رد پای احساس ...

niloo66

عضو جدید

[FONT=&quot]ما را از کودکی[/FONT]
[FONT=&quot]به جدایی ها عادت داده اند[/FONT]
[FONT=&quot]همان جایی که روی تخته سیاهمان نوشتند[/FONT]:
[FONT=&quot]خوب ها / بدها[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=courier new, courier, mono]کــاش غصه تــموم میشد کاش گــریه نمیکردم[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]من باعث و بانـی شم دنبال کــــی میگردم؟[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تقصـیر خــــودم بوده هرچی که سرم اومد[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]از هرچی که تــرسیدم عیناْ به سرم اومد[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تا حــس منو دیـدی احساس خـطـر کردی [/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تا رازمو فـهمیدی دنیا رو خبر کردی[/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]این حادثه تــلخو از چشم تو میدیدم [/FONT]
[FONT=courier new, courier, mono]تو روی دنیا بود من پشت تو جنگیدم[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دنیای بی رحمیست!
چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان میشویم...
.
چاره کم کردن رابطه هاست؛که لااقل به مفت نفروشندمان...


 

neegahin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفتی از چشمم و دل محو تماشاست هنوز
عکس روی تو در این آیینه پیداست هنوز
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز
در دلم عشق تو چون شمع به خلوتگه راز
در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز
گر چه امروز من آیینه ی فردای منست
دل دیوانه در اندیشه ی فرداست هنوز
عشق آمد به دل و شور قیامت برخاست
زندگی طی شد و این معرکه برپاست هنوز
لب فرو بسته ام از شرم و زبان نگهم
پیش چشمان سخنگوی تو گویاست هنوز
 

AREFE.KH

عضو جدید
ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘــﻬﺎﯾﺖﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ .
ﺩﺭ ﺟﯿﺒــــﺖ ﺑـــﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ،
ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ،
ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]خاطره بهترین و تنها یادگاریست که می ماند[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پس خاطره ها رو زنده نگه داریم[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چون فراموشیش کار هیچ کس نیست...[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پروردگارا به من بیاموز ببخشم کسانی را که هر چه خواستند با من با دلم با احساسم کردند [/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ومرا در دوردست خودم تنها گذاردند[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و من امروز به پایان خودم نزدیکم...[/FONT][/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پروردگارا به من بياموز دز اين فرصت حياتم آهی نکشم برای کسانی که دلم راد[/FONT][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]شكستند.[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاشکی دوست نداشتم
اونوقت می تونستم مغرور از کنارت رد بشم بدون اينکه نيم نگاهی بهت
بندازم ...
کاشکی دوسم داشتی
اونوقت وقتی باهات حرف می زدم به چشام نکاه می کردی نه لبام ...
چقد جای وجودت خالیه کنار تنم ...
جای دستات خالیه توی دستام ...
چقد آروم قلب هزار دریچه منو تصرف کردی !
و چه آسون همه بهونه هام رو یکی کردی !
کی گفت اگه بری عشقتم می بری ؟
تو رفتی و هر روز ديوونه تر شدم واسه شنیدن زنگ صدات ...
سنگينی نفسهات ...
و اون احساس بی ثبات !
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زندگي چيره ي ناچيزي ست[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مثل يك فنجان چاي[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]و كنارش عشق[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مثل يك حبه ی قند[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زندگي را با عشق نوش جان بايد كرد ... ![/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چنان دل کندم از دنیا, که شکلم شکل تنهایی ست


ببین مرگ من را درخویش, که مرگ من تماشایی ست


مرا در اوج می خواهی, تماشا کن تماشا کن


دروغین بودم از دیروز, مرا امروز تماشا کن


در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حالما


همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها


فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم


دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم


گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم


به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم


رفیقان یک به یکرفتند مرا در خود رها کردند


همه خود درد من بودند گمان کردم که همدردند


شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند


به سوی اوج ویرانی پل پرواز منبودند



گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم


به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم


رفیقان یک به یک رفتند مرا در خود رها کردند


همه خود دردمن بودند گمان کردم که هم دردند



رفیقان یک به یک رفتند مرا در خود رهاکردند

همه خود درد من بودند گمان کردم که هم دردن
 

تارا پارسا

عضو جدید
سنگینی دوران رابر شانه هایم احساس میکنمنفس هایی که،از گرمگاه سینه بیرون می آیدودر برابرت،مثل کوه قد علم میکند.فرازو نشیب،پستی و بلندی..خدای من...بگذار پایم را فراتر از بودنم بگذارم.امشب خواب بادیدگان من بیگانه است.ثانیه،دقیقه،ساعت،روز،ماه،سال را،پشت سر گذاشتمبه امید فردایی،بهتر از امروزاما گویی فردا خوابیستبس دست نیافتنیکه باید در خواب،خوش بودباخیالشخیال...چه رویای شیرینی،...وگاه بس هولناک و تکان دهنده.پاییز بود،صدای خش خشو خرد شدن برگ ها زیر پایمتداعی لحظه های سپری شدهگذشته ام را برایم زنده میکرد.چه حس عجیبی...پاییز بود اما،دلم سرشار از بوی بهار بودزمستان شد و باز دلم از زمانه عقب افتاده بودباز هوای بهار را سر میدادبا آمدن بهار،دلم بهاری بود و بهاری تر شدتابستان دیگر بهار نبود،زمستان بود.زیر گرمای سوزان تابستان،کولاکی بس هولناک مرا در بر گرفته بود.اما دریغ،که کسی قادر به درکش نبود،چون جای من نبود.چون مثل من اسیر تقویم سردرگم خویش نبود.تقویم من در زمستان ماندستگویی هیچ فصل دیگری در تقویم من جای ندارد.من در انتظار بهارم، بیایدو جوانی را​
به دل پیر من باز گرداند.
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کاش مي دونستي چقدر دلم بهانه تو را ميگيره هر روز

کاش مي دونستي چقدر دلم هواي با تو بودن را کرده

کاش مي دونستي چقدر دلم از اين روزهاي سرد

بي تو بودن گرفته

کاش مي دانستي چقدر دلم براي ضرب آهنگ قدمهايت

گرمي نفسهايت، مهرباني صدايت تنگ شده

کاش مي دانستي چقدر دلواپس تو‌ام

کاش مي دانستي چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

و چقدر به حضور سبزت محتاجم

و همیشه از خودم می پرسم

این همه که من به تو فکر کنم

تو هم به من فکر می کنی؟
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]همیشه به یادت خواهم ماند چون میخواهم باغ آرزوهایت را بهاری کنم
می خواهم دوباره به نامت سوگند بخورم ودر دیده ات و در حضورت همانن ستاره ها بدرخشم!
می خواهم دلتنگی هایم را با تو تقسیم کنم و در نهایت بی کسی تو را همه کس خود کنم و در صحرای وجودت شقایق های زیبارا بچینم!
می خواهم نشانیم را به آئینه ها دهم تا تو مرا زودتر بیابی!
می خواهم از جاده های دلم خطی سبز تا انتهای وجودت ترسیم کنم و آخر اینکه می خواهم فقط برای یک لحظه ببینمت که بر روی نیمکت تنهایی من تکیه زدی و کلاه آرامش بر سر میگذاری و مرا به سوی خود میخوانی!
و من در عین ناباوری بسوی تو قدم برمیدارم و در کنار تو بر روی نیمکت مینشینم
و تا ابد نام تورا بر روی زبان می آورم.
و این نیمکت مکان پیوند عشق ماست
و تا همیشه برای من مقدس میماند.....
[/FONT]
 

some1

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد . و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بشکنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم و خود به کلبه ی بی در و پنجره ای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت .
دکتر علی شریعتی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيكه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميكنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنو اين التماس رو
 

Elham.mir

عضو جدید
دلم گرفته امشب میفهمم استیصال افکارم را امشب میفهمم هویت هیولای عاشق دل ها ناشناس مانده نمیدانم چه کسی را صدا زنم نمیدانم دلم را از که بخوهم دلم را گرفته آی مردم دلم گرفته گرفته دلم را و عاجزم از درخواستم از فریاد آهای نرو.... با توام... آری با تو کجا؟؟؟؟؟ دلم را پس بده...... الهام.م
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر جا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه

اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه

اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه

هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه

جايي كه من تنها شدم شب قبله گاهه آخره

اينجا تو اين قطب سكوت

كابوس طولاني تره

من ماه ميبينم هنوز اين كور سوي روشنه

اينقدر سو سو مي زنم شايد يه شب ديدي منو

هرجا چراغي روشنه از ترس تنها بودنه

اي ترس تنهاي من اينجا چراغي روشنه

اينجا يكي از حس شب احساس وحشت مي كنه

هر روز از فكر سقوط با كوه صحبت مي كنه
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آرامتــر تكــانـش دهیــد...[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]مـَـرگ مَغـــزی شُــده...بــایـد زودتـــر دفــن شــود...[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چیـــزی بــَرای اِهـدا هـــم نــدارد...[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اِحســـاسَـــم استــــ ![/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]تــــا همیـن دیــروز زنـده بـــود[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خـــــودمــ دیـــدمــ ،[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]كِســـی لِهــــش كــــــرد و رَفــتـــــ..![/FONT]​
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باران بهانه ای بـــ ــــود که زیر چتـــ ــــر من تا انتهای کـــ ــــوچه

بیـــ ــــایی

کاش نـــ ــــه کـــ ــــوچه انتهایی داشت و نه بـــ ــــاران بند

می آمـــ ــــد..
.


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا

غوغا نکن که دلم

با شور دردناک نفس های گرم تو

بی تاب می شود .

آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،

برای خاطره بازی

فرصت ، همیشه هست .

وقتی تو می رسی

احساس می کنم

سکوت می شکند

ثانیه ها گرم می شوند

فاصله ، از لای انتظار پنجره

فرار می کند

آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو

جایی برای کلام نیست

خاطره ، خود با تمام آنچه هست

میان چشم های عاشق ما

حرف می زند

و آرام

برگ می خورد وقتی تو می رسی

زندگی ، با تو می رسد

لبخند ، با تو می رسد

احساس می کنم

جایی ، میان پلک های مدام اضطراب

برای ما ساخته اند

احساس می کنم

ما را درون هاله ای از عطر و آرزو

انداخته اند .

وقتی تو می رسی

عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم

شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم

وقتی تو می رسی

من، به تمام آنچه دوست دارمَش

می رسم...!
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به تو که فکر می کنم

بی اختیار

به حماقت خود لبخند می زنم


سیاه لشکری بودم

در عشق تو

و فکر می کردم بازیگر نقش اولم ...
افسوس...
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمیدانم !
دل مـن نازک است یـا چشمان تـو تــــیز!
هــر گاه نگـــاه بــه تــو می دوزم
بنــــد دلــم پاره می شــود…
هر گاه لبخند میزنی
پای منطقم می لنگداحساس حکومت می کند….
روایت من و تو عجب جنس غریبی دارد !!


 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دستم
به تو که نمی رسد،
فقط حریف واژه ها می شوم !
گاهی،
هوس می کنم،
تمام کاغذهای سفید روی میز را،
از نام تو پرکنم …
تنگاتنگ هم،
بی هیچ فاصله ای !!
از بس،
که خالــی ام از تو …
از بس،
که تو را کـم دارم …
آخر مگرکاغذ هم،
زندگی می شود ؟


 

red-girl

عضو جدید
دستهایم را بگیر سالهاست که انتظار چنین روزی را دارم

که بی فاصله

بی تنهایی

بی ترس

رو به روی هم نزدیک به اندازه یک نفس کنارم باشی

بدون ترس جدایی

بدون ترس گناه

دستانم را در دستانت بگیری مرد من
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آنها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا