gagas
عضو جدید
بسم الله الرحمن الرحیم
مختارنامه که شروع شد در فکر رفتم که تیتراژ ابتدایی اش چه معنایی دارد
شد آنچه می بینید و می خوانید
وَ سَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ
و كسانى كه ستم كرده اند ، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت
صدای شمشیر و نبرد...در لابلای صدای شمشیرها صدایی می آید...شاید با حرمله بودند...
صدای آه جانسوزی می آید...به گمانم...اما صدای هلهله را مطمئنم کوفیان اند
حرامیان برای اینکه آه جانسوز حسین را نشنوند کف زدند و هلهله کردند
خاک بر این دهان؛اما یک مشت کمتر...
کمتر از یک مشت خون در دست حسین است...
خونی که اگر یک قطره اش به زمین برسد...
حسین خون را به آسمان پاشید و فرمود: هَوَّن علي ما نَزَلَ بي اَنَّهُ بِعَين الله.
آنچه بر من وارد آمد برايم آسان است، چون در محضر خدا است.
اما آنچه تامل برانگیز است...
خون ابرهای آسمان را سرخ می کند و بارانی می بارد
یکی از قطرات باران بر کویر می نشیند و مختارنامه را می نویسد...
با خون و آتش...
این چه خونی است که اگر در دریایی ریخته شود تازه یک قطره از آن مختارنامه می شود...با خون و آتش...
شاید خون دل حسین...نمی دانم...نمی دانیم...که اگر می دانستیم...
برخیز که شور محشر آمد
این قصه ز سوز جگر آمد
مختارنامه که شروع شد در فکر رفتم که تیتراژ ابتدایی اش چه معنایی دارد
شد آنچه می بینید و می خوانید
وَ سَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَي مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ
و كسانى كه ستم كرده اند ، به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشت گاهى باز خواهند گشت
صدای شمشیر و نبرد...در لابلای صدای شمشیرها صدایی می آید...شاید با حرمله بودند...
صدای آه جانسوزی می آید...به گمانم...اما صدای هلهله را مطمئنم کوفیان اند
حرامیان برای اینکه آه جانسوز حسین را نشنوند کف زدند و هلهله کردند
خاک بر این دهان؛اما یک مشت کمتر...
کمتر از یک مشت خون در دست حسین است...
خونی که اگر یک قطره اش به زمین برسد...
حسین خون را به آسمان پاشید و فرمود: هَوَّن علي ما نَزَلَ بي اَنَّهُ بِعَين الله.
آنچه بر من وارد آمد برايم آسان است، چون در محضر خدا است.
اما آنچه تامل برانگیز است...
خون ابرهای آسمان را سرخ می کند و بارانی می بارد
یکی از قطرات باران بر کویر می نشیند و مختارنامه را می نویسد...
با خون و آتش...
این چه خونی است که اگر در دریایی ریخته شود تازه یک قطره از آن مختارنامه می شود...با خون و آتش...
شاید خون دل حسین...نمی دانم...نمی دانیم...که اگر می دانستیم...
برخیز که شور محشر آمد
این قصه ز سوز جگر آمد