مشاعرۀ سنّتی

[salvador]

یار آمد و گفت خسته میدار دلت

دایم به امید بسته میدار دلت

 

[sutern]

تو عهد کرده ای که کشانی به خون مرا
من جهد کرده ام که به عهدت وفا کنی

 

[salvador]

یارب اندر چشم خونریزش چه خواب است آن همه

در سر زلف دل آویزش چه تاب است آن همه

 

[sutern]

هر چیز که بشکند ز بها افتد و لیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است

 

[salvador]

تا جان به عشقت بنده شد زین بندگی تابنده شد

تا دل ز نامت زنده شد پر شد دو عالم نام دل

 

[دختر شرقی]

لاابالی چه کند دفتر دانایی را

طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

 

[گلابتون]

اي دل اندر بند زلفش از پريشاني منال
مرغ زيرك چون به دام افتد تحمل بايدش

 

[salvador]

شما دل‌ها نگه دارید مسلمانان که من باری

چنان آمیختم با او که دل با من نیامیزد

 

[sutern]

دایم دل خود ز معصیت شاد کنی
چون غم رسدت خدای را یاد کنی

 

[salvador]

یکدم قرار نیست دلم را ز تاب عشق

در آتشم ز دست دل بی‌قرار خویش

 

[sutern]

شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

 

[salvador]

تا به روشنگر دریا نرساند خود را

تیرگی از دل سیلاب نیاید بیرون

 

[امیر افشار]

نیست تردید که این زمستان گذرد
و از پیش پیک بهار با هزاران گل سرخ بیگمان ما آید​

 

[sutern]

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

 

[salvador]

دور کن از من قضای هجر خود

از تو امید این قدر دارد دلم

 

[امیر افشار]

می خوار و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می گویی

 

[sutern]

یاد باد انکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

 

[salvador]

دل به غم تو سپرد از آنکه نگیرد

ملک عمارت چو پادشاه ندارد

 

[sutern]

دلم تنهاست ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب

 

[salvador]

به روز وصل اگر ما را از آن دلدار بشناسی

پس آن دلبر دگر باشد من بی ‌دل دگر باشم

 

[امیر افشار]

می زده شب شده میکده ها جایم
بر سر کوی تو من به نیاز آیم

 

[دختر شرقی]

می‌وزد از چمن نسیم بهشت

هان بنوشید دم به دم می ناب

 

[امیر افشار]

بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی

 

[gh_engineer]

یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی​

 

[رهگذر*]

یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

 

[ranalean]

یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

 

[امیر افشار]

من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد

 

[mohsen victor]

من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد

دردم از يار است ودرمان نيزهم
دل فداي او شدو جان نيز هم

 

[امیر افشار]

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

 

[gh_engineer]

سعدی

سعدی

وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را​