می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان.....هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان....با اجازه ما رفتیمیتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانه چند ملت بشست
چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم
بمعجز میان قمر زد دو نیم
می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان.....هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان....با اجازه ما رفتیمیتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانه چند ملت بشست
چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم
بمعجز میان قمر زد دو نیم
دلم می پاشد از هم
که زیبا می شوی گاهی
حضور گاه گاهت بازی
خورشید است با ابر
که پنهان می شوی گاهی
و پیدا می شوی گاهی
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هرکه دید آن سرو سیم اندام را[/FONT]می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان.....هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان....با اجازه ما رفتیم
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هرکه دید آن سرو سیم اندام را
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود/ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بوداي دل اگر از ان چاه زنخدان به در ايي ...هر جا كه روي زود پشيمان به در ايي
اي دل اگر از ان چاه زنخدان به در ايي ...هر جا كه روي زود پشيمان به در ايي
یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یاد توست که من زنده ام.
یاد تو به من امید می دهد،امید به زندگی.
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد/به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دیدارت را آرزو می کنم
چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست
یک ستاره برای من کافی استتویی بهانه ی این ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی...
شور شراب عشق تو ان نفسم رود ز سر ............ کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو
شور شراب عشق تو ان نفسم رود ز سر ............ کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو
ترا مي خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئي آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغي اسيرم
فروغ
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشتما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون//روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هرکجا بخت خوش افتاد همان جاست بهشت
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من استتعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم//انعام تو بر کون و مکان فایض و شامل
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
دل سرا پرده محبت اوست.........................دیده آینه دار طلعت اوستتنت به ناز طبیبان نیازمند مباد//وجود نازکت آزرده گزند مباد
دل سرا پرده محبت اوست.........................دیده آینه دار طلعت اوست
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج//سزد اگر همه دلبران دهندت باج
سلام
جهانیان دین پرور دادگر///نیامد چو بوبکر بعد از عمر
رسید مژده که امد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید....
تاج شد از گوهر او سربلند//تخت گشت از بخت او فیروزمند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند.....
دلبری در نیکویی ماه تمام//سال او از بیست کم، ابسال نام
دلبری در نیکویی ماه تمام//سال او از بیست کم، ابسال نام
مرا هرگه بهار آید به خاطر یاد یار آید.......به خاطر یاد یار آید مرا هرگه بهار آید
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |