تشکیکاتی پیرامون دکتر شریعتی

ensan1

عضو جدید
می خواهيم بگوييم،
خواهر! برادر!

فلسفه معاد، در اسلام راستين، فلسفه نفى "معاش" نيست، وسيله اى در دست طبقه روحانى و زورمند و زراندوز براى اغفال مردم از زندگى مادى و از توجه به جهان و جامعه نيست، "بهشت آخرت" در اسلام حقيقى، اميد واهى يى براى جبران "دوزخ دنيا" نيست، اساسا "دعوت اسلام براى انديشيدن به زندگى پس از مرگ، به سعادت و لذت و برخوردارى و رفاه انسان در دنياى ديگر، به اين معنى نيست كه به اين دنيا نينديشيم و به زندگى پيش از مرگ اهميّت ندهيم و به قيمت ويرانى دنيا و محروميّت و ذلت در زندگى، آبادانى آخرت و برخوردارى و رستگارى قيامت را كسب كنيم.

درست برعكس، و درست بر عكس بينش عاميانه و منحط مذهبى رايج، اسلام، معاش و معاد را، ماديت و معنويت را، و دنيا و آخرت را از هم جدا و با هم متضاد نمی داند، بلكه اساسا

"دنيا را تنها جايگاه كار و توليد و تكامل و سازندگى و كسب ارزشهاى مادى و معنوى و سعادت اخروى" معرفى می كند،

دنيا وسيلهء كسب ارزشهاى خدايى و بدست آوردن شايستگيهاى بهشتى است.

اساسا دنيا اصل است و زندگى پيش از مرگ اصل است و آخرت فرع بر دنيا است، بدين معنى كه زندگى اخروى، سعادت و رستگارى الهى و سرنوشت نهايى آدمى در معاد، نتيجه و معلول سرگذشت آدمى در زندگى اين جهانى او است. اصل "الدنيا مزرعه الاخره" رابطهء دنيا و آخرت را در "جهان بينى اسلامى" نشان می دهد. آخرت محصول طبيعى و منطقى دنيا است و (درست بر عكس بينش منحط مذهبى هاى فعلى و انتقاد نابجاى ضد مذهبى هاى فعلى) با كار و توليد و آبادى زندگى دنيا است كه "محصول آخرت" بدست مى آيد، نه، آن چنانكه اين دو قطب متضاد (هر دو) مى انديشند، با خرابى مزرعه ء دنيا!

حضرت رسول در يك جمله كوتاه و قاطع و روشن اين اصل را چنان بيان كرده است كه آنرا به عنوان مترقيترين شعار سازنده و علمى و ضد خرافى بايد طرح كرد:
من لا معاش له، لا معد له هر كه زندگى مادى ندارد، زندگى اخروى نيز ندارد!

بنابر اين كسانيكه تحمل فقر و ذلت و اسارت و بيمارى و عقب ماندگى و ضعف و بدبختى خود را در زندگى اقتصادى و اجتماعى و سياسى (كه استبداد، استثمار و يا استعمار برايشان فراهم آورده اند) عامل جبران و پاداش الهى و كسب ثروت و عزت آخرت و رستگارى و عافيت و ورود به بهشت مى پندارند، فريب دنيادارانى را خورده اند كه، بنام دين، آنها را "استحمار" كرده اند و به تحمل و شكيبايى بر سرنوشت شوم خويش وا داشته اند! قرآن به اينان و نيز به روشنفكران ضد مذهبى كه هر دو اين فريبكارى استحمارى را بنام مذهب تلقى كرده اند پاسخ می دهد كه: من كان فى اعمى، فهو فى الاخره اعمى واضل سبيلا هر كه در اين جا، در زندگى اين جهانى، در زمان و جامعه خويش، نابينا و ناخودآگاه است، در آخرت نيز نابينا و ناآگاه است و گمراه تر!


"پدر و مادر ما متهمیم"
 
آخرین ویرایش:

ensan1

عضو جدید
استاد بزرگ، ما بیش از هر وقتی به شما احتیاج داریم....

توهم به ما میگوید که شما رفته اید، نه شما همیشه هستید شما هیچ وقت نمیمیرید....این منم که مرده ام
 

Taßa§om

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
حقیقتا پست عالی و پر باری بود،البته پست هایی که از شما دیدم اکثرا مفید و عالی بودند
ازتون خیلی ممنونم
مخصوصا از استارتر و salizadeniri عزیز

پاینده باشید
 

ensan1

عضو جدید
خواهش میکنم دوست گرامی


یه جمله ای هست توی همین کتاب که دکتر خطاب به مومنان سطحستانی! میگه



"""همیشه و همه جا تمام هوش و حواست سر همین فرمالیته های تکنولوژیک* بود..هزار تا سوال کردی که:"چه جور" یکبار نپرسیدی چرا؟....."""


*حساسیت های بی جایی که گاهی اوقات در نماز ها و کارهای دیگه جایش را با اصل عوض میکند و میشود همه ی اعمال.....



تو دين "نه" به من دادى، پدر، مادر! من دختر تو بودم، راههايى كه بمن نشان دادى، پيشنهادهايى كه داشتى، شكل زندگى و ارزشهاى اخلاقى يى كه به من ارائه كردى، اين است: نرو، نكن، نبين، نگو، نفهم، احساس نكن، ننويس، نخوان، نه، نه، نه،...! اينكه همه اش "نه" شد؟! من به دنبال دين "آرى" هستم كه به من نشان بدهد كه چه بكن، چه بخوان، و چه بفهم! بقول يكى از نويسندگان: واى بحال دينى كه "نه" در آن بيشتر است از "آرى"! و از تو من يك "آرى" نشنيدم!
 
آخرین ویرایش:

ensan1

عضو جدید
نماز

نماز

تمامى نتيجه كار تو و آثار نماز تو اين است كه پشت تو قوز درآورد و پيشانى صافت پينه بست و فرق من بى نماز با تو نمازگزار فقط اين است كه من اين دو علامت تقوى را ندارم!

بيائيم واقعا با هم بررسى كنيم و ببينيم كداميك باخته ايم و كداميك برده ايم؟! تو مى گويى: نماز خواندن با خدا سخن گفتن است. تصورش را بكن كسى با مخاطبى مشغول حرف زدن باشد، اما خودش نفهمد كه دارد چه مى گويد؟ فقط تمام كوشش اين باشد كه با دقت و وسواس مضحكى الفاظ و حروف را از مخارج اصليش صادر كند! اگر هنگام حرف زدن، "ص" را "س" تلفظ كند، حرف زدنش غلط مى شود، اما اگر اصلا نفهميد چه حرفهايى می زند و به مخاطبش چه مى گويد، "غلط نمى شود"! من در تمام تاريخ بشر شماها را ديده ام كه با التماس و اصرار و اخلاص داريد از كسى چيزى يا چيزهايى طلب مى كنيد اما نمى دانيد آنچه مى خواهيد چيست؟ اگر كسى، روزى پنج بار و هر بار چند بار، با مقدمات و تشريفات دقيق و حساس، پيش شما بيايد و با حالتى ملتمسانه و عاجزانه و اصرار و زارى، چيزى را از شما بخواهد و ببينيد كه با وسواس عجيبى خواهش هميشگى خود را تلفظ مى كند اما خودش نمى فهمد كه چه درخواستى از شما دارد، چه حالتى به شما دست مى دهد؟ شما به او چه مى دهيد؟ و وقتى متوجه شديد كه اين كار برايش يك عادت شده و يا بعنوان وظيفه يا از ترس هم انجام مى دهد ديگر چه مى كنيد؟ و چه بايد بكنيد؟ گوشتان را پنبه نمى كنيد!؟...
 

ensan1

عضو جدید
پدر، مادر!......
مى پرسيدم: امام حسين كى بود؟ و براى چه كشته شد؟
مى گفتى كه: "خودش را فداى امت كرد".
مى پرسيدم: "فداى امت كرد" يعنى چه؟
توضيح مى دادى: يعنى اينكه خودش را آنجا به كشتن داد تا در روز قيامت از امت جدش شفاعت بكند...!

پس اين امام حسين هم كه خودش را، زندگيش را، خانواده اش را، همه چيز و همه كسش را به دم شمشير ستم و زور و جنايت داد و شهادت را انتخاب كرد، براى زندگى من و تو نبود؟! براى اينكه پيروانش از زير بار ظلم و ستم و بيعت دروغ و نظام جور خلاص بشوند نبود؟! و خلاصه براى آزادى مردم و بسط و احياى حق نبود؟! براى اين بود كه ما اينجا گناه بكنيم و بعد بر او گريه بكنيم و درعوض روز قيامت از ما شفاعت كند؟! پس در دنيا بدرد ما نمى خورد؟!
آرى بابا، مثل اينكه تمام كوشش ها اين بود، كه هيچ جاى دين به درد دنيا نخورد، تمامش مصرفهاى اخروى داشته باشد و اين چه موفقيتى براى دنياداران! و چه قرص خوابى براى دردمندان و دنيازدگان!
من، پدر، مادر، بدنبال قهرمانى هستم كه در اين دنيا مرا نجات بدهد و در اين زندگى و سرنوشت محكوم و جهنمى فعلى ام از من شفاعت بكند. براى من و سرنوشت زار من چه نتيجه داشت اين كربلاى تو؟ تو به من يك كتابى را نشان دادى كه تازه در قم تاليف يافته و گفتى مطالب اساسى و مهم را نويسنده اى كه خودش و اخويش متخصص انقلاب كربلايند، اين جا نوشته، من خواندم، كتابى با نامى بزرك و با حجم زياد و قطر زياد، اسمش هم "دفاع از حسين شهيد"!


در اين كتاب نوشته بود: اين قيام حسينى خيلى ارزش داشته براى همه انسانها!
نتيجه هايش دو نوع است:
1
- نتيجه هاى معنوى 2 - نتيجه هاى مادى اما نتايج معنوى، بزرگترينش اين است كه: اگر يك عده محقق جمع بشوند و فهرستى تهيه كنند از اسم تمامى زنها و مردهايى كه بعلت گريه بر امام حسين، در روز قيامت، همه گناهانشان بخشيده شده و به بهشت رفته اند، شمارش از ميليون ها نفر تجاوز مى كند. اين نتيجه معنوى انقلاب!!
اما آثار ماديش از اين هم جالب تر است، و لابد همه اقتصاد دانان و سرمايه داران غرب تعجب مى كنند از اين همه نتايج اقتصادى قيام امام حسين!
پيش خود گفتم قطعا اين قسمتش اين جهانى است و به كار زندگى اجتماعى مى خورد و در توليد كالا، بالا بردن سطح درآمد ملى و رفاه مادى و استخراج منابع توليدى جامعه شيعه نقش مهمى دارد و پيروان خويش را از فقر اقتصادى نجات مى دهد و شيعيان را از سلسله جامعه هاى عقب مانده و دنياى سوم خارج مى سازد!
نويسنده كشف خود را توضيح مى دهد: اين همه زائرى كه هر سال از سبزوار و دهات قزوين و گناباد و يزد و كاشان و كردكوى و محمدآباد و ساير نقاط می روند كربلا، همه از ولايت خودشان يك مقدار اجناس محلى هم با خودشان می برند و آنجا می فروشند، از پول آن يك مقدار اجناس از كربلا سوغات می خرند و بر مى گردانند به ولايت خودشان، در اثر همين صادرات و واردات و نقل و انتقالات اقتصادى دائمى، يك جريان مستمر مادى و مبادلات اقتصادى بوجود آمده بين كربلا و دهات و شهرستان هاى ايران كه در جهان بى سابقه است!...
اين بود آخرين اثر تحقيقى و مفصلى كه در باره بزرگترين حادثه و عالی ترين مظهر عشق و تاريخ و افتخار مذهب تو من خواندم و توقع دارى اين شاهكار علمى و تحليلى و فلسفى و اقتصادى و غيره را كه از شهر قم شما زاييده شده و نيمى از كتاب تهمت و دروغ و جعل و بد زبانى و عقده گشايى هاى ناشى از كمبود همه چيز و افتراهاى بيشرمانه و بى دليل و سند است... و نيمى ديگر تحقيقات خنده دار و روده بر علمى و انقلابى از اين نوع، بخوانم و به حسين جدى بينديشم؟!

و اما زینبی که تو به من نشون دادی عبارت از این بود که از صبح عاشورا شروع میشد از خیمه میامد بیرون روی شهیدی ناله میکرد گریه میکرد میرفت تو خیمه از بعد از ظهر هم گمش کردیم هم من هم تو هم کتاب هم تاریخ هم همه دیگه نمیدونیم چی شد ..خب هر خواهری برای مصیبت برادرش گریه میکنه،ناله میکنه حتی خودش رو آتش میزنه ...چیزی دیگه گفتی به من به من گفتی که بعد از عاشورا چه کرد به من گفتی که قبل از عاشورا چه بود؟من نمیشناسم تو هم نمیشناسی کتاب هم ننوشته...در برخی از کتب علمای بزرگ هست خب به من چه به تو چه؟ چیز دیگه گفتی به من بگو کتابی هست معرفی کن به من بگو برم بخرم....




 
آخرین ویرایش:

ensan1

عضو جدید
خدایا ! به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده ی غیبی ، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت . و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.
خدایا ! به من بگو تو خود چگونه می بینی ؟ چگونه قضاوت می کنی ؟ آیا عشق ورزیدن به اسم ها تشیع است ؟ یا شناخت مسمی ها؟ و بالاتر از این – یا پیروی از رسم ها؟
خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست. خدایا مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش ، هر که از آن سالم مانده بیمار می نماید، مصون دار تا: به رعایت مصلحت ، حقیقت را ضبح شرعی نکنم.
 

ensan1

عضو جدید
تشیع علوی
تشیع صفوی





تشیع شناخت است و محبت
تشیع جهل است و محبت


تشیع سنت است
تشیع بدعت است


تشیع وحدت است
تشیع تفرقه است


تشیع رسم است
تشیع اسم است


تشیع پیروی است
تشیع ستایش


تشیع مسئولیت است
تشیع تعطیل همه مسئولیت ها


تشیع آزادی است
تشیع عبودیت


تشیع انقلاب کربلا است
تشیع فاجعه کربلا


تشیع توسل برای تکامل
تشیع توسل برای تقلب


تشیع توحید است
تشیع شرک


تشیع اختیار است
تشیع جبر است


تشیع یاری حسین است
تشیع گریه بر حسین


اصالت قرآنی
اصالت مفاتیح الجنان

سیره رسول و ائمه
منابع ذکر مصیبت


امام شناسی
امام پرستی
 

ensan1

عضو جدید
آنچه مرا به مذهب و تشيع مى كشد يك حقيقت عقلى و انسانى است، نه مصلحتى اجتماعى و شخصى!...
من، نه به عنوان يك شيعه موروثى و متعصب مذهبى، كه بعنوان يك انتلكتوئل مسوول و متعهد اجتماعى، روشنفكرى مثل تو و با احساسات انسانى و آرزوهاى مترقى ضد ارتجاعى و ضد طبقاتى كه تو دارى، معتقد شده ام و از راه تحقيق علمى و تاريخى و با شناخت مكتب اسلام و تاريخ اسلام و آشنايى با اديان گذشته و ايدئولوژى هاى جديد، به اين واقعيت عينى رسيده ام كه تشيع، از نظر اعتقادى، مترقى ترين تلقى از "مكتب اسلام" و، از نظر اجتماعى و سياسى، مترقى ترين نهضت و مردمى ترين جناح در "تاريخ اسلام" بوده است.

من از خودت مى پرسم، هر مكتب انقلابى، مكتب مردمى و مكتب آزادى خواهى كه به آن معتقدى (اصول فلسفى و علمى و استراتژيكى اش هر چه هست كار ندارم) آيا اگر همه هدفها و شعارهايش را خلاصه كنى، به اين دو اصل منحصر نيست كه دو كار مى خواهد بكند؟ و همان مذهب تو هر چه هست (كلكتيويسم، ايده آليسم، ماترياليسم ديالكتيك، اگزيستانسياليسم، اومانيسم، دمكراسى متعهد يا ليبراليسم انقلابى ووو) غير از اين است كه اين دو اصل را مى خواهد جامه عمل بپوشاند؟
يكى نظام استثمار و تضاد طبقاتى و ظلم اجتماعى و تفرقه اجتماعى را تبديل بكند به نظام "برابرى و عدالت"، و دوم جامعه را از حاكميت استبدادى و اشرافى رها كند و از يك رهبرى انقلابى و انسانى پاك برخوردار سازد، يكى، نظام طبقاتى جامعه را می خواهد تغيير بدهد و يكى، نظام حاكميّت جامعه را. گفت: چرا، گفتم: اما تو خيال مى كنى اصول مذهبى شيعه بايد رياضت باشد، عبادت باشد، ندبه باشد و نوحه باشد؟! اينجورى نيست، باور نمى توانى بكنى كه مذهب است و بنيادش دو اصل است و تمامى تشيع بر آن دو اصل استوار است:
1) عدل 2) امامت

اين همان نيست كه تو در مكتبهاى ديگر مى جويى؟ و همان نيست كه براى جامعه خويش و براى بشريت آرزو مى كنى؟
شيعه بر همين دو پايه استوار است، اما چه كنم كه اين دو اصل را از معنى خودش انداختند، يعنى اسم آن را حفظ كردند و رسمش را نفى!!!
اگر فريبكاران كه اين دو را، بى معنى و بى اثر كردند، بجاى اينكه معنى اين دو را برداشتند، اصلا لفظ آن را بر مى داشتند و بجايش اصطلاح ديگرى، مثل تقيه و عبادت و رياضت و غيره را مى گذاشتند، من مى توانستم امروز خطاب به روشنفكران و خطاب به توده نيز فرياد بزنم كه: نه! اصول شيعه اينها نيست، عدل است و امامت است! اما بدبختى ما اين است كه، اين دو لفظ را گذاشتند، اما، معنى آن را مسخ كردند، طورى كه نه عدالتش به درد عدالت مى خورد و نه امانتش بدرد امامت،باز هر دو را موکول کردند به آن دنیا امامتش نصيب شاه عباس مى شود و عدالتش بهره "ظلمه"! و آنچه پس از هزار سال جهاد و شكنجه و عشق و پايدارى و گذراندن قرنهاى سياه خلافت عرب و سلطنت مغول، دستگير توده محروم شيعه شد، ظلم خان بود و جور خاقان، اين بار در لباس "محبت مولا على"!
همه چيز را مسخ كرده اند، ظاهرش را نگه داشته اند و معنى و روح و جهتش را عوض كرده اند و در جهت حفظ مصالح و منافع طبقاتى و سياسى و اقتصادى خودشان تغيير داده اند، اصطلاحات مذهبى را كه هر كدام ظرفى هستند كه يك فكر و يك عقيده را در خود دارند، از محتوى خالى كرده اند، پوك و پوچ و بى مغز و بى روح ساخته اند! و كاش خالى و بى مغز می كردند، نه به جاى آن از مواد تخدير كننده خرافى و ضد اسلامى و ضد شيعى پر كردنند!
 

ensan1

عضو جدید
مذهب اگر پیش از مرگ بكار نیاید، پس از مرگ به هیچ كار نخواهد آمد.
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اگر یه زمانی (اوایل انقلاب) مخالفان دکتر شریعتی به ایشون ظلم کردند، الان هم طرفدارانِ نا آگاهشون_ خواسته/ ناخواسته_ دارن از ایشون کم کم یک فرد منحرف شده از اسلام میسازن و خیالاتشون رو اشاعه هم میدن!

کسی رو میشناسم که با اسلام مشکل ریشه ای داره، اصلاً 14 معصوم رو هم به رسمیت نمی شناسه؛ بعد چنان از دکتر شریعتی برای توجیه عقایدش ابزار میسازه که گمان میکنی شریعتی زاده شده برای کوبیدن مبانی اسلام!

خب واضحه که این آدم نه شریعتی رو شناخته، نه اسلام رو! هر طالب حقی اگر یک صفحه از کتابای ایشون رو بخونه، هرگز به ذهنش نمیرسه با اجتماع نقیضین(!) واسه خودش پرچم بالا ببره!
[منظور از اجتماع نقیضین، اجتماع "اسلام ستیزی" و "شریعتی مداری"ه! چون میدونیم اسلام، عشق شریعتی بود، که اگه نبود، شریعتی واسش سینه چاک نمی کرد.]

حالا نحوه ی عمل اینگونه افرادِ سودجو چجوریه؟
یه جمله رو بدون ذکرِ سر و تهش و اندکی توجه به اینکه دکتر اینو کِی گفته؟ در ستایش چی گفته؟ در نکوهش چی گفته؟ میزنن سر درِ تفکراتشون و مدام واسه جلو بردن کارشون بهش استناد می کنن!
______________________

این حرفا به کنار...

نمیشه گفت که تمام اندیشه های شریعتی هم غیر قابل نقده! حتماً جایی واسه نقد داشته که سر و صداهایی هم برانگیخته!

هر اندیشه ی نویی* که مطرح میشه، انتقاد میطلبه و اگه نقد و منتقد و انتقاد نبودن، مخاطب میشد یک عدد ناظر ساکن که میخونه و میگذره... و در بهترین حالت میتونه خوانده هاش رو طوطی وار تحویل بده. مایِ مخاطب که توان اندیشه نگاری نداریم؛ ولی توان غربال کردنِ اونچه که به ذهنمون ریخته میشه رو که باید داشته باشیم!! با همین غربال کردنه ست که میشه رهرو منزل کمال شد.

[* البته دکتر شریعتی از زاویه ی دیگه ای به اسلام پرداخت... یا بهتر بگیم؛ به یک زاویه ی دیگری از اسلام پرداخت، نه اینکه مکتب نوینی پایه ریزی کنه!]

_____________________________

حالا انتقادی که به دکتر وارده عموماً ریشه ش بر میگرده به تفاوت این دوتا اندیشه ای که در ذیل می نگارم:

دکتر شریعتی:
اسلام برای ما اکنون بیش از هرچیز یک ایدئولوژی است... برای ما اسلام یک ایدئولوزی تام و تمام است.

vs

دکتر خسرو پناه:
شریعتی بیش از حد به ایدئولوژیک کردن و حیات اجتماعی و کارکردهای اجتماعی دین می اندیشید و همین سبب شده بود که ابعاد فردی و عبادی دین کمتر توجه شود.

و البته جای دیگری هم دکتر خسرو پناه_احتمالاً به عنوان بیان دلیلی بر این نگرش دکتر شریعتی_ می فرمایند:
شریعتی با ایدئولوژیک کردن دین تلاش کرد تا اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی در برابر ایدئولوژی های غربی قرار دهد و دوباره جوانان را بدان گرایش دهد.
____________________________________

به نظر من؛ دکتر شریعتی با توجه به شرایطی که توش قرار گرفته بود، یه جور الزام داشته واسه اینکه دین رو به عنوان ایدئولوژی مطرح کنه و اینطوری اسلامی رو که مدتها رفته بوده تو لاک انزوا، بیاره وسط معرکه! یعنی توجه مسلمانانی رو که از اسلام فقط فرایض عبادیشو فهمیده بودن به بعد سیاسی- اجتماعی اسلام جلب کنه و تو مردم حرکت بوجود بیاره و این کار رو هم کرد. طوری که شهید بهشتی از ایشون به عنوان یکی از مهره های اصلی انقلاب نام میبره.

_______________________________

شهید مطهری می گن :

" غالباً جامعه ها از راه گرایش صددرصد به باطل به گمراهی کشیده نمی شوند، بلکه از افراط در یک حق به گمراهی کشیده میشوند، به طوری که همه ی ارزشهای دیگر فراموش میشود. اینها مثل همان آدمی هستند که فقط گوش یا بینی یا دستش رشد کرده!"


اگه شریعتی میگفته " سیاسی- اجتماعی"، حتماً دیده عبادی زیادی رشد کرده، سیاسی- اجتماعی هیچی!

اگه فلانی میگه "پس عبادی چی؟ " معلوم میشه تو گفتار دکتر شریعتی "سیاسی- اجتماعی" زیاد رشد کرده و عبادی مهجور مونده!

و اینجور نقدها و تقابل اندیشه ها کمترین فایده شون اینه که باعث میشن بدونیم:

"اسلام یک دین تک ارزشی نیست و مسلمان یک بعدی نیست... انسان کامل در همه ی ابعاد متعادله."
 
آخرین ویرایش:
بالا