه لَحنِ خیلی باحالی گُفت:
"کَسی پیاده شُد؟؟"
يعنى ترکیدم از خنده
الهی که من قربون اون سادگیت برم ....
