سلام
من یه پسرم
با این تایپک یاد اتفاقی که برای خودم پیش آمده افتادم
یه دختر خانم فوق العاده ای عاشقم شده و من هم خیلی به ابراز احساساتش احترام قائلم و بارها به من تقاضای ازدواج داده
تحقیق هم کردم دختر پاک و خوبیه ولی از لحاظ سطح مالی از من خیلی بالاتره و منم وضع مالی ام چندان تعریفی نداره میدونم اگر باهاش ازدواج کنم نمی تونم به خواسته هاش برسونم و خوشبختش کنم بخاطر همین بهش جواب رد دادم تا شاید پر خوشبختی هاش به پر بد بختی های من نگیره
من فقط می تونم براش آرزوی خوشبختی کنم و شما هم برای خوشبختیش دعا کنید
هیچ وقت بهش نگفتم عاشقشم چون نمی خواستم بیشتر از این دلبسته بشه
ولی حالا میگم: عاشقتم نگار
دیگه اشک هام نمیذاره از این بیشتر بنویسم
الهی بمیرم ، چرا باخودت اینکارو کردی ؟
یکی از دوسای منم همین وضعو داشت از یه پسر خوشش اومدو پیشنهاد داد اما اون پولدار بود و پسره وضعش بد بود، دوستمم میدونست همیشه بهم میگفت من اگه به این برسم خوشبخت میشم حاضرم بااینکه پول نداره بازم مال من بشه ، قسم میخورد که توقعشو میاره پایین و زن زندگی میشه
... دروغ چرا برا پسره میمرد اما روش نمیشد به پسره بگه من میدونم تو پول نداری و ازاین حرفا آخه دلش نمیخواست غرور پسره خورد بشه و دلش نمیخواست با این حرف اون ÷سره احساس کنه که داره له میشه
اما بخدا حاضرم قسم بخورم که در مورد پسره کامل تحقیق کرد هر روز گریه میکرد از بی محلیهای پسره ،چون معلوم بود پسره هم دوسشداره و اما حالا به چه دلیلی بهش داره بی محلی میکنه . منم بارها باهاش گریه کردم ،طفلکی انقدر نذر میکرد که به پسره برسه .الانم هنوز تو فکرشه
پسره ببخشیدا خنگ میدید دوستم سوار ماشینه فکر میکرد داره بهش فخر میفروشه و ازاین حرفا
آخه پسر خوب تو چرا اینکارو کردی ؟دخترا هیچوقت بدون فکر کاریو انجام نمیدم اونا همه چیو تجزیه وتحلیل میکنن. اگه راه داره برو شمارشو پیدا کن خودم برات خواهری میکنمو باهاش حرف میزنم
دلم از این داستانت گرفت