خلوتی با خدا

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا
کمکم کن
الهی عظم بلایی وافرط بی سوء حالی
الهی وربی من لی غیرک
ربنا ولا تحملنا ما لا طاقت لنلا به وعف عنا فغفر لنا ورحمنا انت مولانا
فالیک یارب نصبت وجهی والیک یا رب ممدت یدی
ارحم من راس ماله رجا وسلاحه بکاء
وفعل بی ما انت اهله
ولا تفعل بی ما نحن اهله
 

zina20

عضو جدید
گفتگو با خدا

گفتگو با خدا

گفتگو با خدا
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم . خدا گفت: پس می خواهی با من گفتگو کنی.
گفتم : اگر وقت داشته باشید . خدا لبخند زد و گفت: زمان من ابدی است..... چه سوالی در ذهنت از من داری؟
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟
خدا پاسخ داد...... این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند، عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند . این که سلامت شان را صرف بدست آوردن پول می کنند ... و بعد پولشان را خرج بدست آوردن سلامتی شان می کنند .این که با نگرانی نسبت به آینده زمان حال فراموش شان می شود آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد،و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند . خداوند دستهای مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم . بعد پرسیدم به عنوان خالق انسانها می خواهید آنها چه
درسهایی از زندگی را یاد بگیرند .
خدا با لبخند پاسخ داد : یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد ، یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند . با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانند زخمی عمیق در دل کسانی ایجاد کنند که دوستشان دارند ، و سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد . یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد.یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند، یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببیند یاد بگیرند که همیشه کافی نیست که شخصی دیگری را ببخشند بلکه خودشان را هم باید ببخشند.

خاضعانه گفتم از اینکه وقتتان را به من دادید متشکرم .آیا چیز دیگری هست که شما دوست دارید آفریدگانتان بدانند؟ خداوند لبخند زد و گفت:فقط بدانند که من اینجایم ." همیشه".
http://it-rayaneh.blogfa.com
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

oil girl

عضو جدید
:gol:خدایاسخت بی برگم به سازطاعت اندوزی /همین یک اله اله دارم ان هم گرتواموزی
زتشویش نفس بر خویش میلرزم ازین غافل/ که شمع ازبادروشن میشودهرگه توافروزی
 

فاطمه طالبی

کاربر بیش فعال
خدا جوووووووووووووونم...خدااااااااااااااااااااااااااااااااا
حالمو عوض کن!!!!!! دیدی چی شدم؟؟!!!
کجایییییییی خدااااااا
 

تورج پوربهرام

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا جون خودت گفتی که تا زمین از عدالتم پر نشه قیامت نمیشه اینجا همه میگن قیامت نزدیک شده خدا پس کو اون عدالتی که میگفتی!:(
اینجا کسی به فکر همسایش نیست ! :(
اینجا خدا همه وقتی گناه میکنن خیلی خوشحال میشن !:mad:
اینجا کسی سرجای خودش نشسته ! :(
همه بهم دیگه دروغ میگن!:mad:
اینجا پول خدای میکنه خدا!:(
خدا پس کی این عدالتتو میبینیم!:w00:
 

bahman.eng

عضو جدید



خدایا خودت به همه کمک کن تا راه رسیدن به تورو پیدا کنیم.....
تو بزرگی ، تو بخشنده ای ، تو هدایت کننده ای!!!!

 
آخرین ویرایش:

فنا

کاربر فعال
خدا جون خودت گفتی که تا زمین از عدالتم پر نشه قیامت نمیشه اینجا همه میگن قیامت نزدیک شده خدا پس کو اون عدالتی که میگفتی!:(
اینجا کسی به فکر همسایش نیست ! :(
اینجا خدا همه وقتی گناه میکنن خیلی خوشحال میشن !:mad:
اینجا کسی سرجای خودش نشسته ! :(
همه بهم دیگه دروغ میگن!:mad:
اینجا پول خدای میکنه خدا!:(
خدا پس کی این عدالتتو میبینیم!:w00:

خدای مهربان:گفتم خسته ام

گفتی:لا تقنطوا من رحمت الله.......از رحمت خدا نا امید نشوید(زمر/53)

گفتم :هیچکس نمیدونه که تو دلم چی میگذره

گفتی :ان الله بین المرء وقبله......خدا حائل است میان انسان و قلبش(انفال /26)

گفتم هیچکس رو ندارم

گفتی: نحن اَقرب الیه من حبل الورید.............ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/16)

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی

گفتی:فاذکرونی اذکرکم.........منو یاد کنید تا به یاد شما باشم(بقره/152)
 

bahman.eng

عضو جدید
خدایا سلام!

خدایا سلام!

خوب میشناسی منو … بهمنم … همون بهمنی که 20 و چند سال بالاسرش بودی و هستی و تا هر وقت که بخوای خواهی بود. 20 وچند سال کنارش بودی ، مواظبش بودی. با خوبیهای خیلی ناچیزش و با کوهی از بدیهاش ساختی و کنار اومدی … ولت کرد اما تو ولش نکردی …فراموشت کرد اما تو فراموشش نکردی … پشت بهت کرد اما تو دستشو گرفتی …زیر قولهاش زد اما تو زیر قولت نزدی …
یادته چقدر خیلی شبا نشستم باهات حرف زدم ؟گریه کردم ؟ سرت داد هم کشیدم ؟!
میدونم که قهر نبودی و نیستی باهام. میدونم که صدامو شنیدی و الانم میشنوی.
با همه این کارام میخوام بازم باهات حرف بزنم شاید اسمش گله باشه یا …
خدایا … تو فکر میکنی 20 وچند سال کمه واسه بریدن ؟ واسه خسته شدن ؟ واسه کم آوردن ؟ نه از تو و رحمت و نعمت های بی منتت … از خودم، از آدمای دور و برم، از دنیایی که توش دارم مثلا زندگی میکنم … از اینهمه دروغ و تهمت و دزدی و ریا و جنگ و شهوت و … هزار جور گند دیگه که این خلیفه فی الارض تو به زندگیش زده و تو اون گندها، مستانه غوطه وره! از این همه رنگ و لعاب دنیوی و آدمای رنگارنگش … از عهد شکستن ها و خیانت ها و ظلم آشکار …
خیلی وقتا واقعا به آفرینش انسان شک میکنم که هدف از خلقتش این هایی بود که الان میبینیم ؟ اگه این بود که مطمئنا این نیست، نعوذبالله باید به علمت شک کرد ! پس چرا اینطوری شده ؟ ما که خودمون هم میدونم راه درست اونی نیست که داریم میریم پس چه قدرتی نمیذاره ما برگردیم به اون راهی که تو نشونمون دادی؟
اینا رو که مینویسم همش شعر معیری کرمانشاهی تو ذهنم میاد و میره :
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ، همان يک لحظه اول ، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ، جهان را با همه زيبائی و زشتی به روی يکدگر ويرانه ميکردم...
خداییش! عجب صبری تو داری خدا ... جای دوری نمیرم همین خودم! چقدر فراموشت کردم و هر بار یه جورایی خودتو بهم نشون دادی؟ چقدر با انواع و اقسام پس گردنی ها و اردنگی ها و ناز کشیدن ها خواستی متوجهم کنی که هوی پسر! داری کج میری ... خاکیه ... بیا تو جاده. من چقدر در عین اینکه میدونستم داری خبرم میکنی باز خودمو میزدم به نشنیدن !!! که چی بشه ؟ نمیدونم ... حتی در کمال پر رویی و جسارت ازت خیلی چیزا رو هم میخواستم و تو چقدر با مهربونی خواسته هامو برآورده کردی بی هیچ منتی! گاهی وقتا فکر میکنم الان با خودت میگی بزرگترین اشتباه خلقتم، خلق بهمن بود !!!
ولی نه ... به رحمتت به غفرانت ایمان دارم. هنوزم نورت رو تو قلب پر از سیاهی و گرد و غبارم حس میکنم. میخوام که این نور سراسر قلبمو بگیره نه یه گوشه شو ... میخوام قلبمو غبار روبی کنم ... پاک و خالصش کنم ... بکنمش حرم تو ...
ولی تنهایی نمیتونم. بازم دستمو بگیر و بلندم کن. مگه خودت نگفتی هر وقت صدام کنید جوابتونو میدم و استجابتتون میکنم. منم الان دارم صدات میکنم و میخوام کمکم کنی مثل همیشه ... با همین زبون ساده و با همین جسارت و گستاخی یک بنده ... دوستت دارم خدا ...



حرف آخر:

گاهي دلم براي چوپان دروغگو خيلي مي سوزد.بيچاره 2 بار بيشتر دروغ نگفت انگشت نماشد... ولي ما هنوز صادق ترينيم.
 

bahman.eng

عضو جدید
خدایا مرا ببخش زیرا ناچارم بگویم :




چقدر خنده داره
که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره!
چقدر خنده داره
که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت می‌گذره!
چقدر خنده داره
که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره
که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!
چقدر خنده داره
که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
....
 

bahman.eng

عضو جدید
نشد دیگه.....خدا هم هست.........ما سه تا هستیم و خدا:heart:
اینو جواب میخواستم ازت گل پسر

بین الطلوعین تان.....پر از نور

التماس دعا:gol:
خدا که همیشه هست دیگه نیازی به گفتن نیست
ولی بازم حق باتو بود....
غفلت کردم
راستی یه چیزی الان از اینترنت پیدا کردم گفتم حیفه نزارمش اینجا تا شما استفاده کنید
دانلود کنید




گفتم: خسته‌ام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم
.:: من را یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک, خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفتی: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده
.:: آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
 

فنا

کاربر فعال
خدا که همیشه هست دیگه نیازی به گفتن نیست
ولی بازم حق باتو بود....
غفلت کردم.................همیشه هست....مهم اینکه تو هم همیشه یادش باشی....
راستی یه چیزی الان از اینترنت پیدا کردم گفتم حیفه نزارمش اینجا تا شما استفاده کنید
دانلود کنید


ایول الله.....دست طلا
 

فاطمه طالبی

کاربر بیش فعال
خدا را گفتم بگذار جهان را قسمت کنيم

زمين مال من ..... آسمان ها مال تو

خدا خنديد و گفت : تو بندگي کن

همه ي دنيا مال تو

من هم مال تو...
 

تكتونيك

عضو جدید
خدايا مي دانم از تو جز تو را خواستن كم است پس كمك كن كمتر از خودت را نخواهم چون كم خواسته ام
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
باغیر آشنایی با آشنا غریبی
 

bahman.eng

عضو جدید
پیش از اینها فکر میکردم خدا...

پیش از اینها فکر میکردم خدا...

:gol:بسم الله الرحمن الرحیم:gol:

پیش از اینها فکر میکردم که خدا / خانه ای دارد کنار ابرها / مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا / پایه های برجش از عاج و بلور / بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برف کوچمی از تاج او / هر ستاره، پولکی از تاج او / اطلس پیراهن او، آسمان

نقش روی دامن او، کهکشان / رعدو برق شب، طنین خنده اش / سیل و طوقان، نعره توفنده اش

دکمه ی پیراهن او، آفتاب / برق تیغ خنجر او مهتاب / هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست / بیش از اینها خاطرم دلگیر بود / از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین / خانه اش در آسمان، دور از زمین / بود، اما در میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود / در دل او دوست جایی نداشت / مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا / از زمین، از آسمان، از ابرها / زود میگفتند: این کارخداست

پرس وجو از کار او کاری خداست / هرچه میپرسی، جوابش آتش است / آب اگر خوردی، عذایش آتش است

تا ببندی چشم، کورت میکند / تا شدی نزدیک، دورت میکند / کج گشودی دست، سنگت میکند

کج نهادی پای، لنگت میکد / با همین قصه، دلم مشغول بود / خوابهایم خواب دیو و غول بود

خواب میدیدم که غرق آتشم / در دهان اژدهای سرکشم / در دهان اژدهای خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین / محو میشد نعرهایم، بی صدا / در طنین خنده ای خشم خدا

نیت من، در نماز و در دعا / ترس بود و وحشت از خشم خدا / هر چه میکردم، همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود / مثل تمرین حساب و هندسه / مثل تنبیه مدیر مدرسه /

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله / سخت، مثل حل صدها مسئله / مثل تکلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود / ***

تا که یک شب دست در دست پدر / راه افتادم به قصد یک سفر / در میان راه، در یک روستا

خانه ای دیدم، خوب و آشنا / زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟ / گفت اینجا خانه ی خوب خداست

گفت: اینجا میشود یک لحظه ماند / گوشه ای خلوت، نماز ساده ای خواند / با وضویی، دست و رویی تازه کرد

با دل خود، گفتگویی تازه کرد / گفتمش، پس آن خدای خشمگین / خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت: آری، خانه ای او بی ریاست / فرشهایش از گلیم و بوریاست / مهربان و ساده و بی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است / عادت او نیست خشم و دشمنی / نام او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست / حالتی از مهربانی های اوست / قهر او از آشتی، شیرین تر است

مثل قهر مادر مهربان است / دوستی را دوست، معنی میدهد / قهر هم با دوست معنی میدهد

هیچکس با دشمن خود، قهر نیست / قهر او هم نشان دوستی ست / ***

تازه فهمیدم خدایم، این خداست / این خدای مهربان و آشناست / دوستی، از من به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد / نام او را هم دلم از یاد برد / آن خدا مثل خواب و خیال بود

چون حبابی، نقش روی آب بود / می توانم بعد از این، با این خدا / دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا

سفره ی دل را برایش باز کنم / میتوان درباره ی گل حرف زد / صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مقل باران راز گفت / با دو قطره، صد هزاران راز گفت / میتوان با او صمیمی حرف زد

مثل باران قدیمی حرف زد / میتوان تصنیفی از پرواز خواند / با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علفها حرف زد / با زبانی بی الفبا حرف زد / می توان درباره ی هر چیز گفت

میتوان شعری خیال انگیز گفت / مثل این شعر روان و آشنا:

پیش از اینها فکر میکردم خدا...
 
آخرین ویرایش:

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
وقتی گناهی بس بزرگ رو انجام میدی ...
و درست چند دقیقه بعد جزاش رو میبینی ...
این یعنی خدا دوستت داره و عاشقته ... .
درسته شاید تا چند وقت تو این دنیا عذاب و سختی ببینی ... اما همین باعث میشه دیگه گناه نکنی و توی اون دنیا هم عذاب نبینی ... .


خداوندا! یاریم ده که عشقت را پاس بدارم ... .
 

پروانه سفید

عضو جدید
مطلب

مطلب

سلام دوستان
پست جالبیه





شب های دراز بی عبادت چه کنم طبعم به گناه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه می بخشد گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم​




خدایا کمک کن روز محشر روسیاه درگاهت نباشیم
التماس دعا​


 

youness_67

عضو جدید
خدا جون ممنونتم.....به خاطر همه چی ...هم اون چیزایی که بهم دادی و هم اون چیزایی که بهم ندادی.........و هم اون چیزایی که ازم گرفتی....

بابت همه اونا مرسی......مرسی خداجون..
 

Similar threads

بالا