مشاعرۀ سنّتی

[عطار]

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

 

[ni_rosa_ce]

من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد

در گلستانم و پریشانم

کو دل جمع و گوشه ی قفسی ؟

 

[عطار]

یاران موافق همه از دست شدند

در پای اجل یکان یکان پست شدند

 

[ni_rosa_ce]

در چمن بود زلیخا و به حسرت می گفت

یاد زندان که در آن انجمن آرایی هست

...

 

[عطار]

ترسم که سر کوی تو را سیل بگیرد

ای بی خبر از گریه مستانه ام امشب

 

[ni_rosa_ce]

بوسه را در نامه می پیچد برای دیگران

آنکه میدارد دریغ از عاشقان پیغام را

...

 

[عطار]

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا

 

[salvador]

اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان

من نمی‌دانم که این انجام و این آغاز چیست

 

[banoo12]

تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
دل سودا زذه از غصه دو نیم افتاده است

 

[sajjad.DSA]

تا ز میخانه دمی نام و نشان خواهد بود

ســــر ما خاک ره پیـــــرمغان خواهد بود

 

[YAALIASGHAR]

در سر همه سودای شهادت دارد
بر سینه نشان استقامت دارد
گر کوفه خیانت بکند باکی نیست
او هم پسر علیست ! عادت دارد

 

[چاووش]

دوش جانم را هوای بوی زلف یار بود
دیده بر راه صبا تا صبح دم بیدار بود

 

[YAALIASGHAR]

دلم سمت ضریحت پر گرفته
غمی سنگین مرا در بر گرفته
محرم می رود اما دل من
دوباره نوحه را از سر گرفته

 

[عطار]

هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست


الحان بلبل از نفس دوستان توست

 

[naghmeirani]

تابد فروغ مهر و مه از قطره های اشک

باران صبحگاه ندارد صفای اشک

گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست

روشندلی کجاست که داند بهای اشک ؟

 

[عطار]

کارم انجام نگیرد که چو دوش


سرکشی می‌کنی آغاز امشب

 

[salvador]

بلبل دلشده را مژده رساند ز بهار

باد شب گیر چو بر صحن گلستان گذرد

 

[naghmeirani]

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

 

[mahyam68]

دیگری را در کمند آور که ما خود بنده‌ایم

ریسمان در پای حاجت نیست دست آموز را

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان بجای دوست بگزینم

 

[salvador]

مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد بلی

هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست

 

[mahyam68]

مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد بلی

هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست

تورا من چشم در راهم شباهنگام

که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

 

[salvador]

یارش نتوان گفت که از یار بنالد

وان دل نبود کز غم دلدار بنالد

 

[عطار]

دین و دل به یک نظر باختیم و خرسندیم

درقمار عشق ای دل کی بود پشیمانی

 

[naghmeirani]

یک گلِ مقصود در این بوستان


چیده نشد بی مددِ دوستان

 

[عطار]

ناز آن چشمان نازت نازنین ناز آفرید
ناز داری، ناز کن نازت بنازم نازنین

 

[naghmeirani]

نازار دلی را که تو یارش باشی

معشوقِ نه پیدا و نهانش باشی

 

[salvador]

یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد

سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست

 

[چاووش]

تماشا دارد ای مه با تو سیر گلستان کردن

که از شرم رخت هر گل به چندین رنگ خواهد شد

 

[salvador]

تماشا دارد ای مه با تو سیر گلستان کردن

که از شرم رخت هر گل به چندین رنگ خواهد شد

سلام استاد چاووش عزیز


دل چو رو گرداند بر گرداندن او مشکل است

روی دل تا بر نگردیده است بر گردان مرا

 

[چاووش]

سلام استاد چاووش عزیز


دل چو رو گرداند بر گرداندن او مشکل است

روی دل تا بر نگردیده است بر گردان مرا

سلام بر دوست عزیز

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا