از پی آن گل نورسته دل ما یا رب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش
شبی خوشست ، خدایا ! به بامداد مبر
که گیسوان پریشان او به شانه ی ماست
...
تا یاد این سراب به دشت «پگاه» هست
شعر هزار وسوسه تفسیر می شود
دزدان بوسه،خال ز رخسار میبرند
غافل مشو ز لعل لب آبدار خویش
...
شکسته گُرده ی انسان در این مدار پریشان
نشسته اید چرا، مرگ یا شفا بفرستید
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد توفان را
...
ای باد صبا، به کوی آن یار
گر بر گذری ز بنده یاد آر
ور هیچ مجال گفت یابی
پیغام من شکسته بگزار
روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا
سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من
...
در سینه ها بر خواسته اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا
یار من این شهر مرده، ابری و بی آفتاببرای غیر مرا کشتی آفرین بر تو
که بهر خاطره بیگانه آشنا کشتی
...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |