دوستان گویند دل را صبر فرمایید صبر
چون کنیم ای دوستان دل نیست در فرمان ما
اکنون ز تو با نا امیدی چشم میپوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست میشویی
ای چنگ فرو برده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
آیینه خیره شد به من و من به آینه
آنقدر خیره شد که تبسم شروع شد
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیم
درختی ام که پر از قلبهای کنده شدست
زخالکوبی غمهای یادگار پرم
من ندانم که کی ام
من فقط میدانم
که تویی شاه بیت غزل زندگی ام
تماشایی ترین تصویر دنیا میشوی گاهی
دلم میپاشد ازهم بس که زیبا میشوی گاهی
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت
اله اله که تلف کرد و که اندوخته بود؟
در دایره قسمت ، ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی،حکم آن چه تو فرمایی ...
یک شب مرا با خود به شهر آشنا برد
از سردسیر سایه ها تا ناکجا برد
دلا چنان معاش كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد...
در جنگل ابر تن شاید بوزد بادی
بی پرده تر از امشب تابم سحری دیگر
در نفس سرنگون شو گر میشوی کنون شو
و از آب و گل برون شو در جان و دل سفر کن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا ...
از موج خیز قهر تو سر بر کِشَم طغیان کنم
هر هفت اقلیم ترا در خود کِشَم دریا کنم
مرا گر تو بگذاري اي نفس طامع
بسي پادشايي كنم در گدايي
بياموزمت كيمياي سعادت
ز هم صحبت بد جدايي جدايي
مكن حافظ از جور دوران شكايت
چه داني تو اي بنده كار خدايي...
یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و حرمت صید حرم نداشت
...
ترس یعنی شبیه زن بودن
ترس یعنی دو چشم اغواگر
ترس یعنی بلرز و باز بلرز
وسط ظهر داغ شهریور
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |