A R M A N
عضو جدید
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است
(چرا یکی به میخ میزنی یکی به نعل ؟)
تا به کي آخر چنين ديوانگي پيلگي بهتر از اين پروانگی
با کی بودی ؟
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است
(چرا یکی به میخ میزنی یکی به نعل ؟)
تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان
گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟![]()
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس
ناگهان سینه ی خدا لرزید
و عروسک دلش افتاد
توی دستهای من لغزیر
قرعه ها به نام من چرخید
....
همه ی فرشته ها مبهوت
که خدا هم عروسکی دارد
که خدا هم برای چشمانت
یک .. دو .. بیتی ترانه می خواند
بی هوا عاشقانه می خواند
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی... عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمیبینم
دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا به جرم صداقت ... دوباره باز شکستی
و من که هیچ نگفتم ... چه اشتباه بزرگی
" فرزانه سلیمانی "
مرا به جرم صداقت ... دوباره باز شکستی
و من که هیچ نگفتم ... چه اشتباه بزرگی
" فرزانه سلیمانی "
عجب!!
مشاعره ترانه ایی است یا شعر؟؟/
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
یاد تو در دل من طوفان به پا میکنه
تا ساحل زندگی .......
تنم به سوی نگاهت ... اگرچه از سر میل
شبیه رفتن ماهی به تور می آید
و زیر نامه نوشتم "خدا به قربانت
چقدر سایه ی نعشت به گور می آمد "
خودم
امشب با شعرای خودم در خدمتم
تنم به سوی نگاهت ... اگرچه از سر میل
شبیه رفتن ماهی به تور می آید
و زیر نامه نوشتم "خدا به قربانت
چقدر سایه ی نعشت به گور می آمد "
خودم
امشب با شعرای خودم در خدمتم
وای بر من که به سودای تو ای ماه مراهین کژ و راست میروی باز چه خورده ای بگو !
بله اشعار شما معرف حضور هست
داد لبی که مستی جاوید می دهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا ؟
آقا رسید .... سر صحبت که وا نشد
خانم زبان گرفت.... بهانه نداشت هیچ !
یه صد آفرین حرومم کن !
اینقدر دندون گرد نباش
قصدِ سرمنزلِ معشوق نمودتا دل عطار یافت پرتو این آفتاب//گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق
آقا رسید .... سر صحبت که وا نشد
خانم زبان گرفت.... بهانه نداشت هیچ !
یه صد آفرین حرومم کن !
اینقدر دندون گرد نباش
«آه دست پسرم یافت خراش
آه پای پسرم خورد به سنگ»
شب شد که شکوه ها زه دل تنگ بر کنيم ... ناليم آنقدر که دلي را خبر کنيم
اين چه شعري بود؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا//تا که بهار جانها تازه کند دل تو را
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیدمنی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم که عاشقت بودم
[FONT="] [/FONT]آقا رسید .... سر صحبت که وا نشد
خانم زبان گرفت.... بهانه نداشت هیچ !
یه صد آفرین حرومم کن !
اینقدر دندون گرد نباش
شعر عجیب !
رسید بین دوتا کوه و قامتش پیچید
میان پیچش آغوش دره ها گم شد
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
در خون من مشو که نیاری به دست باز[FONT="] [/FONT][/B]
[B][FONT="]شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است**************کلاهی دلکش است اما به ترک سرنمی ارزد[/FONT][FONT="][/FONT]
در خون من مشو که نیاری به دست باز
گر جویی از زمانه به خون جگر مرا
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |