خودتو با یه شعر وصف کن...!

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر کجا هم باشم ..آسمان مال من است..

گر که رنگش آبي گر که گريان و پراز ابر غم است؛

گر به هنگام غروب نيلي و نارنجي؛

آسمان مال من است...​
 

ghazaliii

عضو جدید
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش.
بخدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد...


ایستادن بر روی دو پا آن لحظه که...به زمین خوردم!!!
 

نسیم-سحر

عضو جدید
شب که می آید و می کوبد پشت در

با خود می گویم

من همین فردا

کاری خواهم کرد

کاری کارستان

و به انبار کتان فقر

کبریتی خواهم زد

تا همه نا رفیقان من و تو

بگویند

فلانی از خود ما بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آری دیگر آرزوئی نخواهم کرد و آرام کوچه ها را قدم خواهم زد و چون رود ؛روحی جاری خواهم بود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تیک تاک غصه دار لحظه های درد

بی تو بر قلبم چه رنجی بود

روزوشب با ضربه ای دل را فغان میداد

گریه ها بر دیدگان میداد
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد
ولی یارم نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوت تلخ می گریم
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من سرودی را که عطری کهنه در گلبرگ الفاظش نهان باشد نمی خواهم
من سرودی تازه خواهم خواند کش گوش کسی نشنيده با شد.
 

nichol

عضو جدید
زمام دل به کسی داده ام من درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی

مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
 

sarooneh

عضو جدید
عاقلان نقطه پرگار وجودن ولی عشق داند که در این دایره سر گردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین دایره میگردانند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خورشید را می دزدم...


خورشید را می دزدم

فقط برای تو !

می گذارم توی جیبم

تا فردا بزنم به موهایت

فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم !

فردا تو می فهمی

فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم !

آخ ... فردا !

راستی چرا فردا نمی شود ؟

این شب چقدر طول کشیده ...

چرا آفتاب نمی شود ؟

یکی نیست بگوید خورشید کجا رفته ؟
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به پاس عشق غزل پوش می شود شعرم

به حجم عشق تو آغوش می شود شعرم

برای این که بفهمـــد نگـــاه هـــای تو را

طنین چشم تو را گوش می شود شعـــرم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها پر از هیجان تغزلم
چیزی به جز ترانه ندارم برای تو
جان من است و جان تو..امروز حاضرم
آن را به پای این بگذارم برای تو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اين عشق ماندني
اين شعر بودني

اين لحظه هاي با تو نشستن سرودني ست

اين لحظه هاي ناب
در لحظه هاي بي خودي و مستي
شعر بلند حافظ از تو شنودني ست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساغرم آیینگی کرد و جهانی یافتم
وان جهان را بی کران در بی کرانی یافتم
جسته ام آفاق را در جام جمشید جنون
هر چه جز عشق تو باقی را گمانی یافتم
 

سیّد

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی سر زمینتر از باد %%%%%%%%% آواره تر از خورشید !
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
در زندگی لحظاتی هست

غرق شان که باشی

نه می بینی و نه دیده می شوی !

نه باران خیس می بارد

نه زمین سرگردان خودش است ...

نه سیب ممنوع است و نه گندم

.

.

.

لحظاتی که می شود دور از چشم دنیا

با تنهایی عشق بازی کرد !

لحظاتی که خدا از تنهایی زاده می شود ...!
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دارد از بی همدمی فریاد من رنگ سکوت
رازها در سینه دارم آشنای راز نیست
 

Similar threads

بالا