مشاعرۀ سنّتی

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان

نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان

گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند

نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟:smile:


ناگهان سینه ی خدا لرزید
و عروسک دلش افتاد
توی دستهای من لغزیر
قرعه ها به نام من چرخید
....
همه ی فرشته ها مبهوت
که خدا هم عروسکی دارد
که خدا هم برای چشمانت
یک .. دو .. بیتی ترانه می خواند
بی هوا عاشقانه می خواند
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ناگهان سینه ی خدا لرزید
و عروسک دلش افتاد
توی دستهای من لغزیر
قرعه ها به نام من چرخید
....
همه ی فرشته ها مبهوت
که خدا هم عروسکی دارد
که خدا هم برای چشمانت
یک .. دو .. بیتی ترانه می خواند
بی هوا عاشقانه می خواند

دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمی‌بینم
دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمی‌بینم
دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم

مرا به جرم صداقت ... دوباره باز شکستی
و من که هیچ نگفتم ... چه اشتباه بزرگی

" فرزانه سلیمانی "
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مرا به جرم صداقت ... دوباره باز شکستی
و من که هیچ نگفتم ... چه اشتباه بزرگی

" فرزانه سلیمانی "

یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت

یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت

یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت

یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت

یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت


تنم به سوی نگاهت ... اگرچه از سر میل
شبیه رفتن ماهی به تور می آید

و زیر نامه نوشتم "خدا به قربانت
چقدر سایه ی نعشت به گور می آمد "

خودم
امشب با شعرای خودم در خدمتم
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت

یا بهار عمر من رو به خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت

یا به پایش نقد جان بی گفت وگو خواهم فشاند
یا زدستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت

تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب//گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تنم به سوی نگاهت ... اگرچه از سر میل
شبیه رفتن ماهی به تور می آید

و زیر نامه نوشتم "خدا به قربانت
چقدر سایه ی نعشت به گور می آمد "

خودم
امشب با شعرای خودم در خدمتم

بله اشعار شما معرف حضور هست:biggrin:
داد لبی که مستی جاوید می دهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا ؟
 

A R M A N

عضو جدید
تنم به سوی نگاهت ... اگرچه از سر میل
شبیه رفتن ماهی به تور می آید

و زیر نامه نوشتم "خدا به قربانت
چقدر سایه ی نعشت به گور می آمد "

خودم
امشب با شعرای خودم در خدمتم

منم که شهره شهرم به عشق ورزيدن... منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله اشعار شما معرف حضور هست:biggrin:
داد لبی که مستی جاوید می دهد
مینای می کجا و لب نوش او کجا ؟

آقا رسید .... سر صحبت که وا نشد
خانم زبان گرفت.... بهانه نداشت هیچ !

یه صد آفرین حرومم کن !
اینقدر دندون گرد نباش
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب//گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق
قصدِ سرمنزلِ‌ معشوق‌ نمود
دلِ مادر به‌ کفش‌ چون‌ نارنگ

از قضا خورد دمِ در به‌ زمین‌
و اندکی‌ سُوده‌ شد او را آرنگ

وان‌ دل‌ گرم‌ که‌ جان‌ داشت‌ هنوز
اوفتاد از کف‌ آن‌ بی‌فرهنگ

از زمین‌ باز چو برخاست‌ نمود
پی‌ برداشتن‌ آن‌ آهنگ

دید کز آن‌ دل‌ آغشته‌ به‌ خون‌
آید آهسته‌ برون‌ این‌ آهنگ:

«آه‌ دست‌ پسرم‌ یافت‌ خراش‌
آه‌ پای‌ پسرم‌ خورد به‌ سنگ»
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آقا رسید .... سر صحبت که وا نشد
خانم زبان گرفت.... بهانه نداشت هیچ !

یه صد آفرین حرومم کن !
اینقدر دندون گرد نباش

اين چه شعري بود؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
 

میهن مشرقی

عضو جدید
آقا رسید .... سر صحبت که وا نشد
خانم زبان گرفت.... بهانه نداشت هیچ !

یه صد آفرین حرومم کن !
اینقدر دندون گرد نباش
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است**************کلاهی دلکش است اما به ترک سرنمی ارزد[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شعر عجیب !


رسید بین دوتا کوه و قامتش پیچید
میان پیچش آغوش دره ها گم شد

دفتری بود که گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
که اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
که اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
[FONT="] [/FONT][/B]
[B][FONT="]شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است**************کلاهی دلکش است اما به ترک سرنمی ارزد[/FONT]
[FONT="][/FONT]
در خون من مشو که نیاری به دست باز
گر جویی از زمانه به خون جگر مرا
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا