در وهله اول توقع شما,از دیگران است یا خوتان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز سه لاک پشت که با هم دوست بودند تصمیم گرفتند برای گردش به خارج از محل اقامتشان بروند. از آن جا

که لاک پشت ها به طور کلی در همه موارد کند عمل می کنند ، مدت زیادی طول کشید تا برای سفرشان آماده شوند.

آنها بالاخره در سال سوم سفرشان جایی رابرای اقامت پیدا کردند . حدود شش ماه محوطه را تمیز کردند، و سبد


غذایشان را باز کرده ومقدمات را آماده کردند... و یک دفعه متوجه شدند که نمک نیاورده اند!

خوردن غذا بدون نمک یک فاجعه بود و همه آنها در این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی ، جوان ترین لاک

پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچک ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید،


اگرچه او سریع ترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط این کار را انجام بدهد؛ این که هیچ کس تا وقتی او برنگشته چیزی نخورد.

خانواده قبول
کردند و لاک پشت کوچک به راه افتاد.

سه سال گذشت و لاک پشت کوچک برنگشت . پنج سال .. شش سال.. سپس در سال هفتم غیبت او ،

پیرترین لاک
پشت که دیگر نمی توانست گرسنگی را تحمل کند گفت که قصد دارد غذا بخورد و شروع به

بازکردن یک ساندویچ
کرد. در این هنگام ناگهان لاک پشت کوچک از پشت درختی فریاد کنان بیرون پرید:

می دانستم که منتظر من نمی مانید.


حالا من هم نمیروم نمک بیاورم !!!



برخی از ما زندگی خود را در این انتظار تلف می کنیم که دیگران به تعهداتی که از ایشان توقع داریم عمل کنند و


آنقدرنگران کارهایی که دیگران انجام می دهند یا نمی دهند هستیم که خودمان عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم .
 

Sarp

مدیر بازنشسته
عین ماجرای ما تو تالار آزاد
 

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
البته ماجرای زیبا و پند آموزی بود، یه کمم با اینجا شباهت داشت ولی تفاوتهایی داشت که اگر توضیح بدم تاپیک منحرف میشه.

فقط خلاصه بگم که بارها رعایت کردم ولی چون دیدم با کسانی که به اعتقاداتم توهین میکنند برخورد جدی نمیشه، باز تصمیم گرفتم خودم وارد عمل بشم.
الآن مجددا تصمیم گرفتم رعایت کنم، تا ببینیم چه می شود.
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته ماجرای زیبا و پند آموزی بود، یه کمم با اینجا شباهت داشت ولی تفاوتهایی داشت که اگر توضیح بدم تاپیک منحرف میشه.

فقط خلاصه بگم که بارها رعایت کردم ولی چون دیدم با کسانی که به اعتقاداتم توهین میکنند برخورد جدی نمیشه، باز تصمیم گرفتم خودم وارد عمل بشم.
الآن مجددا تصمیم گرفتم رعایت کنم، تا ببینیم چه می شود.

:gol:خواهش می کنم

الان وضعیت اینجا فرق کرده و هممون تصمیم گرفتیم اوضاع اینجا رو سروسامون بدیم پس باید به هم کمک کنین

و پشت همو خالی نکنیم و بدونیم یه شبه همه چی حل نمیشه باید صبور باشیم


باز ممنونم ازتون:gol::gol:
 

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:gol:خواهش می کنم

الان وضعیت اینجا فرق کرده و هممون تصمیم گرفتیم اوضاع اینجا رو سروسامون بدیم پس باید به هم کمک کنین

و پشت همو خالی نکنیم و بدونیم یه شبه همه چی حل نمیشه باید صبور باشیم


باز ممنونم ازتون:gol::gol:
بله حتما کمک میکنم، کلا اهل اسپم نبودم از اولشو نیستم، بحث سیاسی میکردم که الآن خیلی کم شده از الآن به بعد هم میل میکنه به سمت صفر...

شرمنده تشکر نداشتم:gol:
 

ava_s

عضو جدید
خیلی جالب بود آجی جونم....
دسمت دلد نکنه بووووووووووووووووووووووس
 

Maryam.Silent

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک روز سه لاک پشت که با هم دوست بودند تصمیم گرفتند برای گردش به خارج از محل اقامتشان بروند. از آن جا

که لاک پشت ها به طور کلی در همه موارد کند عمل می کنند ، مدت زیادی طول کشید تا برای سفرشان آماده شوند.

آنها بالاخره در سال سوم سفرشان جایی رابرای اقامت پیدا کردند . حدود شش ماه محوطه را تمیز کردند، و سبد


غذایشان را باز کرده ومقدمات را آماده کردند... و یک دفعه متوجه شدند که نمک نیاورده اند!

خوردن غذا بدون نمک یک فاجعه بود و همه آنها در این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی ، جوان ترین لاک

پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچک ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید،


اگرچه او سریع ترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط این کار را انجام بدهد؛ این که هیچ کس تا وقتی او برنگشته چیزی نخورد.

خانواده قبول
کردند و لاک پشت کوچک به راه افتاد.

سه سال گذشت و لاک پشت کوچک برنگشت . پنج سال .. شش سال.. سپس در سال هفتم غیبت او ،

پیرترین لاک
پشت که دیگر نمی توانست گرسنگی را تحمل کند گفت که قصد دارد غذا بخورد و شروع به

بازکردن یک ساندویچ
کرد. در این هنگام ناگهان لاک پشت کوچک از پشت درختی فریاد کنان بیرون پرید:

می دانستم که منتظر من نمی مانید.


حالا من هم نمیروم نمک بیاورم !!!



برخی از ما زندگی خود را در این انتظار تلف می کنیم که دیگران به تعهداتی که از ایشان توقع داریم عمل کنند و


آنقدرنگران کارهایی که دیگران انجام می دهند یا نمی دهند هستیم که خودمان عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم .
میسی رها جون
 

تک ستاره*

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته ماجرای زیبا و پند آموزی بود، یه کمم با اینجا شباهت داشت ولی تفاوتهایی داشت که اگر توضیح بدم تاپیک منحرف میشه.

فقط خلاصه بگم که بارها رعایت کردم ولی چون دیدم با کسانی که به اعتقاداتم توهین میکنند برخورد جدی نمیشه، باز تصمیم گرفتم خودم وارد عمل بشم.
الآن مجددا تصمیم گرفتم رعایت کنم، تا ببینیم چه می شود.
من عاشق توضیحات شما هستم.اینو جدی میگم.
 

pooneh12345

عضو جدید
کاربر ممتاز
توقع داشتن از دیگران واقعا مسخره اس
من همیشه وقتی می خوام کاری رو انجام بدم همه تلاشم رو می کنم که توقع هیچ نوع تلافی و دست درد نکنه و .... رو از کسی نداشته باشم
چون هیچ وقت نتیجه نمی ده
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
توقع داشتن از دیگران واقعا مسخره اس
من همیشه وقتی می خوام کاری رو انجام بدم همه تلاشم رو می کنم که توقع هیچ نوع تلافی و دست درد نکنه و .... رو از کسی نداشته باشم
چون هیچ وقت نتیجه نمی ده

ایول همینه!!!!!!!!!!
 

rahajo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنا به شرایط حاکم لازم دیدم این تاپیک بیاد بالا
 

hamid_geo

عضو جدید
یک روز سه لاک پشت که با هم دوست بودند تصمیم گرفتند برای گردش به خارج از محل اقامتشان بروند. از آن جا

که لاک پشت ها به طور کلی در همه موارد کند عمل می کنند ، مدت زیادی طول کشید تا برای سفرشان آماده شوند.

آنها بالاخره در سال سوم سفرشان جایی رابرای اقامت پیدا کردند . حدود شش ماه محوطه را تمیز کردند، و سبد


غذایشان را باز کرده ومقدمات را آماده کردند... و یک دفعه متوجه شدند که نمک نیاورده اند!

خوردن غذا بدون نمک یک فاجعه بود و همه آنها در این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی ، جوان ترین لاک

پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاک پشت کوچک ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید،


اگرچه او سریع ترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط این کار را انجام بدهد؛ این که هیچ کس تا وقتی او برنگشته چیزی نخورد.

خانواده قبول
کردند و لاک پشت کوچک به راه افتاد.

سه سال گذشت و لاک پشت کوچک برنگشت . پنج سال .. شش سال.. سپس در سال هفتم غیبت او ،

پیرترین لاک
پشت که دیگر نمی توانست گرسنگی را تحمل کند گفت که قصد دارد غذا بخورد و شروع به

بازکردن یک ساندویچ
کرد. در این هنگام ناگهان لاک پشت کوچک از پشت درختی فریاد کنان بیرون پرید:

می دانستم که منتظر من نمی مانید.


حالا من هم نمیروم نمک بیاورم !!!



برخی از ما زندگی خود را در این انتظار تلف می کنیم که دیگران به تعهداتی که از ایشان توقع داریم عمل کنند و


آنقدرنگران کارهایی که دیگران انجام می دهند یا نمی دهند هستیم که خودمان عملا هیچ کاری انجام نمی دهیم .
آره درسته و در موارديم نه
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
ممنون داستان جالبی بود
من خودم از هیچکس انتظار ندارم برام کاری انجام بده
چون تا حالا که اینطوری بوده و کسی برام کاری نکرده؛ فکر کنم همین باعث شده که از کسی توقعی نداشته باشم
 

Similar threads

بالا