ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
من عاشقم و دلم بدو گشته تباه
عاشق نبود از عیب معشوق آگاه
دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین-----------ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را
دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین-----------ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را
امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگیم شانه های تو
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
صد نامه فرستاد و آن شهسوار
پیکی ندوانیدو پیامی نفرستاد
سیل روان عاقبت ز سیر بماند ........... شعر روان هیچ ایستگاه ندارددرد عشقی کشیده ام که مپرس*** زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و اخر کار*** دلبری برگزیده ام که مپرس
سیل روان عاقبت ز سیر بماند ........... شعر روان هیچ ایستگاه ندارد
درد دل من هیچ جز محبت او نیست .......... حیف که این مدعا گواه ندارددوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
كچلي را بگرفتند و سرش شانه زدند
درد دل من هیچ جز محبت او نیست .......... حیف که این مدعا گواه ندارد
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ --------- تا دلنواز من خبر از گلشن آورد
مکن ناله از بینوایی بسی ------- چو بینی زخود بینواتر کسی
من ازين دلق مرقع به درآيم روزي
تاهمه خلق بدانند كه زناري هست
تو همه هستي من ، هستي من
تو همه زندگي من هستي
تو چه داري؟
همه چيز
تو چه كم داري؟
هيچ
چنان گرم هذیان عشقم که اتش
به جای عرق از تبم می تراود
دفتر عمر مرا
دست ايام ورقها زده است
زير بار غم عشق
قامتم خم شدو بشكست
ته شب يك حشره
قسمت خرم تنهايي را
تجربه خواهد كرد(سهراب:تاانتهاحضور)
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |