دلا خوبان دل خونين پسندند
دلا خون شو كه خوبان اين پسندند
یارب چه شدی اگر به رحمت
باری سوی ما نظر فکندی
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را
تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال
احوال قید چون من سرگشتهای چه داند
جز بیدلی که او را پایی به دام باشد
یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشیدسلام.
ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |