من بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم این شرح دهم یا نه
یک سینه سخن دارم این شرح دهم یا نه
هان ای دل از دیده نظر کن هان.....ایوان مداین را آیینه عبرت دانمن بی دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه سخن دارم این شرح دهم یا نه
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد.......من نیز دل به باد دهم هرچه باد بادنیست تردید که این زمستان گذرد
وز پیش پیک بهار با هزاران گل سرخ بیگمان می آید
ماهم آمد به در خانه و من خانه نبودم......خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنودمدر میان توفان بر موج غم نشسته منم
در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش ........................ از دیگران حدیث جوانی شنیده امما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من موی خویش را نه از آن میکنم سیاه ............................ تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناهمن جلوه شباب ندیدم به عمر خویش ........................ از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
هم در ره معرفت بسی تاخته اممن موی خویش را نه از آن میکنم سیاه ............................ تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیاه کنند .......................... من موی از مصیبت پیری کنم سیاه!
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت.......خرابم می کند هردم فریب چشم جادویتهم در ره معرفت بسی تاخته ام
هم در صف عالمان سرانداخته ام
چون پرده ز پیش خویش برداشته ام
بشناخته ام که هیچ نشناخته ام.
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت.......خرابم می کند هردم فریب چشم جادویت
دوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش......خاطرآشفته ام امشب ز پریشانی دوش
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
ترا من چشم در راهم شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
[FONT=tahoma, sans-serif]شب تا سحر، آشفته حالی بود با آشفته گوئی،[/FONT]دوش گیسوی تورا ریخته دیدم بر دوش......خاطرآشفته ام امشب ز پریشانی دوش
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شدشب تا سحر، آشفته حالی بود با آشفته گوئی،
انده ياران بود و اين آشفته پوئی،
بر اين پريشان روزگاری، چاره جوئي
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدیاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد......دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
نقد صوفى نه همه صافى بى غش باشد ..........اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشددلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من........الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
نقد صوفى نه همه صافى بى غش باشد ..........اى بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور............بسى شدم به گدائى بر كرام و نشددلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد
به زير آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد
دريغ و درد كه در جستجوى گنج حضور............بسى شدم به گدائى بر كرام و نشد
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را.............دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارادر اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيكاران
به دكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد
دل مى رود ز دستم صاحبدلان خدا را.............دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش................رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير مااي آفتاب حسن ، برون آي ، دمي زابر
كان چهره مشعشع تابانم آرزوست
اين تن اگر كم تندي ، راه دلم كم زندي راه شدي تا نبدي ، اين همه گفتار مراتير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش................رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير ما
اگر آن ترك شيرازى به دست آرد دل ما را...............به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا رااين تن اگر كم تندي ، راه دلم كم زندي راه شدي تا نبدي ، اين همه گفتار مرا
تندي = تابيدن ، پيچيدن
اگر آن ترك شيرازى به دست آرد دل ما را...............به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
در دايره ی قسمت ما نقطه ی تسليميم............لطف آن چه تو انديشى حكم آن چه تو فرمایىاي جان پسنديده جوييده و كوشيده
پرهات بروييده ، پرهات مبارك باد
يار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا يار تويي ، غار تويي ، خواجه نگهدار مرادر دايره ی قسمت ما نقطه ی تسليميم............لطف آن چه تو انديشى حكم آن چه تو فرمایى
اى پادشه خوبان داد از غم تنهایى..............دل بى تو به جان آمد وقتست كه باز آیىيار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا يار تويي ، غار تويي ، خواجه نگهدار مرا
نوح تويي ، روح تويي ، فاتح و مفتوح تويي سينه مشروح تويي ، بردر اسرار مرا
نور تويي ، سور تويي ، دولت منصور تويي مرغ كه طور تويي ، خسته به منقار مرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |