مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست....یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان......لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم
مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست....یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود........آدم آورد بدین دیر خراب آبادم
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببردمیان صورت و معنی بسی تفاوت هاست
فرشته را به تصور مگوی اهرمن است
مقیم زلف تو شد دل که خوش سودایی دید.......وزآن غریب بلاکش خبر نمی آیددارم چو شمع سر غمش بر سر زبان......لب می گزد چو غنچه ی خندان که خامشم
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در این خیال بسر شد زمان عمر و هنوز.... بلای زلف سیاهت بسر نمی آیدتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در خواب زنده ام که تو می خوانیم به خویش......بیداریم مباد که دیگر نرانیممقیم زلف تو شد دل که خوش سودایی دید.......وزآن غریب بلاکش خبر نمی آید
در خواب زنده ام که تو می خوانیم به خویش......بیداریم مباد که دیگر نرانیم
من که کوه غصه ام ولی یه جور سر می کنم
تو فقط بخواه که از من دیگه نفرین نکنم
دل آزرده ی ما را نسیمی بنواز.....یعنی آن جان ز تن رفته بتن باز رسان
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد......از خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد......از خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت.......که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانتدل آزرده ی ما را نسیمی بنواز.....یعنی آن جان ز تن رفته بتن باز رسان
دل آزرده ی ما را نسیمی بنواز.....یعنی آن جان ز تن رفته بتن باز رسان
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت.......که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت.......که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
هر آنکه با غم عشقت شبی مجالس شد........چراغ صد شبه و زینت مجالس شد
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت .... روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده
هر آنکه با غم عشقت شبی مجالس شد........چراغ صد شبه و زینت مجالس شد
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی...... که این را این چنین چشمت و آنرا آنچنان ابرو
ای نور چشم مستان در عین انتظارم ... چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا.........پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا
نرگس مست که چشمش همه شرم و ناز است.......تا نگاهش به تو افتاده دهانش باز استای نور چشم مستان در عین انتظارم ... چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
نرگس مست که چشمش همه شرم و ناز است.......تا نگاهش به تو افتاده دهانش باز است
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا ..... که نیستم ز تو در روی آفتاب خجلنرگس مست که چشمش همه شرم و ناز است.......تا نگاهش به تو افتاده دهانش باز است
لب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی.......تا بشنوی نوای غزل های دلکشمتویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا ..... که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو..............يادم از كشته ی خويش آمد و هنگام درولب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی.......تا بشنوی نوای غزل های دلکشم
مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو..............يادم از كشته ی خويش آمد و هنگام درو
يادم آرد روز باران:و زمزمه لبم صدای اسم تو
عطر حضورت را بر تمامی ، زوایای دلم پاشیدی
و با هر قطره باران هزار بار
فریاد زدم
که
دوستت دارم
و
تو نشنیدی
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت.......من و شراب فرح بخش و یار حور بهشتيادم آرد روز باران:
گردش يک روز ديرين
خوب و شيرين
توی جنگلهای گيلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چُست و چابک.
تو که از مهنت دیگران بی غمیکنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت.......من و شراب فرح بخش و یار حور بهشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض......پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشتتو که از مهنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
تو را من چشم در راهم شباهنگامیار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض......پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |