ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را..............دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكاراشب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
تازيان را غم احوال گرانباران نيست....................پارسايان مددى تا خوش و آسان برومای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت
در خرابات مغان نور خدا مى بينم........اين عجب بين كه چه نورى ز كجا مى بينممن ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
سركش مشو كه چون شمع از غيرتت بسوزد..............دلبر كه در كف او موم است سنگ خارامحمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
وصل تواجل را ز سرم دور همي داشت........از دولت هجر تو كنون دور نماندستای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
شراب لعل كش وروى مه جبينان بين............. خلاف مذهب آنان جمال اينان بينتا نگردی اشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیستنه من سبوکش این دیر رندسوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست
تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهم راند...عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
در من ترانه های قشنگی نشسته اند
انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند
انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت
امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند
http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/11261-مشاعره-.../page984
یادش بخیر!
در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
ترک سر خود گفتن زیبا قدمی باشد
همهء هستي من آيهء تاريکيست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاهان شکفتن ها و رستن هاي ابدي آه کشيدم ، آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
فروغ
تو را نگاه میکنم که خفته ایی کنار من،
پس از تمام استراب ، عذاب و انتظار من ........
تو رو نگاه میکنم که دیدنی ترین تویی و از تو حرف میزنم که گفتنی ترین تویی .......
من از تو حرف میزنم شب عاشقانه میشود ،تو را ادامه میدهم همین ترانه میشود
نازان چشمان نازت نازم ای نازنینمن را بغیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزل های من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
اضطراب
نازان چشمان نازت نازم ای نازنین
نازداری نازکن نازم نیازت نازنین
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم.......دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرانازان چشمان نازت نازم ای نازنین
نازداری نازکن نازم نیازت نازنین
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم.......دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
ای به شکل سایه بامن همسفراین روزهانسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده*به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را
به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان * خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را
ای به شکل سایه بامن همسفراین روزها
خسته ام غیرازتو ازهرچه دگراین روزها
می دانید اه ای اخترکان خاموش که چه خوش دل بودیم من واو ............................
او سفر کرد و کس نمی داند من در این خاکدان چرا ماندم
آتشی بعد کاروان ماند من همان آتشم که جا ماندم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |