پاتق دوست داران حضرت زهرا(س)

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
حائل شدن حضرت زهرا در دفاع از اميرالمؤمنين


بعد از آنكه به خانه حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه هجوم آوردند، اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه به گفته سلمان، مى‏توانست با نيم‏نگاهى زمين و زمان را درهم پيچيد و هستى‏شان را بگيرد، به محاصره درآوردند و ريسمان به گردنش انداخته و با شدت هرچه بيشتر مى‏كشيدند.
حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه گرچه درد و رمقش را برده و از پايش انداخته. اما او آموزگار شهادت بود، و خود به ما آموخته بود كه حيات آدمى در گرو انتخاب اوست. و چه انتخابى بالاتر از كشته شدن در راه ولايت.
پس بايد همين نيم رمق را هم در پاى على عليه‏السلام ريخت و تمامى هستى خود را با خدا يكجا معامله كرد. اين بود كه بى‏درنگ خود را با همه جراحت و نقاهت از جا كند و بين اميرالمؤمنين عليه‏السلام و آنها حائل كرد. كه به خدا قسم نمى‏گذارم على را ببريد. اى واى بر شما چه زود به خدا و رسولش خيانت كرديد. اين است معناى محبت به اهل‏بيت رسول صلى اللَّه عليه و آله و عمل به آن همه سفارشهاى او؟!؟
به خدا قسم اى زاده خطاب اگر بيم اين نداشتم كه بيگناهان گرفتار بلاى الهى شوند، نفرين مى‏كردم و آنگاه مى‏يافتى كه نفرين من چه زود تحقق مى‏پذيرد هنوز كلامش را به آخر نرسانده بود كه يكبار ديگر، صفير تازيانه‏اى سينه آسمان را شكافت و باز هم بر اندام شقايق خطى از خون كشيد.
عرش لرزيد، بچه‏ها، زينبين و حسنين عليهم‏السلام را مى‏گويم نزديك بود جان دهند. خدايا فقط تو مى‏دانى بر اهل خانه چه گذشت. آنگاه كه بر جاى جاى بوسه‏هاى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خطى از خون نشست كه هيچ زبانى را توان گفتن و هيچ گوشى را ياراى شنيدن نيست. حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه از پا افتاد، آخرين سنگر ولايت براى دقايقى فروريخت، مشتى رجاله، اميرالمؤمنين را كشان‏كشان به مسجد بردند، هر كه مى‏ديد بر حال على عليه‏السلام رقت مى‏برد. كوچه‏ها از آدم‏نماها پر بود، همه براى ديدن ريسمان بر گردن خورشيد و مظلوميت محض، گردن مى‏كشيدند اميرالمؤمنين عليه‏السلام در راه رو به سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كرد و همان گفت كه هارون به برادرش موسى در مقابل يهود بنى‏اسرائيل گفت: يابن ام، ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى، برادر، اين قوم بر من مسلط شدند و نزديك است مرا بكشند.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
عكس‏العمل حضرت زهرا پس از غصب خلافت


چون پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله وفات كرد و دشمنان على و فاطمه عليهاالسلام با يك برنامه‏ريزى حساب شده‏ى قبلى توانستند خلافت را از دست على عليه‏السلام گرفته و صاحب حق را از حقش محروم كنند، متقابلاً دختر گرامى پيامبر اسلام نيز با تمام توان وارد ميدان سياست شده و با انواع راهها و شيوه‏ها، عليه حكومت غاصب قيام كرد.
او در كنار اميرالمؤمنين به همراه فرزندانش (حسن و حسين عليهم‏السلام) تا چهل روز پس از رحلت رسول خدا به در خانه‏هاى مهاجرين و انصار مى‏رفت و آنان را در غصب خلافت، توسط حكومت وقت هشدار مى‏داد. (1)
فاطمه عليهاالسلام در مسجد رسول خدا در ميان مهاجرين و انصار با ابوبكر به مبارزه برخاست و او را كه غاصب فدك بود محكوم كرد و مردم حاضر در مسجد را با سخنان خود به گريه واداشت و جوى فراهم ساخت كه همه دانستند كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مظلوم شده است.
زهراى مظلوم چون نتوانست در برابر غاصبان خلافت، كارى به پيش برد و حق بر باد رفته‏ى خويش را پس بگيرد، روش مبارزاتى خود را به صورت گريه شروع كرد و شب و روز با اشك چشم خود نشان داد كه از حكومت وقت ناراضى است، اگر چه ظاهراً رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و فراق پدر، انگيزه اول در اين ناله‏ها بود. ولى همگان مى‏دانستند كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنقدر بى‏صبر نيست كه در فوت پدر هميشه گريه كند، بلكه گريه او در اثر مصائبى است كه حكومت غاصب براى او فراهم كرده است.
دانشمند اهل سنت در تاريخهاى خود مى‏نويسد: فاطمه عليهاالسلام آن چنان از دو خليفه‏ى اول و دوم ناراضى و ناراحت بود، كه با آنان قهر كرد و از ستم آن دو رو به سوى قبر پدر كرد و فرمود:
يا ابتاه! يا رسول‏اللَّه! ماذا لقينا بعدك من ابن‏الخطاب و ابن ابى‏قحافه؟ (2)
اى پدر و اى رسول خدا! ما بعد از تو چه روزگار سياهى از پسر خطاب و پسر ابى‏قحافه داشته‏ايم؟!
ابن ابى‏الحديد (امام معتزلى) پس از تحقيق و بررسى در مورد واكنش حضرت فاطمه عليهاالسلام به ستمهاى وارده از سوى حكومت وقت مى‏نويسد:
والصحيح عندى انها ماتت واجده على ابى‏بكر و عمر و انها اوصت الا يصليا عليها. (3) نتيجه تحقيقم اين است كه فاطمه عليهاالسلام با دل پر درد از ابوبكر و عمر از دنيا رفت و وصيت كرد: آن دو بر جنازه‏اش نماز نخوانند.
پس ملاحظه مى‏كنيد كه همه‏ى اين عكس‏العملها، در برابر حركت ستمگرانه‏ى حكومت وقت به اميرالمؤمنين و فاطمه، يك برنامه‏ى سياسى و مبارزه‏ى اجتماعى است كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله انجام داده است. و بر همين اساس آن بانوى با فضيلت به اميرالمؤمنين وصيت كرد كه شبانه او را غسل دهد و شبانه دفن كند و همه كارها را از چشم غاصبان پنهان نمايد و اين وصيت را نوعى مبارزه‏ى منفى عليه آنان تلقى مى‏كند.
از اين جهت اميرالمؤمنين فاطمه عليهاالسلام را شبانه غسل داد و كفن كرد و شب هنگام با يك برنامه‏ريزى دقيق جسم او را دور از چشم عامه‏ى مردم دفن كرد و قبر وى را آشكار نساخت و تا روز قيامت آشكار نخواهد شد و اين خود نشانه‏ى نارضايتى فاطمه عليهاالسلام از حكومت وقت را در بر دارد.
در پايان اين فصل نتيجه مى‏گيريم كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در تمام ميدانها اعم از عبادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، خانه‏دارى و... امتحانات خوبى پس داده و همه‏اش اسوه و نمونه زنان عالم خلقت مى‏باشد.



1ـ عوالم، ج 11، ص 600- شرح ابن ابى‏الحديد، ج 6، ص 12- 13 و ج 2، ص 47.
2ـ الامامه والسياسة، ج 1، ص 12 و 13 و تاريخ طبرى، ج 3، ص 210.
3ـ شرح نهج‏البلاغه، ج 6، ص 50.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
عيادت زنان مهاجر و انصار


عيادة نساء المهاجرين والأنصار لها ليهاالسلام لما رجعت فاطمة عليهاالسلام إلى منزلها فتشكت- و كان وفاتها في هذه المرضة- دخل إليها النساء المهاجرات والأنصاريات عائدات، فقلن لها: كيف أصبحت يا ينت رسول‏اللَّه؟(1) (فحمدت اللَّه و صلت على أبيها، ثم) (2) قالت: أصبحت (3) واللَّه عائفة (4) لدنياكن، قالية لرجالكن. (5) لفظتهم بعد(6) أن (7) عجمتهم، و شناتهم (8) بعد أن (9) سبرتهم. (10)
فقبحاً لفلول الحد (11) و خور القناة و خطل الرأي (و عثور الجد و خوف الفتن)! (12) و (13) «لبئس ما قدمت لهم أنفسهم، أن سخط اللَّه عليهم و في العذاب هم خالدون». (14)
لا جرم (15) (واللَّه)(16) لقد قلدتهم ربقتها (و حملتهم أوقتها) (17) و شننت (18) عليهم عارها. (19) فجدعا و عقرا و بعدا(20) للقوم الظالمين.(21)

عيادت زنان مهاجر و انصار
هنگامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام به خانه بازگشت و مريض شد- كه شهادت حضرت هم در اثر آن بيمارى بود- زنان مهاجر و انصار به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پيامبر، حالتان چگونه است؟
حضرت حمد الهى بجاى آورد و بر پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس فرمود:
صبح كرده‏ام در حالى كه به خدا سوگند از دنياى شما متنفرم و آن را رها كرده‏ام، و نسبت به مردان شما غضبناكم. با امتحانِ اول آنان را به دور افكندم و با آزمايشِ عمقِ ايمانشان آنان را مورد غضب و ملامت قرار دادم.
پس ننگ بر كُند شدن شمشير و بى‏استقامتى نيزه و اضطراب فكر و تزلزل روح جديت و ترس از فتنه و جنگ! (22)
و چه بد است آنچه براى آينده‏ى خود مهيا كرده‏اند كه خداوند بر آنان غضب كرده و دائماً در عذاب خواهند بود.
بنابراين چاره جز اين نبود كه قلاده‏ى آن را بر گردنشان افكندم و سنگينى آن را بر دوششان قرار دادم و ننگ آن را بر سرشان افكندم.
پس خير از ظالمين دور باد و به بلا دچار شوند و از آثار نيك محروم باشند و از رحمت خدا دور گردند.



1ـ هكذا فى «ألف»، و في سائر النسخ هكذا: لما اشتد بفاطمة عليهاالسلام الوجع و اشتدت («ز»: ثقلت) علتها، اجتمعت عندها نساء المهاجرين والأنصار («ى»: ذا صباح)، فقلن لها: يا بنت رسول‏اللَّه، كيف أصبحت من علتك («ه» عن ليلتك)؟ و في «د»: دخلن نسوة من المهاجرين والأنصار على فاطمة بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فقلن لها: السلام عليك يا بنت رسول‏اللَّه: كيف أصبحت؟ و في «ع»: قيل لما مرضت فاطمة عليهاالسلام دخل عليها نساء المهاجرين والأنصار يعدنها فقلن: كيف أصبحت من علتك يا بنت رسول‏اللَّه؟ فقالت...
2ـ الزيادة من «ب».
3ـ «م»: واللَّه أصبحت.
4ـ العائف: الكاره للشيى‏ء المتقذر له التارك له. و في «ك»: عافية.
5ـ اى مبغضة، و في «ألف» خ ل و «ج» و «ب» و «ل» و «و» و «ى» في الموردين هكذا: لدنياكم و لرجالكم، و في «ج»: دنياكم- بدون اللام-. و لعل إتيان الضمير بصورة المذكر باعتبار تعميم خطابها إلى جميع أهل المدينة، لا خصوص النساء الحاضرات.
6ـ «ل»: قبل. فيكون المعنى ظاهرا: انى كنت عالمه بقبح سيرتهم فطرحتهم، ثم لما اختبرتهم تأكد انكارى بعد الاختبار.
7ـ «ك» و «ج»: إذ. و في «ع»: لفظتهم بعد ان عرفتهم.
8ـ «د»: سئمتهم.
9ـ «ك»: إذ.
10ـ فى «ألف» خ ل من قولها عليهاالسلام لفظتهم...» إلى هنا هكذا: شناتهم بعد إذ (خ ل: أن) عرفتهم و لفظتهم بعد إذ (خ ل: أن) سبرتهم و رميتهم بعد أن عجمتهم. لفظ أي طرح. عجم أي عض. سبر أي اختبر. فيكون كنايه عن امتحانهم أي طرحتهم و ابغضتهم بعد امتحانهم و مشاهده سيرتهم و أطوارهم.
11ـ «ك»: فقبحاً لأفون الرأي و خطل القول و خور القناة. والفلول اى الثلمة والكسر فى حد السيف، والخور: الضعف، و خطل الراى فساده و اضطرابه، والختل- بالتاء- تخادع عن غفلة.
12ـ الزيادة من «ألف»، و في «ألف» خ ل هكذا: و خوف الغبن. والعبارة في «د» هكذا: فقبحاً لفلول الحد واللعب بعد الجد و قرع الصفاة و صدع القناة و ختل الآراء و زلل الأهواء. والصفاة: الحجر الأملس أي جعلتم أنفسكم مقرعاً لخصامكم حتّى قرعوا صفاتكم و ينال كل أحد منكم بسوء، و صدع القناة أي شقّها.
13ـ الواو لاتوجد في «ألف» و «د» و «ه» و «ع»، و في «ى»: و بئس.
14ـ سورة المائدة: الآية 80 و في «ع»: ان سخط اللَّه عليهم لقد قلدتم....
15ـ «ك»: و لا جرم.
16ـ الزيادة من «ك» و «ألف» خ ل.
17ـ الزيادة من «د»، والأوق: الثقل.
18ـ «ج»: سننت عليهم عارها، والسن، الصبّ المتصل. و في «د» و «م» و «و» و «ع»: شنّت، فالعبارة على هذا تكون بصورة المؤنث في الموارد الثلاثة: قلدتهم ربقتها و حملتهم أوقتها و شنت عليهم غارتها. و ما في المتن بصيغة المتكلم في الموارد الثلاثة. و شننت أي صببته متفرقاً.
19ـ «ألف» خ ل و «ه» و «م» و «و» و «ع»: غارتها. «ج»: عارتها.
20ـ فى «ج» و «م» و «ل» مكان «بعداً» كلمة «سحقاً». و في «ك» مكان «عقراً و بعداً» كلمة «رغماً». جدعاً لك: جعلك اللَّه معيباً و قطع منك الخير. و عقر الأمر: لم ينتج عاقبة.
21ـ من قوله «لا جرم» إلى هنا ليست في «ى».
22ـ «د»: ننگ بر كندى شمشير و بازى گرفتن امور بعد از جدى بودن آن، و آسيب‏پذيرى مردم و شكاف برداشتن نيزه‏ها و فريب خوردن افكار و لغزش خواسته‏ها.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
از حضرت على چه چيزى را نپسنديدند؟


ما نقموا من أبي‏الحسن عليه‏السلام ويحهم! (1)
أنى (2) زحزحوها (3) عن رواسى الرسالة و قواعد النبوة(4) و مهبط الروح الأمين (بالوحي المبين) (5) و (6) الطبين (7) بأمر(8) الدنيا والدين؟! ألا ذلك هو الخسران المبين. (9)
و ما الذي(10) نقموا من أبي‏الحسن؟ (11)
نقموا واللَّه منه(12) نكير سيفه (13) (وقلة مبالاته لحتفه)(14) و شدة وطأته و نكال وقعته (و تبحره في كتاب اللَّه) (15) و تنمره في ذات اللَّه (عز و جل). (16)

از على عليه‏السلام چه چيزى را نپسنديدند؟
واى بر آنان! خلافت را از كوههاى بلند رسالت و پايه‏هاى نبوت و محل نزول روح‏الأمين با وحى مبين و از عالمان آگاه و حاذق در امر دنيا و دين به كجا كشاندند. بدانيد كه اين زيانِ آشكار است.
از ابوالحسن (على عليه‏السلام) چه چيزى را نمى‏پسنديدند؟
به خدا قسم، ناراضى بودند از صلابت شمشيرش و بى‏پروائى او از مرگش و شدت حمله‏هايش و برخوردهاى عبرت‏آموز او در جنگ، و از تبحر او در كتاب خداوند و غضب او در امر الهى.



1ـ «الف» خ ل: لئن. «ج» و «م» و «و»: أين. «ى»: ويحهم لقد زحزحوها. و أنى هنا استفهامية بمعنى كيف.
2ـ «د». زعزعوها. و من هنا إلى كلمة «أبي‏الحسن» ليس في «ك»، بل فيه: عن أبي‏الحسن... و سيأتي العبارة في هذه النسخة في موضع آخر من هذه الخطبة الشريفة نذكرها في موضعها في الهامش. و قولها عليهاالسلام: «زحزحوها» أي أبعدوها، و «زعزعوها» أي حرّكوها.
3ـ زاد في «د»: والدلالة.
4ـ الزيادة من «ألف». و في «ل»: مهبط الوحي الأمين.
5ـ الواو موجودة في «الف» خ ل و «د» و «ج» و «م» و «ل» و «و».
6ـ «ألف» خ ل و «و»: الطبن. «م» الطيبين. «الف» خ ل: الظنين. «ج»: الضنين. والطبين جمع طب بمعنى العالم بالأمور و ليست جمعاً لطبن بمعنى العالم الفطن.
7ـ «د» و «ب»: بأمور. «ى»: لأهل.
8ـ من كلمة «بالوحي» إلى هنا ليس في «ه» و «ع».
9ـ كلمة «الذي» ليست في «ل» و «ى»، و كلمة «و» ليست في «ع».
10ـ «ألف» خ ل و «ه» و «م» و «ل» و «ع»: حسن.
11ـ كلمه «منه» ليست في «ه» و «ج» و «ب» و «و» و «ى» و «ع».
12ـ «ك»: ما نقموا واللَّه منه إلا نكير سيفه و نكال وقعه و تمرده في ذات اللَّه. و لعل معنى التمرد هنا أنه عليه‏السلام جاوز حد أمثاله.
13ـ الزيادة من «د» و «ه» و «ل».
14ـ الزيادة من «ألف». والعبارة في «ألف» و «ه» و «ع» هكذا: نقموا واللَّه (ألف: منه) شدة وطاته و نكال وقعته و نكير سيفه.
15ـ الزيادة من «ج» و «ل». والتنمر أي التغير والتنكر والغضب والشدّة.
16ـ «ك»: ويحكم.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
السلام عليك يا ام الحسن و الحسين سيدي شباب اهل الجنه
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
فعاليتهاى تداركاتى و پشتيبانى حضرت زهرا


در طول 10 سال حكومت پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) در مدينه 75 نبرد يا مانور نظامى (27 غزوه و 48 سريه) به وقوع پيوست. على (عليه‏السلام) به عنوان فرماندهى دلاور در تمامى غزوات(1) و بسيارى از سرايا شركت جست.
گاه برخى از اين ماموريتهاى رزمى پياپى به خاطر فاصله زياد جبهه‏ها از مدينه تا حدود دو يا سه ماه بطول مى‏انجاميد. (2)
به تحقيق مى‏توان گفت، على (عليه‏السلام) بخش زيادى از زندگى 9 ساله مشتركش با فاطمه (عليهاالسلام) را در ميدانهاى جهاد و يا ماموريتهاى تبليغى گذراند. و به دور از خانه و كاشانه خود بود.
در غياب آن حضرت، همسرش فاطمه (عليهاالسلام) به تنهايى وظيفه سنگين اداره‏ى خانه و تربيت فرزندان را به عهده داشت، و در اين راستا به نحو شايسته‏اى عمل مى‏كرد تا شوى پيكارگرش با خاطرى آسوده وظيفه مقدس الهى خود را به انجام رساند.
فاطمه (عليهاالسلام) خود نيز با تمام توان براى يارى سپاه اسلام مى‏كوشيد. در كارهاى خدماتى و امدادى شركت مى‏جست. به يارى خانواده‏هاى رزمندگان و شهداء مى‏شتافت، و با خانواده شهدا همدردى مى‏كرد. او در نبردها به تهيه باند و مرهم براى مجروحين جنگ مى‏پرداخت. و گاه همراه زنان امدادگر به جبهه مى‏رفت تا در پشت خطوط مقدم عمليات، ضمن تشويق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظائف خطيرشان به مداواى جراحت محارم خويش (پدر و شوهرش) بپردازد.



1ـ به غزوه تبوك كه على (عليه‏السلام) به فرمان پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) براى اداره و حراست از مدينه در شهر ماند.
2ـ براى نمونه غزوه دومة الجندل حدود 50 روز و ماموريت على (عليه‏السلام) به يمن سه ماه طول كشيد.
3ـ درباره شركت زنان در خدمات امدادى در صدر اسلام، و چگونگى خدمات آنان و مشخصات امدادگران مطالبى را تحت عنوان بهدارى رزمى در صدر اسلام نگاشته‏ام.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
حضرت زهرا و مداواى مجروحين جنگى


چنانچه در حديث صحيحى از امام صادق عليه‏السلام نقل شد، فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام هنگام شتافتن به زيارت قبور شهدا در احد (محل جنگ بين سپاه اسلام و مشركين) را دقيقاً نشان مى‏داد و اين مى‏رساند كه آن حضرت در اين جنگ حضور داشته، هرچند آمدن او بعد از مجروح شدن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صورت گرفته باشد.
ابن ابى‏الحديد از واقدى نقل مى‏كند كه:
خرجت فاطمه عليهاالسلام فى نساء، و قد رأيت الذى بوجه ابيها صلى اللَّه عليه و آله فاعتنقته، و جعلت تمسع الدم عن وجهه...(1)
فاطمه عليهاالسلام با گروهى از زنان مدينه از خانه خارج شد و چون چهره‏ى مجروح پدرش را ديد، او را در آغوش گرفته و خون از صورت مباركش پاك مى‏كرد. سپس آبى فراهم نمود و خونهاى چهره رسول خدا را شست و شمشير او را پاك كرد و آبى به دست آن حضرت داد كه بياشامد، ولى ممكن نشد.
در اين تاريخ آمده است: زنانى كه از مدينه آمده بودند چهارده نفر بودند، كه فاطمه عليهاالسلام يكى از آنان بود، آنان نان و آب با خود حمل مى‏كردند و در كنار رزمندگان به آنها آب و نان مى‏دادند و جراحاتشان را پانسمان مى‏نمودند. (2)
خوانندگان عزيز ملاحظه مى‏كنند كه فاطمه عليهاالسلام تنها در چهارچوبه‏ى خانه زندگى ننموده، بلكه او ضمن حفظ قداست و تقوا، در هنگام لزوم به اجتماع قدم گذاشته و يارى‏رسان رزمندگان اسلام بوده است.



1ـ شرح نهج‏البلاغه، ج 15، ص 35- 36.
2ـ وكن اربع عشره امرأة، قد جئن من المدينة يتلقعين الناس، منهن فاطمة عليهاالسلام يحملن الطعام والشراب على ظهورهن و يسقين الجرحى و يداوينهم
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاطمه زهرا در فتح مكه


فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در فتح مكه نيز حضور داشت. «ام‏هانى» خواهر على (عليه‏السلام) گويد: در روز فتح مكه دو تن از خويشان مشرك شوهرم را پناه دادم و در حالى كه آنها هنوز در خانه‏ام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى كه سواره و زره پوش بود پيدا شد و به طرف آن دو تن شمشير كشيد ميان او و ايشان ايستادم و گفتم اگر بخواهى آن دو را بكشى بايد مرا هم پيش آنها بكشى! على (عليه‏السلام) بيرون رفت در حالى كه چيزى نمانده بود آنها را بكشد. من خود را به محل خيمه رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پيدا نكردم ولى فاطمه (عليه السلام) را ديدم و ماجرا را برايش گفتم، ديدم فاطمه (عليهاالسلام) از همسر خود قاطع‏تر است؛ با تعجب گفت تو هم بايد مشركان را پناه دهى؟ در اين هنگام رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) رسيد و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبيدم. پيامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پيامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود كه براى او آب فراهم كند و شستشو نمود. (1) هنگامى هم كه هند و ديگر زنان مشركين براى اعلام پذيرش اسلام و بيعت به حضور پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) رسيدند فاطمه (عليهاالسلام)، همسر پيامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند.(2)
احتمالاً حضور فاطمه (عليهاالسلام) و برخى ديگر از زنانى كه با پيامبر محرم بودند براى حفاظت از جان رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) بود چه زنان منافق و خطرناكى همچون هند جگرخوار بظاهر براى اعلام پذيرش اسلام نزد پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) مى‏آمدند.



1ـ المغازى ج ص 830.
2ـ المغازى ص 850
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاطمه زهرا در كنار مزار شهدا


تاريخ زندگى فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام نشان مى‏دهد كه او زن خانه‏نشين و پرده‏نشين نبود، بلكه به دستور و مضمون آيات و روايات زيادى، وى صله ارحام مى‏كرد و به ديدار خويشاوندان مى‏شتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و پس از مرگ آنان، فراموششان نمى‏كرد و بر مزار آنان مى‏رفت و از خداوند متعال برايشان استرحام مى‏نمود.
در حديث صحيح السند از امام صادق عليه‏السلام نقل شده:
عاشت فاطمه بعد محمد صلى اللَّه عليه و آله خسمة و سبعين يوماً، لم تركاشرة و لاضاحكة تأتى قبور الشهداء فى كل جمعة مرة بين الاثنين والخميس فتقول هاهنا كان رسول‏اللَّه، و هاهنا كان المشركون(1)
فاطمه عليهاالسلام بعد از پيامبر خدا هفتاد و پنج روز زندگى كرد، در حالى كه خوشحال و خندان ديده نشد. او هفته‏اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زيارت شهداى احد مى‏رفت و آنها را زيارت مى‏كرد و محل جنگ رسول خدا با مشركين را دقيقاً نشان مى‏داد.
اين حديث كه به سند صحيح از كافى نقل شده، مى‏رساند كه فاطمه عليهاالسلام علاوه بر زيارت اهل قبور، آمدنش به مزار شهدا، شخصاً در جنگ احد نيز حضور داشت و محل را با چشمان مباركش ديده بود...
و ابن ابى‏الحديد كه يكى از دانشمندان بسيار بزرگ و محقق اهل سنت است، در اين باره از واقدى نقل مى‏كند:
كانت فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله تأتيهم بين اليومين والثلاثة فتبكى عندهم و تدعو. (2)
فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هر دو سه روز يكبار به كنار قبور شهداى احد مى‏آمد و در آنجا گريه مى‏كرد و براى مردگان و شهدا دعا مى‏نمود. و حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
ان فاطمة كانت تأتى قبور الشهداء فى كل غداة سبت فتأتى قبر حمزة و تترحم عليه و تستغفر له. (3)
فاطمه عليهاالسلام هر هفته صبحهاى روز شنبه به احد مى‏آمد و قبور شهدا را زيارت مى‏كرد و در كنار قبر حمزه مى‏ايستاد و براى وى دعا مى‏كرد و استرحام مى‏نمود(4)
از اين حديثها استفاده مى‏شود كه فاطمه عليهاالسلام به زيارت قبور شهدا مى‏رفت و برايشان استرحام مى‏نمود و از فداكاريهاى آنان در جنگ احد ياد مى‏كرد و به يادشان اشك مى‏ريخت. ممكن است برخيها از تعبيرهاى «دوبار و يكبار در هفته» كه در روايات آمده است دچار مشكل شوند و نوعى اشكال در صحت روايات تلقى كنند، ولى بايد گفت: زيارت فاطمه عليهاالسلام هفته‏اى دو يا يك بار ممكن است به تفاوت زمان باشد، كه در يك مقطع، هفته‏اى دوبار مى‏رفت و بعدها هفته‏اى يكبار...



1ـ عوالم، ج 11، ص 447، جلاءالعيون شبعر، ج 1، ص 183.
2ـ شرح نهج‏البلاغه، ج 15، ص 40 از بيست جلدى‏ها.
3ـ عوالم، ج 11، ص 222- بحارالانوار، ج 43، ص 90،ح 13- جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 154.
4ـ اين حديث به سند معتبر از تهذيب شيخ گرفته شده
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطبه حضرت زهرا در جمع زنان مهاجر و انصار


خطبتها عليهاالسلام في مرضها لنساء المهاجرين والانصار قال سويد بن غفلة: لمّا مرضت فاطمة عليهاالسلام المرضة الّتي توفّيت فيها، دخلت عليها نساء المهاجرين و الانصار يعدنها، فقلن لها: كيف أصبحت من علّتك يا ابنة رسول‏اللَّه؟
فحمدت اللَّه و صلّت على أبيها، ثم قالت:

خطبه آن حضرت در بيماريش براى زنان مهاجرين و انصار
سويد بن غفله گويد: هنگامى كه حضرت فاطمه عليهاالسلام بيمار شد، به همان بيمارى كه در اثر آن از دنيا رفت، زنان مهاجرين و انصار به عيادت ايشان آمده و گفتند: اى دختر پيامبر خدا با اين بيمارى حالت چطور است؟
آن حضرت حمد و سپاس الهى را گفته و برپدرش درود فرستاد و فرمود:
اَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عائِفَةً لِدُنْيا كُنَّ، قالِيَةً لِرِجالِكُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعْبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الْاراءِ وَ زَلَلِ الْاَهْواءِ، وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ اَنْفُسُهُمْ اَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ، لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدَتْهُمْ رِبْقَتُها وَ حَمَّلَتْهُمْ اَوْقَتُها، وَ شَنَّنَتْ عَلَيْهِمْ عارَتُها، فَجِدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ.
وَ يْحَهُمْ اَنَّى زَحْزِحُوها عَنْ رَواسِي الرِّسالَةِ وَ قَواعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدِّلالَةِ، وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْاَمينِ وَ الطِّبّينِ بِاُمُورِالدُّنْيا وَ الدّينِ، اَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ، وَ مَا الَّذى نَقِمُوا مِنْ اَبِي‏الْحَسَنِ عَلَيْهِ‏السَّلامُ، نَقِمُوا وَاللَّهِ مِنْهُ نَكيرَ سَيْفِهِ، وَ قِلَّةَ مُبالاتِهِ لِحَتْفِهِ، وَ شِدَّةَ وَ طْأَتِهِ، وَ نَكالَ وَقْعَتِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ في ذاتِ اللَّهِ.
وَ تَا للَّهِ لَوْ مالُوا عَنِ الْمَحَجَّةِ اللاَّئِحَةِ، وَ زالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّةِ الْواضِحَةِ لَرَدَّهُمْ اِلَيْها وَ حَمَلَهُمْ عَلَيْها،وَ لَسارَ بِهِمْ سَيْراً سُجُحاً، لايَكْلَمُ خُشاشُهُ، وَ لا يَكِلُّ سائِرُهُ، وَ لا يَمِلُّ راكِبُهُ، وَ لَاَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً نَميراً صافِياً رَوِيّاً، تَطْفَحُ ضِفَّتاهُ وَ لا يَتَرَنَّقُ جانِباهُ، وَ لَاَ صْدَرَهُمْ بِطاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ اِعْلاناً.

بخدا سوگند صبح كردم در حالى كه نسبت به دنياى شما بى‏ميل و نسبت به مردان شما ناراحتم، آنان را از دهان خويش بدور افكنده، و بعد از شناخت حالشان به آنان بغض ورزيدم، پس چه زشت است كندى شمشيرها و سستى بعد از تلاش و سر بر سنگ خارا زدن، و شكاف نيزه‏ها وفساد آراء و انحراف انگيزه‏ها، و چه زشت است ذخيره‏هائى كه پيش فرستادند، و خداوند بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانه خواهند بود، بدون شك مسئوليت اين عمل بعهده ايشان بود و سنگينى آن بدوششان است، و ننگ و عارش دامنگيرشان مى‏گردد، پس اين شتر بينى‏بريده و زخم‏خورده باشد، و گروه ستمكاران از رحمت الهى بدورند.
واى بر آنان، چگونه خلافت را از مواضع ثابت و بنيانهاى نبوت و ارشاد، و محل هبوط جبرئيل، و آگاهان به امور دين و دنيا دور ساختند، آگاه باشيد كه اين زيان بزرگى است، و چه عيبى از على عليه‏السلام گرفتند، بخدا سوگند عيب او شمشير براّنش، و بى‏اعتنائى به مرگ، و شدّت برخوردش، و عقوبت دردناكش، و اينكه غضبش در راه رضاى الهى بود.
بخدا سوگند اگر از راه روشن بدور رفته، و از پذيرش طريق مستقيم كناره مى‏گرفتند، آنان را بسوى آن آورده و بر آن وامى‏داشت، و به سهولت براهشان مى‏برد، و اين شتر را سالم به مقصد مى‏رساند، كه راهبرش را دچار زحمت نكند و سواره‏اش را ملول نگرداند، و آنان را به محل آب خوردنى مى‏رساند، كه آبش صاف و فراوان بوده و از آن لبريز باشد و هرگز كدر نگردد، و ايشان را از آنجا سيراب بيرون مى‏آورد، و در پنهان و آشكار برايشان ناصح بود.
وَ لَمْ يَكُنْ يَتَحَلَّى مِنَ الدُّنْيا بِطائِلٍ، وَ لا يَحْظي مِنْها بِنائِلٍ، غَيْرَ رَىِّ النَّاهِلِ وَ شَبْعَةِ الْكافِلِ، وَ لَبانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَ الصَّادِقُ مِنَ الْكاذِبِ.
وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات ٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ، وَ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزينَ.
اَلا هَلُمَّ فَاسْمَعْ، وَ ما عِشْتَ اَراكَ الدَّهْرَ عَجَباً، وَ اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ، لَيْتَ شِعْرى اِلى اَىِّ سِنادٍ اسْتَنَدوُا، وَ اِلى اَىِّ عِمادٍ اِعْتَمَدُوا، وَ بِاَيَّةِ عُرْوَةٍ تَمَسَّكُوا، وَ عَلي اَيَّةِ ذُرِّيَّةٍ اَقْدَمُوا وَاحْتَنَكُوا؟ لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ، وَبِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً.
اِسْتَبْدَلوُا وَاللَّهِ الذَّنابي بِالْقَوادِمِ، وَالْعَجُزَ بِالْكاهِلِ، فَرَغْماً لِمُعاطِسِ قَوْمٍ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ، وَيْحَهُمْ اَفَمَنْ يَهْدى اِلى الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ يُتَّبَعَ اَمَّنْ لاَيهِدّى اِلاَّ اَنْ يُهْدى، فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.

اگر او در محل خلافت مى‏نشست هرگز ثروت دنيوى براى خود قرار نمى‏داد، و از آن بهره فراوانى برنمى‏داشت، جز به اندازه فرونشاندن تشنگى و رفع گرسنگى، و به ايشان مى‏شناساند تا بين زاهد و دنياپرست، و راستگو و دروغگو تشخيص دهند. و اگر ملّتها ايمان آورده و تقوى پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنان فرومى‏ريختيم، ولكن آيات الهى را تكذيب كردند و از اينرو آنان را در برابر آنچه انجام دادند گرفتار ساختيم، و كسانى كه از اين گروه ستم نمودند نتايج زشتى كارشان بزودى دامنگيرشان شده و هرگز بر ما غالب و پيروز نخواهند شد.
آگاه باش، بيا و بشنو، هرچه زندگى كنى روزگار عجائبى را بتو نشان خواهد داد، و اگر تعجب كنى، گفتار اينان تعجب‏آور است، اى كاش مى‏دانستم كه به چه پناهگاهى پناهنده شده، و به كدام ستونى تكيه داده، و بر كدام فرزندانى تجاوز نموده و استيلا جسته‏اند؟ چه بد رهبر و دوستى را انتخاب كرده‏اند، و براى ستمكاران بد بدلى است.
بخدا سوگند، بجاى پرهاى بزرگ، روى بال دم را انتخاب، و بجاى پشت، دم را برگزيدند، ذليل گردد قومى كه مى‏پندارد با اين اعمال كار خوبى انجام داده است، بدانيد كه اينان فاسدند اما نمى‏دانند، واى بر اينان، آيا كسى كه هدايت يافته سزاوار پيروى است، يا كسى كه هدايت نيافته و نيازمند هدايت است، واى بر شما چگونه حكم مى‏كنيد.

اَما لَعَمْرى لَقَدْ لَقَحَتْ، فَنَظِرَةٌ رَيْثَما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْاَ الْقَعْبِ دَماً عَبيطاً وَ ذِعافاً مُبيداً، هُنالِكَ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ يَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَّ ما اَسَّسَّ الْاَوَّلُونَ، ثُمَّ طيبُوا عَنْ دُنْياكُمْ اَنْفُساً وَاطْمَئِنُّوا لِلْفِتْنَةِ جاشاً، وَ اَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارمٍ وَ سَطْوَةٍ مَعْتَدٍ غاشِمٍ، وَ بِهَرَجٍ شامِلٍ، وَ اسْتِبْدادٍ مِنَ الظَّالِمينَ، يَدَعُ فَيْئَكُمْ زَهيداً، وَ جَمْعَكُمْ حَصيداً، فَيا حَسْرَتا لَكُمْ، وَ اَنَّى بِكُمْ وَ قَدْ عُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ، اَنُلْزِمُكُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها كارِهُونَ.
قال سويد بن غفلة: فأعادت النساء قولها عليهاالسلام على رجالهنّ، فجاء اليها قوم من المهاجرين و الانصار معتذرين، و قالوا: يا سيدة النساء لو كان أبوالحسن ذكر لنا هذا الامر قبل أن يبرم العهد و يحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره.
فقالت عليهاالسلام: اِلَيْكُمْ عَنّى، فَلا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذيرِكُمْ، وَ لا اَمْرَ بَعْدَ تَقْصيرِكُمْ.

بجان خودم سوگند، نطفه اين فساد بسته شد، در انتظار باشيد تا اين مرض فساد در پيكر جامعه منتشر شود، آنگاه از پستان شير خون تازه و زهرى هلاك‏كننده بدوشيد، در اينجاست كه رهپيمايان راه باطل زيانكار شده، و آيندگان عاقبت اعمال گذشتگان را مى‏يابند، آنگاه جانتان با دنيايتان، و قلبتان با فتنه‏ها آرام مى‏گيرد، و بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و حمله متجاوز ستمكار، و به هرج و مرج عمومى و استبداد زورگويان، كه حقوقتان را اندك داده و اجتماع شما را بوسيله شمشيرهايش درو خواهد كرد، پس حسرت بر شما باد كه كارتان به كجا مى‏رسد، آيا من مى‏توانم شما را به كارى وادارم كه از آن روى گردانيد.
سويد بن غفله گويد: زنان سخنان آن حضرت را براى شوهرانشان بازگو كردند، گروهى از مهاجرين و انصار براى عذرخواهى نزد ايشان آمده و گفتند: اى سرور زنان، اگر حضرت على عليه‏السلام اين مطالب را قبل از بيعت با ابوبكر برايمان مى‏گفت كسى را بر او ترجيح نمى‏داديم. آن حضرت فرمود: از نزدم دور شويد، بعد از ارتكاب گناه و سهل‏انگارى، عذرخواهى براى شما مفهومى ندارد.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
خطبه حضرت زهرا براى كسانى كه حق شوهرش را غصب كردند!!


خطبتها عليهاالسلام لقوم غصبوا حق زوجها عليهماالسلام روى أن بعد رحلة النبى صلى الله عليه و آله و غصب ولاية وصيّه، احتزم عمر بازاره و جعل يطوف بالمدينة و ينادى: ان ابابكر قد بويع له، فهلمّوا الى البيعة، فينثال الناس فيبايعون، حتى اذا مضت أيام أقبل فى جمع كثير الى منزل على عليه‏السلام فطالبه بالخروج، فأبى، فدعا عمر بحطب و نار و قال: والذي نفس عمر بيده ليخرجن أو لا حرقنه على ما فيه- الى ان قال:- و خرجت فاطمة بنت رسول‏الله صلى الله عليه و آله اليهم، فوقفت على الباب ثم قالت:
لا عَهْدَ لي بِقَوْمٍ اَسْوَءَ مَحْضَرٍ مِنْكُمْ، تَرَكْتُمْ رَسُولَ‏الّلهِ جِنازَةً بَيْنَ اَيْدينا، وَ قَطَعْتُمْ اَمْرَكُمْ فيما بَيْنَكُمْ، فَلَمْ تُؤَمَّرُونا وَ لَمْ تَرَوْا لَنا حَقَّنا، كَأَنَّكُمْ لَمْ تَعْلَمُوا ما قالَ يَوْمَ غَديرِخُمٍّ.
وَاللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ يَوْمَئِذٍ الْوَلاءَ، لِيَقْطَعَ مِنْكُمْ بِذلِكَ مِنْهَا الَّرجاءَ، وَ لكِنَّكُمْ قَطَعْتُمُ الْاَسْبابَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ نَبِيِّكُمْ، وَ اللَّهُ حَسيبٌ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ فِى الٌدْنيا وَالْاخِرَةِ.

خطبه آن حضرت براى مردمى كه حق شوهرش را غصب كردند
روايت شده: بعد از رحلت پيامبر و غصب شدن ولايت وصى آن حضرت، عمر شمشير به كمر بسته و دور شهر مدينه مى‏چرخيد و مى‏گفت: با ابوبكر بيعت شده است، بشتابيد به بيعت كردن با او، مردم از هر طرف براى بيعت مى‏آمدند، چند روز كه گذشت همراه با گروه كثيرى به در خانه حضرت على عليه‏السلام آمده و خواستار خروج ايشان از منزل شد، ايشان امتناع كرد، عمر خواستار هيزم و آتش گرديد و گفت: سوگند به كسى كه جان عمر در اختيار اوست يا خارج مى‏شود يا او را با تمامى اهل خانه آتش مى‏زنم- تا آنجا كه گويد:- و حضرت فاطمه عليهاالسلام بسوى ايشان آمده و كنار درب خانه ايستاد و فرمود: ملتى را همانند شما نمى‏شناسم كه اينگونه عهدشكن و بد برخورد باشند، جنازه رسول خدا را در دست ما رها كرديد و عهد و پيمانهاى ميان خود را بريده و فراموش نموديد، و ما را به فرمانروائى نرسانده و حقّى را براى ما قائل نيستيد، گويا از حادثه روز غديرخم آگاهى نداريد. سوگند بخدا كه پيامبر در آن روز ولايت حضرت على عليه‏السلام را مطرح كرد و از مردم بيعت گرفت تا اميد شما فرصت‏طلبان را قطع نمايد، ولى شما رشته‏هاى پيوند معنوى ميان خود و پيامبر را پاره كرديد، اين را بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد كرد.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
جامعه و جفر چيست؟


پيشوايان معصوم ما داراى علومى بودند، كه از قدرت ساير افراد خارج است و از جمله منابعى كه در دست آنان بود و از آنها در اين زمينه استفاده مى‏كردند عبارت بود از:
1- جامعه 2- جفر 3- مصحف فاطمه.
جامعه چيست؟
آنچه از روايات اهل‏بيت عليهم‏السلام استفاده مى‏شود؛ جامعه كتابى است بسيار مفصل كه جبرئيل امين آن را بر قلب مبارك رسول خدا نازل نموده و سپس آن حضرت همه‏ى آنها را بر اميرالمؤمنين املا فرموده و على عليه‏السلام نيز آن را نوشته، كه تمام وقايع جهان از اول تا آخر و احكام مورد نياز جامعه در برمى‏گيرد. اين كتاب به قدرى بزرگ و جامع است كه طول آن هفتاد ذراع و به عرض چرمهاى معمولى مى‏باشد. در اين زمينه توجه شما را به يك روايت از امام صادق عليه‏السلام جلب مى‏كنم:
قال الصادق عليه‏السلام: ان عندنا الجامعه، و قال ابوبصير: جعلت فداك و ما الجامعه؟ قال: صحيفه طولها سبعون ذراعإ؛ ّّ بذراع رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و املائه و حظ على بيمينه، فيها كل حلال و حرام و كل شى يحتاج الناس اليه حتى الارش فى الخدش و ضرب بيده الى فقال: تاذن لى يا ابا محمد؟! قال: قلت جعلت فداك انما انا لك فاصنع ما شئت، قال: فغمزنى بيده و قال: حتى ارش هذا...
ابوبصير از شاگردان امام صادق از آن حضرت سؤال كرد: فدايت شوم «جامعه»
چيست؟حضرت فرمودند: كتابى است كه طول آن هفتاد ذراع به مقدار ذراع مبارك پيامبر، آن را پيامبر خدا املا فرموده و على نيز با دستش نوشته و شامل تمام حلال و حرام و احكام خدا و هر آنچه مردم به آن نياز دارند مى‏باشد، حتى ديه‏ى كوچكترين خراش نيز در آن آمده است. ابوبصير مى‏گويد: در اين هنگام امام عليه‏السلام با دستش مرا زد و فرمود: مرا اجازه مى‏دهى؟ گفتم: من در اختيار شما هستم، آنگاه با دست خود مرا مختصر فشارى داد و اظهار داشت. در «جامعه» حتى ديه اين كار نيز آمده است. (1)

جفر چيست؟
در روايات آمده است كه «جفر» ظرفى است از پوست به وسعت پوست گاو كه پر از علم خاص است و آن در پيش ائمه‏ى اطهار عليهم‏السلام مى‏باشد و شامل دو بخش است:جفر سفيد و جفر سرخ.
جفر سفيد شامل آن بخش ودايع خاص امامت است كه از تورات، انجيل، زبور، صحف ابراهيم و ساير علوم انبيا و اوليا تشكيل گرديده است.
و اما جفر سرخ شامل سلاحهاى مخصوص پيامبر مى‏باشد كه با آنها در راه خدا جهاد نموده و از اسلام و مسلمين دفاع فرموده است. از قبيل: شمشير، زره و غير آنها... (2)



1ـ اصول كافى، ج 1، ص 239، ح 1- بصائر الدرجات، ص 152، ح 3- بحارالانوار، ج 26، ص 38 ح 70.
2ـ براى اطلاع بيشتر مى‏توانيد به كتابهاى: اصول كافى جلد اول از صفحه 238 تا 242 - بحارالانوار جلد 26 از صفحه 18 تا 66 - بصائر الدرجات از صفحه‏ى 142 تا 161 و ساير كتابهاى معتبر مراجعه فرماييد.
 

YAALIASGHAR

عضو جدید
اگه نخونین از دست دادین واقعا:

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"


سیدحمیدرضابرقعی
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
صحيفه فاطمه به نقل از جابر


جابر بن عبداللَّه انصارى از جمله‏ى نزديكترين افراد از صحابه پيامبر به اهل‏بيت، مخصوصا به حضرت فاطمه عليهم‏السلام مى‏باشد. او سلام پيامبر خدا را به حضرت امام باقر عليه‏السلام رسانيد و در كنار آن امام بزرگ قرار گرفت.
حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: روزى پدرم به جابر گفت: من سؤال خصوصى دارم و مى‏خواهم از تو بپرسم، چه زمانى برايتان مقدور است؟!
جابر گفت: هر وقت بخواهيد حاضرم كسب فيض نمايم.
امام باقر عليه‏السلام با وى محرمانه ديدار كرد و سپس پرسيد: جابر! بگو ببينم لوحى را كه در دست مادرم (فاطمه) ديده‏اى چگونه بود؟ و از او در مورد آن لوح چه شنيدى؟
جابر گفت: سوگند به خدا روزى پس از ولادت امام حسين براى عرض تهنيت به حضور آن بانو رسيدم، ناگاه لوح سبزرنگى را در دست او ديدم كه مثل زمرد مى‏درخشيد و در آن نوشته‏هايى سفيد رنگ مانند نور خورشيد جلب توجه مى‏كرد به وى گفتم: پدر و مادرم فدايت باد اى دختر پيامبر! اين لوح چيست و در آن چه نوشته است؟ فرمودند: اين لوحى است كه از جانب خدا و توسط پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى من هديه شده و در آن نام رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و شوهرم اميرالمؤمنين عليه‏السلام و فرزندانم درج گرديده است. جابر مى‏گويد: من از روى آن نوشته‏ها استنساخ كردم، از جمله نام پيامبر خدا و نام يكايك ائمه اطهار از حضرت على تا قائم آل‏محمد صلوات اللَّه عليهم اجمعين همراه با نام پدر و مادر آنها آمده بود.
حضرت امام باقر عليه‏السلام آنگاه فرمودند: يا جابر! مى‏توانى آن را براى من عرضه كنى؟ جابر لوح را آماده كرد و در مقابل خود گذاشت و حضرت امام باقر عليه‏السلام بدون توجه به آن لوح، آنچه را در آنجا آمده بود از حفظ قرائت كرد.
جابر مى‏گويد: من دقيقا به لوح خود نگاه مى‏كردم، آنچه حضرت مى‏خواند حتى يك حرف با لوحى كه در نزد من بود اختلاف نداشت. (1)



1ـ قابل توجه است كه اين «لوح» صحيفه‏اى بود مانند صحيفه‏هاى ديگر كه در ايام رسالت پيامبر به دخترش فاطمه رسيده بود. (فرائد سمطين، ج 2، ص 136 تا 141، ش 432 تا 435)
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
محتواى مصحف فاطمه


مصحف فاطمه عليهاالسلام شامل: اخبار و اطلاعاتى در آينده‏ى جهان تا روز قيامت، سرنوشت فرزندان و ذرارى آن حضرت، ستمگرى و انواع جنايات خلفاى جور و پادشاهان بى‏داد و از اين قبيل علوم و اخبار مى‏باشد، اين كتاب كه از نظر حجم سه برابر قرآن است، ولى چيزى درباره‏ى قرآن و يا احكام و حلال و حرام ندارد، بلكه آينده‏ى تاريخ را تا روز رستاخيز ترسيم كرده است، كه اينك چند حديث در اين زمينه نقل مى‏كنيم:
ابوبصير از امام صادق عليه‏السلام در مورد مصحف فاطمه عليهاالسلام سوال نمود،آن حضرت در جواب او فرمودند:
مصحف فيه مثل قرآنكم هذا ثلاث مرات واللَّه ما فيه من قرآنكم حرف واحد. (1)
مصحف فاطمه عليهاالسلام سه برابر اين قرآن موجود است، ولكن در يك حرف نيز مشابهت ندارند.
شبيه اين حديث را از امام كاظم عليه‏السلام داريم كه مى‏فرمايند: مصحف فاطمه در نزد من است، ولى چيزى از احكام قرآن در آن نيست. (2)
و از حماد بن عثمان آمده است كه روزى امام صادق عليه‏السلام فرمودند: در سنه‏ى يكصد و بيست و هشت زنادقه، خروج مى‏كنند و اين جريان را از مصحف فاطمه عليهاالسلام نقل مى‏كنم. حماد پرسيد: مصحف فاطمه عليهاالسلام چيست؟
حضرت فرمودند:
... ليس فيه شى من الحلال و الحرام ولكن فيه علم مايكون؛ (3)
در مصحف فاطمه عليهاالسلام چيزى از حلال و حرام نيست، ولى حوادث و اتفاقات روزگار در آن آمده است.
و در حديث ديگرى همين امام بزرگوار از علوم غيبى و آنچه خداوند در اختيارشان گذاشته خبر مى‏كند و از كتابهاى آسمانى كه مخصوص ائمه است ذكرى به ميان مى‏آورد، آنگاه در مورد مصحف فاطمه چنين مى‏گويند:
و اما مصحف فاطمه عليهاالسلام ففيه ما يكون من حادث و اسماء من يملك الى ان تقوم الساعه. (4)
مصحف فاطمه عليهاالسلام كتابى است كه تمام حوادث و اخبار غيبى و جرياناتى را كه پادشاهان تا روز قيامت انجام مى‏دهند آمده است.
و بالاخره ابوعبيده مى‏گويد: برخى از اصحاب شيعه از امام صادق عليه‏السلام در مورد كتابهاى: جامعه، جفر و مصحف فاطمه پرسيدند، حضرت فرمودند: مصحف فاطمه عليهاالسلام اين است كه ملكى پيوسته در حضور فاطمه عليهاالسلام بود و او را در عزاى پدر تسلى مى‏داد. و از آينده‏ى جهان و سرنوشت فرزندانش خبر مى‏كرد، اين كتاب را مصحف فاطمه گويند. (5)
از مجموع اين احاديث نتيجه مى‏گيريم كه مصحف فاطمه عليهاالسلام كتابى است كه از جانب خدا به وسيله‏ى ملك و پيك وحى به فاطمه عليهاالسلام القاء شده و اميرالمؤمنين عليه‏السلام آن را نوشته و محتوايش در مورد اخبار غيبى و سرنوشت فرزندان فاطمه و اتفاقاتى است كه پادشاهان و امرا در دنيا انجام مى‏دهند و در اين كتاب مسائل احكامى و حرام و حلال نيامده و اين كتاب چنان پرحجم است كه سه برابر قرآن مجيد مى‏باشد.



1ـ اصول كافى، ج 1، ص 239، ج 1- بصائر، ص 152، ح 3.
2ـ بصائر، ص 154، ح 8: عندى مصحف فاطمه ليس فيه شى من القرآن.
3ـ كافى، ج 1، ص 240، ح 2- بحارالانوار، ج 26، ص 44، ح 77- بصائر، ص 157، ح 18.
4ـ بحارالانوار، ج 26، ص 18، ح 1.
5ـ كافى، ج 1، ص 241، ح 5- بصائر، ص 154، ح 6: و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمه.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
در چه زمانى مصحف فاطمه نازل شد؟


از سخنان اهل‏بيت عصمت و طهارت استفاده مى‏شود كه مصحف فاطمه بعد از رحلت رسول خدا كه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به شدت محزون بود، (در طول هفتاد و پنج روز مدت زندگى آن حضرت بعد از پدرش)، نازل شده است.
حضرت امام صادق عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايند:
ان فاطمه عليهاالسلام مكثت بعد رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله خمسه و سبعين يوما و كان دخلها حزن شديد على ابيها و كان ياتيها جبرئيل فيحسن عزاها على ابيها و يطيب نفسها و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها و كان على عليه‏السلام يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمه.(1)
به يقين فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش تنها هفتاد و پنج روز در اين جهان زندگى كرد و در طول آن مدت غمها و غصه‏هاى زيادى را تحمل نمود.
جبرئيل در آن ايام به طور مرتب به حضور فاطمه عليهاالسلام نازل مى‏شد و او را در عزاى پدر تسليت مى‏گفت و از مقام و جايگاهش در آن سوى جهان با خبر مى‏ساخت و همچنين از اوضاع آينده‏ى دنيا و سرنوشت بچه‏هايش آگاه مى‏نمود و على عليه‏السلام آنها را مى‏نوشت و همه‏ى اينها مصحف فاطمه عليهاالسلام را تشكيل مى‏داد.
و در يك حديث ديگرى امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:
مصحف فاطمه ما فيه شى‏ء من كتاب اللَّه و انما هو شى‏ء القى عليها بعد موت ابيها. (2)
در مصحف فاطمه چيزى از آيات قرآن نيست، بلكه آن مصحفى است كه بعد از فوت پدرش به او داده شده است.
و بالاخره در حديث سومى از امام جعفر صادق مى‏خوانيم:
ان اللَّه تعالى لما قبض نبيه صلى اللَّه عليه و آله دخل على فاطمه عليهاالسلام من وفاته من الحزن ما لايعلمه الا اللَّه عز و جل فارسل اليه ملكا يسلى غمها و بحدثها فشكت ذلك الى اميرالمؤمنين عليه‏السلام فقال عليه‏السلام: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت قولى لى فاعلمته بذلك فجعل اميرالمؤمنين يكتب كلما سمع حتى اثبت من ذلك مصحفا... (3) خداوند چون رسول خدا را قبض روح كرد، فاطمه‏ى زهرا از اين جهت به شدت محزون گشت كه جز خدا كسى از درد دل او خبر نداشت.
لذا ملكى را به سوى او فرستاد، تا وى را تسليت گفته و با او گفتگو كند.
فاطمه عليهاالسلام اين موضوع را به اطلاع على عليه‏السلام رسانيد، آن حضرت فرمود: هرگاه چنين احساس كردى مرا با خبر كن. بدين صورت فاطمه على عليه‏السلام را از آمدن ملك با خبر مى‏ساخت، و على عليه‏السلام گفتگوها را مى‏نوشت. از اين طريق مصحف فاطمه به وجود آمد. از اين احاديث استفاده مى‏كنيم كه مصحف فاطمه در طول هفتاد و پنج روز زندگى مصيبتبار فاطمه بعد از رحلت پدر بزرگوارش به تدريج نازل شده و اميرالمؤمنين آن را نوشته و به نام مصحف فاطمه عليهاالسلام نامگذارى گرديده است.
در مجموع، از مطالب استفاده مى‏كنيم كه مصحف فاطمه از جانب خدا توسط پيك وحى (جناب جبرئيل) به فاطمه عليهاالسلام القاء شده و اوضاع آينده جهان و اخبار غيبى در مورد سرنوشت فرزندان فاطمه عليهاالسلام و جنايات خلفا و پادشاهان ستمگر و ساير مسائل غير فقهى در آن به ثبت رسيده و آن كتاب جزو ودايع امامت، هم‏اكنون در محضر امام زمان- عجل اللَّه تعالى فرجه- مى‏باشد.



1ـ بحارالانوار، ج 26، ص 41، ح 72- كافى، ج 1، ص 241، ح 5 و ص 458، ح 1- بصائر، ص 153 ح 6- عوالم، ج 11، ص 188.
2ـ بصائرالدرجات، ص 159، ح 27.
3ـ اصول كافى، ج 1، ص 240، ح 2- بحار، ج 26، ص 44، ح 77 و ج 43، ص 80، ح 68- بصائر ص 157، ح 18.
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا فاطمه زهرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا، عاشقتم.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخن آن حضرت در توصيف خداوند
موجودات را خلق نمود بدون آنكه از ماده‏اى موجود شود، و آنان را بدون هيچ مشابهى پديد آورد، با قدرتش آنها را خلق و با مشيتّش ايجاد نمود، بدون آنكه در ايجاد آن و پديد آوردنشان نيازى داشته، و در تصويرگرى آنها فائده‏اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبوديّت، و گرامى‏داشت دعوتش
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخن آن حضرت در توصيف قرآن
با قرآن حجتّهاى فروزان الهى، و واجبات تفسير شده، و محرّمات برحذر گردانده شده، و براهين روشن، و دلائل كافى، و فضائل ارزشمند، و مجوزات بخشيده شده، و قوانين نوشته شده روشن مى‏شود
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخن آن حضرت در توصيف قرآن
نزد شما كتاب گوياى خدا، و قرآن راستگو، و نور فروزان، و پرتو درخشنده را بر جاى نهاد، كه براهينش روشن و رازهايش آشكار، و ظواهرش نمايان، پيروانش مورد غبطه بوده، و آنان را بسوى بهشت رهنمون و شنيدن آن راه نجات است
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخن آن حضرت در توصيف پدرش
خداوند پيامبر را براى پايان بخشيدن فرمانش، و به پايان رسانيدن احكامش، و تثبيت رحمت بيكرانش مبعوث كرد.
 

vitaminb12

عضو جدید
کاربر ممتاز
سخن آن حضرت در توصيف پدرش
رسالت خود را با انذاز ابلاغ كرد، و از روش مشركين دورى، با رؤساى آنان دشمنى و درگير با آنان بود، با حكمت و پند نيكو بسوى پروردگارش رهنمون شد، بتها را سرنگون و گردنهاى زورمندان را به خاك مذلّت انداخت.
 
بالا